برای خالد عیسی که رفتنش را وداع با برادری یافتم
همچون تمام برادران دیگرم
کاظم مصطفوی
 
پیراهنش از ابری سرخ بود
و وقتی بادها آمدند
عریان شد
غوطه ور، در دریایی که آسمان بود.
با پلکانی بافته از شاخه‌های زمینی
تا عرش ناپیدای خدا بالا رفت
و سلام سروها را
به آسمانی پر پرنده رساند.