• .
  • یاد حمید اسدیان
  • مقاله ها
  • شعرها
  • قصه ها
  • کتاب ها
  • ویدئو کلیپ ها
  • دادخواهی شهیدان
  • گفتگوها و مصاحبه ها
  • خاطرات زندان
  • از نشریه مجاهد
  • یادداشت ها
  • دیگر یاران
  • سلام خیابان

(سفرنامه من و خالد) - کاظم مصطفوی

  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest
منتشر شده در 24 دی 1399

 مراسم خاکسپاری شهید خالد العیسی در ادلب
به یاد خالد عیسی
انقلابی مجاهد پاکباز سوری در حلب
و با آرزوی اتحاد خلقهای قهرمان ایران و سوریه
کاظم مصطفوی
سنگفرشی تا به ابد
بی هیچ پهنا
با ارتفاعی که هیچ سری نسوده اش.
 
چشم من سو ندارد تا آن سو را ببیند.
و نمی‌بینم آن چه را که در پس کوه است
و نمی‌دانم در آن جنگل دور
چند آهوی هراسان رمیده است.
 
سفر در ناپیدای ذات رویندهٴ گندم
آنجا که ابدیت، آدمی را
لال می‌کند تا پرنده بخواند...
و شاعری در سوک پسری بسراید
که او را هرگز ندیده بود.
 
می‌دانم!
بهتر از هر کوچنده‌ای می‌دانم
در پایان روزگار مشرقیها با سندبادهای حادثه هایشان
این زمستان به وسعت زمستان است
و اگر که می‌خواهم گرمای نفس آزرمگین بذری را حس کنم
باید که بروم بی‌محابا
 
و بی‌خوف از صلیبها و تصلیبها
بی واهمه از شلاق روزهای دوزخ
بی رصد ستارگان شمال
همچون جاشویی
که در جستجوی ساحل نیست.
 
خالد پسرم!
آرامش تو که غرقه به خون بر تخت آرمیده بودی
کبریتی در زیر پوستم شعله‌ور کرد
و بی‌آن که پسری داشته باشم
داغ همهٴ پدران را نوشیدم.
خالد! نادیده پسرم!
پیش از تو حنیف و رحمان و زهیر را
ـ و دیگران برادرانت و پسرانم و برادرانم ـ
داده بودم
این کاروان
از کربلا تا دمشق ادامه تو است.
خالد! انکیدوی من!
من نیز چون گیل گمش از خستگیها شاد می‌شوم
و بر جنازه تو می‌خوانم:
اینک پلنگ دشت این‌جا خفته که از هیچ چیز دریغ نکرد.
 
با ریشه‌ای تلخ، در زمینی سخت،
و دستی از تمنا
تبعیدی قاره‌ای ناشناخته ام
در سلسلهٴ تجربه اندک عمری که بی‌پایان نیست.
 
صدای خود را می‌شنوم
این پژواک من است که می‌پرسم
از همراه خود در سفری که نباید تنها بود.
های پسرم!
انکیدوی جوانم!
همسفرم! صدای من را می‌شنوی؟
 
نه برهوت را شناخته ام
و نه سکوت دیوانه کننده غارهای متروک را
سازی ناساز بوده‌ام
در شبی پر اندوه
با نی لبکی از حسرت.
 
از ریشه‌ام کسی روئید.
از من،
از بطن سنگ،
از اعماق خروارهای خاک،
برادری یافتم
همسن پسر ناداشته‌ام.
با ریشه‌یی در زمین تدمر
و دستی از تمنای زنوبیا
و برومندتر از نخل‌های صبور.
 
خالد!
برایت خوشه‌ای رطب آورده ام
از خرما بنی که همسایه‌ات بود.
باند پانسمان روی چشمت را اندکی بالا بده!
خون ریخته شده از شقیقه به دهانت را تف کن!
و خرمایی از من بپذیر
کام من شیرین خواهد شد!
 
این باهو را ببین!
این شعر من است
در سنگلاخی که پیش رو است
و مزماری بر سر آن کس که نمی‌بیند تو را.
زائر بی‌نام قلمرو پیامبران درهم‌شکسته گریان،
این عاشقان سرخورده شکسته دل، نبوده‌ام.
بیزار قدیسانی ام
اطراق کرده در گرداگرد رسولان
با کفرهایی ناگفته
مبلغان معجزه‌های سنگی بیداری
و گره زن چشم زخمهایی بر درختهای سترون.
 
من از امت عاصیانی هستم
که «محمد» و «عیسی» دوست‌شان دارند.
شرح داده‌ام نفرت را
و شرحه شرحه شده ام
شرح داده‌ام دارها و خوابهایی را که دیده‌ام
شرح داده‌ام منجنیق های آتش افکن
و طنابهای آویزان از جراثقالهایی در چهارراه شهر
شرح داده‌ام آن چه را شنیده ام
و نباید می‌شنیدم
شرح داده‌ام همهٴ آن چیزهای نادیده را
و اکنون ای همسفر
در جغرافیای بودن داستانهای یک سفرنامه
به این تن شرحه شرحه بنگر!
تو تقوای منی!
که خانه‌ات را با بمبهای بشکه‌ای ویران کرده‌اند
و مادرت را با هواپیماهای پوتین کشته‌اند
و وقتی تو برادرت را تنها نگذاشتی
من آموختم چرا باید تقوا داشته باشم.
 
مرا بپذیر!
و سهمی به من بده از مروارید صحرا
تا بتوانم در ضیافت دوشیزگان همیشه سپیدپوش دماوند
عاقبت زندان ضحاک را نشانت بدهم.
مرا در ارثیه کودکانت سهیم کن!
من همیشه عاشق ترم وقتی که ساعتم را
با تیک‌تاکی از تو کوک می‌کنم.
 
همسفرم! شاید این سفر
جنگی نابرابر باشد برای شاعری عاصی
که نمی‌خواهد
تفاله‌اش کودی باشد برای عبرت شاعران
و در تقویم زایش کرگدن خوانده است
اسپارتاکوس را
بر دروازه رم آویختند
تا عبرت حلاج در کنارهٴ دجله باشد
من شاعری با لبهای دوخته ام
و بیزارم از بودن گیاهی
در کنار مداحان میان تهی‌تر از دنبک مطربان!
من شاعرم
و می‌شناسم واژه را.
 
برای دلقک با همان شلوار سرخ و کلاه بوقی اش
فرقی نمی‌کند
دست جلادی را ببوسد
یا برجنازه قربانی بدار آویخته‌ای ادرار کند
و من می‌دانم
سفرهٴ خائنان
خونین‌تر از کنده و ساطور جلاد است.
 
من نمی‌توانم ببینم
چشم دریده کودکی را با گلوله پاسداری
من نمی‌توانم بشنوم
ضجه مادری را گمشده در ویرانه ها
من نمی‌توانم خالد را ببینم
با رخساری سرخ
و باندهایی که چشمهایش را بسته
بر تختی که در انتظار خالد بعدی است.
 
بگذار شاعرانی که کناسان واژه‌های معطر هستند
به من بخندند
بگذار نگاه بی‌تفاوت روشنفکرانی که
در قهوه‌خانه بحث از آزادی می‌کنند
من را مسخره کند
بگذار! آه بگذار!
خائنان مرا به صلیبی دیگر بیاویزند
اما به من بگویید!
شما که من را می‌شناسید بگویید!
چگونه کسی را فراموش کنم؟
کسی را که پیامی از زنوبیا برایم داشت.
 
خالد طنز زمانه را دیدی؟
حتی سیاست‌بازان بازار نفت و انسان متحیرند.
از زیر عمامه شعبده
جغدی پرکشید
و داعش وبال ما شد
و حالا ما باید فراموش کنیم
بربریت عمامه را
در رنگ و وارنگهای گوناگون.
بوی عفونت ریا تمام خیابانهای ویران شده حلب را پرکرده است
و آقای اوباما، که هیچ‌گاه با ما نبوده است
از ما می‌خواهد تا دلخوش مبارزه با تروریسم باشیم
ابوداعش درس داعش به ما می‌دهد
و تلخ‌تر شاعران کور ما که از ترس جنگیدن
از ترس بی‌پاسخی به کلماتشان
در برابر ابوی زنازاده داعش
بر پرچمی سیاه زانو می‌زنند
و در شب به حجله رفتن شرف شان
قدمگاه پاسداران را بوسه باران می‌کنند.
و خالد تو و برادرانت در حما و حلب
باید تاوان لبخند رضایت خامنه‌ای را
به «مسیو آدونیس» بدهید
تلخ‌تر از این زهر را من هرگز
در دیوان هیچ شاعری نیافته‌ام.
اما! آه اما! من با آدونیس چه کنم که شاعر است؟
 
آدونیس!
سخت‌ترین کار دوست نداشتن شاعران است
و من چقدر بیزارم از تو
بیزارم ازتو که از یاد برده‌ای کودکان مجروح حلب را
دختر خردسال زیر آوار مانده حما را ندیده‌ای؟
تفو برآن کلمات که سرهای بریده را نبیند
و در خون ننشیند در سوک زندانی قتل‌عام شده حمایی!
آه! که نگاه کودکان گرسنه مرا به کفر می‌رساند
و لبخند آنان خدا را به من نشان می‌دهد.
و من چقدر بیزارم از شاعری که کور است
از شاعری که قلبش را با سربهای بشار آسفالت کرده
و نمی‌لرزد
از بمبهای بشکه‌ای پوتین
بر ویرانه‌های وطنش.
من چقدر خشمگینم
از شاعری که نمی‌بیند سنگ سنگین و خونین
چگونه قفسه سینهٴ دخترک شش ساله را شکافته بود
و چگونه پسر ده ساله بر جنازه تکه‌تکه شده پدر ضجه می‌زد.
تو نرفتی
آن تیر بر شقیقه و قلبت نشست
اما من اکنون تو را می‌بینم
در درزهای نهفته سنگهای سنگفرشی تا به ابد
در لابه‌لای برگهایی از جنگل پردرخت
در آواز «فیروز»
وقتی که از زنوبیا می‌خواند
تو تعریف جدید من از تنهایی هستی
تنهایی یعنی تو را خواهم دید.
 
من فرزند خیابانهای «اشرف» ربوده شده هستم
من بغداد را دیده‌ام
و هربار که از هر جسر آن عبور کرده‌ام
حلاج را می‌دیدم شعله ور،
بر چلیپایی آویزان.
 
من تهران را زیسته ام
بغداد را دیده‌ام
اما دوست ندارم باغهای دمشق را
تنها می‌خواهم شعرم را
در برابر زندان اوین و حما بخوانم.
 
من تنها ناتوانم
تنها نمی‌توانم بروم راهی را که نمی‌شناسم
سفری را که مقصدش گم شده در مه و ابر و صخره
شاید در انتهای راه
ستاره‌ای را ببینیم
که کوه نور است
و بزرگترین الماس دنیا را به ما خواهد داد.
 
بیا برویم در سایه سنگی
عرقی خشک کنیم
از قمقمه‌ای خنک لبی‌تر کنیم
و نفسی بگیریم
و ادامه دهیم سفر را
در فصل رگبارهای بی‌امان.
ناقوس، صبح را می‌نوازد
و فوج گنجشکان با آواز قدیم خود
ما را می‌خوانند.
 
                                                    10تیر95.
  • قبلی
  • بعدی
 بانـوی نخل وتنـهایی و خدا! - کاظم مصطفوی

بانـوی نخل وتنـهایی و خدا! - کاظم مصطفوی

Read more
 از تبار ترانه‌های گداخته «سرب».. - کاظم مصطفوی

از تبار ترانه‌های گداخته «سرب».. - کاظم مصطفوی

Read more
 هنگام وقوع کجا بودی؟ - کاظم مصطفوی

هنگام وقوع کجا بودی؟ - کاظم مصطفوی

Read more
 پیراهنش از ابری سرخ بود

پیراهنش از ابری سرخ بود

Read more
 نامی که پیش از آن - کاظم مصطفوی

نامی که پیش از آن - کاظم مصطفوی

Read more
 (سفرنامه من و خالد) - کاظم مصطفوی

(سفرنامه من و خالد) - کاظم مصطفوی

Read more
 کاظم مصطفوی: نصیب من از درخت

کاظم مصطفوی: نصیب من از درخت

Read more
 آواره در شادیهای شما - کاظم مصطفوی

آواره در شادیهای شما - کاظم مصطفوی

Read more
 فصل پنجم - کاظم مصطفوی

فصل پنجم - کاظم مصطفوی

Read more
 از هر ستاره که پرسیدم - کاظم مصطفوی

از هر ستاره که پرسیدم - کاظم مصطفوی

Read more
 کجاست زیباترین حس نمردن؟ - کاظم مصطفوی

کجاست زیباترین حس نمردن؟ - کاظم مصطفوی

Read more
 مرا بنویس! - تقدیم به برادرانم در آلبانی  که هر یک سوگندی هستند در استواری و وفا - کاظم مصطفوی

مرا بنویس! - تقدیم به برادرانم در آلبانی که هر یک سوگندی هستند در استواری و وفا - کاظم مصطفوی

Read more
 تا این مهتاب ارغوانی است - برای سربداران قتل‌عام67 - کاظم مصطفوی

تا این مهتاب ارغوانی است - برای سربداران قتل‌عام67 - کاظم مصطفوی

Read more
 من زنم، آری، زنم، آن زن - ‎ کاظم مصطفوی ـ فروردین94

من زنم، آری، زنم، آن زن - ‎ کاظم مصطفوی ـ فروردین94

Read more
 دارها، در دارها، در دارها ـ کاظم مصطفوی

دارها، در دارها، در دارها ـ کاظم مصطفوی

Read more
 ای تمام گل سـرخ - از کاظم مصطفوی

ای تمام گل سـرخ - از کاظم مصطفوی

Read more
 نامی که پیش از آن - کاظم مصطفوی

نامی که پیش از آن - کاظم مصطفوی

Read more
 خطابه جاودانگی - برای برادر مسعود و همهٔ مجاهدینش - کاظم مصطفوی  - در پاسخ به خوکچه ای که به «جهنم سلام گفت»

خطابه جاودانگی - برای برادر مسعود و همهٔ مجاهدینش - کاظم مصطفوی - در پاسخ به خوکچه ای که به «جهنم سلام گفت»

Read more
زنده باد مسعود! نه يك بار كه به تعداد همه كساني به خاك افتادند تا آزادي بماند

زنده باد مسعود! نه يك بار كه به تعداد همه كساني به خاك افتادند تا آزادي بماند

Read more
ماه در ماه در ماه - کاظم مصطفوي

ماه در ماه در ماه - کاظم مصطفوي

Read more
 با حمید اسدیان «در خانه‌ا‌ی از واژه‌ها»

با حمید اسدیان «در خانه‌ا‌ی از واژه‌ها»

مقاله ای از دکتر بهروز پویان به مناسبت سی دی سالروز آزادی مسعود رجوی از زندان شاه

مقاله ای از دکتر بهروز پویان به مناسبت سی دی سالروز آزادی…

فرازهایی از ماه کنعانی من – به قلم شاعر و نویسنده مجاهد حمید اسدیان

فرازهایی از ماه کنعانی من – به قلم شاعر و نویسنده مجاهد…

كمك مالى كاظم مصطفوى به سیمای آزادی -  پرواز ماهی کوچک (مجموعه ۸قصه به زبان انگلیسی) - کاظم مصطفوی

كمك مالى كاظم مصطفوى به سیمای آزادی - پرواز ماهی کوچک (مجموعه…

شکنجه و آمال خلیفه خمینی قسمت سیزدهم - کاظم مصطفوی

شکنجه و آمال خلیفه خمینی قسمت سیزدهم - کاظم مصطفوی

 درگذشت خلبان قهرمان مجاهد سرهنگ بهزاد معزی، عضو شورای ملی مقاومت ایران در پاریس

درگذشت خلبان قهرمان مجاهد سرهنگ بهزاد معزی، عضو شورای ملی مقاومت ایران…

فرازی از مقدمه کتاب پرواز در خاطره ها - خاطرات خلبان مجاهد سرهنگ بهزاد معزی به قلم حمید اسدیان - قسمت اول (مقدمه)

فرازی از مقدمه کتاب پرواز در خاطره ها - خاطرات خلبان مجاهد…

 نامی که پیش از آن - کاظم مصطفوی

نامی که پیش از آن - کاظم مصطفوی

روزی که هادی رفت - به قلم محمد قرائی

روزی که هادی رفت - به قلم محمد قرائی

حمید اسدیان ازراهگشایی‌های مسعود رجوی درزندان می گوید، سالروز ۳۰دی، روز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی در زمان شاه (قسمت هشتم و آخر)

حمید اسدیان ازراهگشایی‌های مسعود رجوی درزندان می گوید، سالروز ۳۰دی، روز آزادی…

کتاب شکنجه و شکنجه گر - تحقیقی در باب « نظام شکنجه » در رژِیم آخوندی - نویسنده : کاظم مصطفوی

کتاب شکنجه و شکنجه گر - تحقیقی در باب « نظام شکنجه…

گرامیداشت مجاهد صدیق حمید اسدیان و سخنرانی های مهدی ابریشمچی، بهزاد نظیری و رضا اسدیان

گرامیداشت مجاهد صدیق حمید اسدیان و سخنرانی های مهدی ابریشمچی، بهزاد نظیری…

برنامه دوم شهیدان شهر ـ کاظم مصطفوی

برنامه دوم شهیدان شهر ـ کاظم مصطفوی

ماه در ماه در ماه - کاظم مصطفوي

ماه در ماه در ماه - کاظم مصطفوي

 در ضیافت دار و درخت و ماه (داستان) - کاظم مصطفوی

در ضیافت دار و درخت و ماه (داستان) - کاظم مصطفوی

درگذشت دریغ انگیر شاعر و نویسندهٔ مجاهد خلق حمید اسدیان

درگذشت دریغ انگیر شاعر و نویسندهٔ مجاهد خلق حمید اسدیان

برنامه پنجم شهیدان شهر ـ کاظم مصطفوی

برنامه پنجم شهیدان شهر ـ کاظم مصطفوی

 ابوذر ورداسبی -

ابوذر ورداسبی -

 دو شعر از کاظم مصطفوی برای مادران انقلاب

دو شعر از کاظم مصطفوی برای مادران انقلاب

 بخشی از تألیفات شاعر و نویسنده مجاهد خلق حمید اسدیان

بخشی از تألیفات شاعر و نویسنده مجاهد خلق حمید اسدیان

 بهزاد، برادرم برفراز مسند خورشید (یادی از مجاهد شهید بهزاد میرشاهی) کاظم مصطفوی

بهزاد، برادرم برفراز مسند خورشید (یادی از مجاهد شهید بهزاد میرشاهی) کاظم…

 با یاد مجاهد کبیر حمید اسدیان - حامد – ص

با یاد مجاهد کبیر حمید اسدیان - حامد – ص

گفتگوی سیمای آزادی با مجاهد کبیر حمید اسدیان پیگیر دادخواهی خون شهیدان – نمونه های تکان دهنده گورهای

گفتگوی سیمای آزادی با مجاهد کبیر حمید اسدیان پیگیر دادخواهی خون شهیدان…

 آواره در شادیهای شما - کاظم مصطفوی

آواره در شادیهای شما - کاظم مصطفوی

شکنجه و آمال خلیفه خمینی قسمت پنجم - کاظم مصطفوی

شکنجه و آمال خلیفه خمینی قسمت پنجم - کاظم مصطفوی

 شكنجه و شكنجه‌گر تحقيقي در باب «نظام شكنجه» در رژيم آخوندي - كاظم مصطفوي - فصل یازدهم

شكنجه و شكنجه‌گر تحقيقي در باب «نظام شكنجه» در رژيم آخوندي -…

ما 901 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

Copyright © گوشه ای از آثار مقالات، قصه ها، اشعار شاعر و نویسنده دادخواه قتل‌عام شدگان، مجاهد كبير حمید اسدیان، کاظم مصطفوی 2021 All rights reserved. Custom Design by https://www.pasargadcity.com
شعرها