فصل دوازدهم
محاكمات گروه فرقان
يك نمونه از بلبشو و قساوت
شكل دادن و راه اندازي سيستمهاي شكنجه و زندان گذشته از ضرورت، براي نودولتان جديد، نياز به يك دستاويز هم داشت. در واقع با توجه به دافعة شديد ضداجتماعي اين قبيل كارها و بد نامي اين قبيل سازمانها، آخوندها به شدت نيازمند بودند كه توجيهي «شرع»ي و «سياسي» ارائه دهند تا كارهايشان مقبول افتد يا حداقل سر و صداي زيادي توليد نكند.
حزب توده از ابتداي به حاكميت رسيدن حاكمان جديد، اين وظيفة تاريخي را به عهده گرفت تا با به كار انداختن دستگاه توطئهشمار خود هر از گاهي يك كودتا و توطئه كشف كند و بهترين توجيه «سياسي» را به آخوندها براي راهاندازي دستگاه سركوب و شكنجهشان بدهد.
علاوه برآن و در همين راستا، عمليات نظامي برخي گروههاي مسلح (به ويژه در مناطقي مانند تركمن صحرا و كردستان) عليه سردمداران آخوندي نيز مؤثر بود.
ترورهاي گروه فرقان، يكي ديگر از اين نمونه هاست. اين ترورها گذشته از ماهيتشان، آخوندها را به شدت ترساند. آنها به دست و پا افتادند تا هرچه زودتر خود را جمع و جور كنند و دستگاههاي تفتيش و دستگيري و بازجويي و شكنجهشان را راه بيندازند. به لحاظ تحقيقي بسيار درسآموز و عبرتانگيز است كه ببينيم چگونه چپ روي يك گروه، يا حتي اقدام چپ روانه يك فرد، به ديكتاتوري حاكم،به خصوص وقتي كه عوامفريب هم باشد، كمك ميكند تا به سوءاستفاده از فضاي ناشي از چپ روي بپردازد و دستگاه سركوب خود را گسترش دهد.
مثلاً در 11ارديبهشت58، يعني زماني كه كمتر از سه ماه از پيروزي انقلاب گذشته بود، مرتضي مطهري، آخوند برجسته و از تئوريسنهاي انقلاب اسلامي ترور شد. ترور توسط گروه فرقان انجام گرفت. گروهي كه در سالهاي حاكميت شاه توسط اكبر گودرزي، يك طلبة طرفدار دكتر شريعتي كه گرايشات شديد ضدآخوندي داشت، بنياد گذاشته شده بود.
ترور مطهري بنا به گفتة جمال اصفهاني، رئيس اطلاعات كميته و كسي كه روزنامه شهروند امروز(7ارديبهشت87) او را «يكي از مسئولان پرونده فرقان» معرفي كرده است، توسط «حميد نيكنام، علي بصيري و وفا قاضيزاده» صورت گرفت كه يكي از سه تيم گروه (تيم جنوب) فرقان بود.
بعد از پيروزي انقلاب اولين عمليات گروه فرقان ترور سرلشگر قرهني بود. بعد هم چند ترور ديگر را، مانند ترور آخوند مفتح و حاج مهدي عراقي و آخوند قاضي در تبريز، انجام داد. ترور رفسنجاني و خامنهاي هم به صورت ناموفق انجام گرفت.
مجموعة اين سلسلة ترورها، در كنار اخباري كه دال بر تجمع ساواكيها و ارتشيها براي تدارك يك كودتا به دست آخوندها ميرسيد آنها را به شدت ترساند. و آنها را به اقداماتي براي كشف و خنثيسازي اين قبيل گروهها وادار كرد.
در هرصورت اقدامات گروه فرقان، و در رأس همة آنها ترور مطهري فكر راه انداختن سيستم اطلاعاتي آخوندها را تقويت كرد. محمد عطريانفر، از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، كه در همان زمان از كليديترين افرادي بود كه به رديابي و دستگيري و بازجويي از اعضاي گروه فرقان پرداخت در گفتگوي خود با شهروند امروز گفته است: «پس از اين ترورها موضوع احاله شد به كميتههاي انقلاب اسلامي و كميتهها مسئوليت پيگيري جريان ترورها را عهدهدار شدند. به علت غيبت نهادهاي اطلاعاتي، واحد اطلاعات كميتههاي انقلاب فعال شد و بنا به سنت نهادهاي اطلاعاتي، آنها به سمت پيدا كردن سرنخهاي لازم رفتند و افرادي دستگير شدند. با اين حال ترورها دوش به دوش بازداشتها و پيگيريها ادامه پيدا كرد. در زندان اوين بند جديدي را كه زمان شاه ساخته شده بود و خود من نيز مدتها در سال 54 درآن بازداشت بودم و الان معروف به 209 است، اختصاص دادند به كساني كه دستگير ميشدند. بچههاي مجاهدين انقلاب با توجه به سوابق آشناييشان با فضاي زندان و بازجويي در سالهاي قبل از انقلاب توسط بخش اطلاعات كميته به كمك گرفته».
آن طور كه از گفتههاي خود عطريانفر و بقيه عوامل رژيم برميآيد محمد بروجردي، از اعضاي اصلي گروه صف، از مؤتلفان هفتگانة سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، و از طرف كميتهها جمال اصفهاني مسئول كشف و دستگيري گروه فرقان شدند. پس از گردآوري اطلاعات و سرنخهاي لازم در يك شب به 21خانه تيمي گروه فرقان حمله ميشود. به گفته عطريانفر « در آن شب عموم بچههاي فرقان يعني حدود شصت تا هفتاد نفر بازداشت شدند و اين گروه به كنترل درآمد. تمام سلولهاي بند 209 اوين پر شد» عطريانفر گفته است كه در روزهاي بعد تعداد دستگير شدگان به 110نفر ميرسد كه بعدها حدود 30نفر از آنها اعدام ميشوند.(روايت محمد عطريانفر از برخورد با گروه فرقان و اعترافات اعضای آن شهروند امروز شماره44 8ارديبهشت87)
نگاهي كوتاه به جريان بازجوييها و شكنجه افراد گروه فرقان و اعدام برخي از آنان به ما اين كمك را ميكند تا به گوشههايي تاريك از نحوة شكلگيري نظام شكنجه آخوندها پي ببريم.
آخوند عبدالمجيد معاديخواه يكي از كساني است كه در جريان دادگاههاي اوليه بعد از پيروزي انقلاب به عنوان قاضي شرع حضور داشت.
معاديخواه يكي از صادركنندگان احكام اعدامها در ابتداي انقلاب بود. او از قاضيها و دادستانهاي محاكم شرعي بود و دادگاههاي مهمي چون دادگاه محمدتقي شهرام(رهبر گروه پيكار) به دست او برگزار شده است. معاديخواه مدتي هم بركرسي وزارت ارشاد رژيم تازه به حاكميت رسيده تكيه زد ولي به دليل لو رفتن روابط نامشروعش با يك گوينده تلويزيون رژيم شاه مجبور به كنارگيري شد و بعد از آن دور سياست را خط كشيد و به قول شهروند امروز (15ارديبهشت87) «دل خود را به تاريخ ايران و اسلام گره زد».
معاديخواه اكنون پس از ساليان متمادي در مصاحبه اي با شهروند امروز(ايضاً همان تاريخ) نكاتي را فاش كرده كه خوب است به آنها دقت كنيم.
در ابتدا معاديخواه براي پاك كردن گذشته خود از رسواييهاي صدور احكام اعدامهاي غيرقانوني ميگويد: «چند ماهي از انقلاب نگذشته بود كه قصد كردم تهران را براي هميشه ترك كنم و به قم بروم. رفتم با آقاي هاشمي در ميان گذاشتم اما ايشان مانع شد و به علت رودربايستي با ايشان و رفاقتي كه داشتيم و داريم چند صباحي ديگر عرصه قدرت را تحمل كردم». البته معاديخواه فراموش كرده است كه خودش در سال60 از پشت تريبون نماز جمعه تهران در تأييد اعدامهاي بي وقفه ميگفت: «من ميبوسم دستهايي را كه سوراخ كردند سينههاي اين گرگمنشهاي زشتخوي ضدانسانيت را، در مقام حفظ جمهوري اسلامي جاي هيچ ملاحظهيي نيست…» (جمهوري 17آبان60).
به هرحال معاديخواه اعتراف ميكند كه خودش داوطلبانه به اين پرونده وارد شده است.
او ميگويد: «وقتي ما باخبر شديم كه اين گروه دستگير شدند، اولين چيزي كه برايم اهميت داشت اين بود كه قاتل شهيد مطهري را ببينم. به همين دليل خيلي سريع به زندان اوين رفتم. آقاي حميد نقاشان يكي از كساني بود كه براي دستگيري اين افراد در تلاش بود.
_مگر كسان ديگري هم بودند؟
بله. دو گروه به صورت همزمان فعال بودند تا گروه فرقان را كشف كنند. آنها جدا از هم كار ميكردند و هر دو گروه به آقاي هاشميرفسنجاني مراجعه كرده بودند. ايشان اين دو گروه را يكي كرد تا كارها خنثي نشود.
_دو گروه را معرفي ميكنيد؟
يكي گروه آقاي حميد نقاشان بود. اينها جمعي بودند كه دور هم جمع ميشدند و اين جور كارها را دنبال ميكردند.
_عقبه اينها به چه كسي برميگشت؟ شخصي بود كه از آنها حمايت كند؟
آقاي ناطقنوري اينها را بهتر ميشناسد. موقعي كه من اينها را ديدم، با آقاي ناطق رفيق بودند. شخصي به نام هنردوست بود كه او نيز همراه گروه بود. من قبلاً آنها را در مدرسه علوي ديده بودم. چون آقاي ناطق در مدرسه علوي مسئول انتظامات بود و نيروهايي كه در كار انتظامات فعال بودند، همين گروه بودند. اصلاً حميد نقاشان خيلي وقتها در كنار امام مينشست. عكسها را اگر ببينيد، او را در كنار امام ميبينيم.
_گروه دوم چه كساني بودند؟
آنها بچههاي سازمان مجاهدين انقلاب بودند. البته جريان راست مجاهدين انقلاب بودند. كساني كه بعداً جدا شدند.
_شاخه نظامي سازمان؟
بله. من با گروه اول خيلي در ارتباط نبودم. فقط حميد نقاشان را ميشناختم و زماني كه به زندان اوين رفتم، با او گفتوگو كردم». معاديخواه اضافه ميكند وقتي به بند209 اوين رفته است: «آن جا از آقاي نقاشان سراغ قاتل شهيد مطهري را گرفتم. گفت اعدامش كرديم. من شوكه شدم. برايم عجيب بود كه در فاصله حدود 24 ساعت او را اعدام كردهاند». معاديخواه فاش ميكند كه بهشتي به ناطق نوري حكم دادستاني داده بوده است: «در حالي كه من تا همين سالهاي اخير اصلاً خبر نداشتم». معاديخواه بعد مقدار بيشتري پرده را بالا ميزند و اضافه ميكند: «حكم ايشان اصلاً حكم دادستان نيست. حكم قاضي است... دادستان نميتواند قاضي باشد. تصور من اين بود كه آقاي ناطق به علت رفاقت با آقاي نقاشان به اوين رفت و آمد ميكند و بعداً نيز آقاي منتظري يك حكم مشترك براي من و ايشان صادر و هر دو را قاضي پرونده كردند». مصاحبه كننده از معاديخواه ميپرسد: «وقتي آقاي نقاشان به شما گفت كه قاتل را اعدام كردند، شما اعتراض نكرديد كه چرا بدون دادرسي اين اتفاق افتاده؟» معاديخواه پاسخ ميدهد: «من گفتم كه اين كار از هر جهت خيلي بد است. ايشان گفت بقيه را هم ميكشيم». بعد هم فاش ميكند كه حكم را آيت الله محمدي گيلاني صادر كرده بوده است. معاديخواه درباة نقاشان اطلاعات بيشتري داده و گفته است: «209 دست ايشان بود. يعني بند 209 براي كار اين گروه در نظر گرفته شده بود. پيش از اين كه اعضاي گروه فرقان دستگير شوند، جايي براي شنود لازم بود. بند 209 براي چنين كاري تعبيه شده بود و دست اينها بود». ما در اين جا ناگزير هستيم اندكي از مصاحبه معاديخواه خارج شده و به عاقبت وضعيت حميد نقاشان بپردازيم.
نقاشان بعد از اين تاريخ مدتي گم ميشود. اما بعدها ردش را در ترورهاي خارج كشوري رژيم مييابيم. او از جمله افرادي بود كه به اتفاق محمد شريف زاده(محمدي) تحت نظارت عليرضا معيري، سفير وقت رژيم در فرانسه، براي ترور مسعود رجوي به آنجا رفت. بعد از شكست طرح ترور، نقاشان به معاملات قاچاق اسلحه روي آورد. بد نيست به دو نمونه از اخبار آن اشاره كنيم: «هفتهنامه الدستور در شماره مورخ 1فروردين خود به نقل از نشريهي سوئيسي "نرونتاخ بليت" مينويسد كه يك ديدار سري بين شيمون پرز و يك دلال رژيم خميني به نام حميد نقاشان در سال1986 ترتيب يافته است. الدستور درباره اقدامات انجامشده طي اين ديدار به نقل از نشريه سوئيسي مزبور مينويسد: "طي اين ديدار قراردادي مبني بر ارسال 3000موشك ضد تانك از نوع "تاو" به ارزش 36.25ميليون دلار به ايران كه از طريق "كليدرن بانك" در لوكزامبورگ تحويل گرديد، به امضا رسيد»
دوم: «روزنامه آلماني زوددويچه سايتونگ مورخ 13اسفند نوشت: "يك مأمور سابق پليس... در شهر آرنسبرگ در آلمان بخاطر تجارت غيرقانوني سلاح به مبلغ بيش از 100ميليون دلار [براي رژيم ايران] محاكمه ميشود.
طبق اقرار متهم، وي چندين بار به عنوان فرد مورد اعتماد سفير مخصوص ايران، حميد نقاشان، براي خريدهاي تسليحاتي وارد سوئيس شده است. هنگام دستگيري اين فرد مبلغ 36.2ميليون دلار نزد او پيدا شده است. اين مأمور سابق پليس آن قدر مورد اعتماد نماينده دولت ايران بود كه توسط او اسناد قراردادهايي براي خريد 2500راكت ضدتانك به مبلغي حدود 36ميليون دلار بين يك شركت فروش سلاح در سوئيس و دولت ايران جريان پيدا كرده است. اسلحهها براي سپاه پاسداران در نظر گرفته شده بود. طبق اقرار متهم همچنين بر اساس پروندههاي تحت بررسي در اداره آگاهي، ميبايستي معاملات ديگري نيز در كار بوده باشد.
در اين حين، دولت اسرائيل اعلام آمادگي كرد كه به شرط آزادي 2سرباز اسرائيلي و 5شهروند آمريكايي خريد 3000راكت پدافند هوايي براي رژيم ايران را به عهده خواهد گرفت». بعد از اين رسواييها حميد نقاشان از صحنه بالكل خارج شده و اكنون ساليان است كه ديگر خبري از او نيست.
به مصاحبه معاديخواه بازگرديم. او در همين مصاحبه روي رقابت پنهانش با ناطق نوري دست ميگذارد و او را عامل اصلي اعدامها معرفي ميكند و ميگويد: « نكته جالبش همين جا بود. وقتي قضيه تمام شد، يك شب ليستي را آوردند كه من احكام را امضا كنم. گفتم من كه اصلاً در محاكمه اينها نبودم كه امضا كنم. گفتند كه آقاي منتظري به شما حكم داده است. گفتم اگر در آن حكم، دو نفر قاضي وجود داشته، پس چرا محاكمه تنهايي انجام شده است؟
_يعني آقاي ناطق آنها را محاكمه كرده و حكم دادند؟
_عليالقاعده اين گونه بوده. حالا من دقيق نميدانم». معاديخواه در بخش ديگري از حرفهاي خود، وقتي مورد سؤال واقع ميشود كه آيا در بازجوييها ناطق نوري هم بوده است، ميگويد: «نه. ايشان فقط در محاكمهها شركت ميكرد». اما مصاحبه كننده اشاره به يكي از دادگاههايي ميكند كه معاديخواه در آن نقش داشته و ميپرسد: «اما آقاي ناطق در كتاب خاطرات خود از جلسهاي دادگاهي سخن ميگويند كه شما در حال گفتوگو با يكي از اعضاي گروه هستيد. ايشان از زير ميز به پاي شما ميزنند كه ادامه نده و تمامش كن. جريان آن دادگاه چي بود؟» معاديخواه ميبيند كه نقش خودش توسط ناطق نوري از قبل لو رفته است. اين است كه دستپاچه شده و ميگويد: «آن دادگاه اصلاً جلسة مهم و جدي نبود. مجموعهيي كه آن جريان را اداره ميكرد، به اين نتيجه رسيده بود كه يك صحنة تبليغاتي براي افكار عمومي درست كنند».
و سپس به بازجويان اشاره ميكند و ميگويد: «( بازجوييها كار) گروهي بود كه اين كار را انجام ميداد. آقاي لاجوردي نيز با بچههاي ديگر صحبت ميكرد».
معاديخواه در اين مصاحبه اعتراف ميكند كه حكم اعدام اكبر گودرزي و علي حاتمي (عضو ديگر گروه فرقان، نفر سوم را نام نميبرد) را صادر كرده است. دلايلي كه براي صدور اين احكام ارائه شده بسيار خواندني است: «نسبت به اكبر گودرزي نفرت داشتم و دارم»، يا «از گودرزي بدم ميآمد» و «حرفهاي شعاري ميزد. وارد بحث نميشد. پرخاشگري ميكرد. ميگفت كور خوانديد. جوانها چنين و چنان ميكنند» و در مورد نفر دوم: « مجموعاً علي حاتمي را دو دوزهباز ديدم. خيلي بدم آمد و به همين دليل محاكمهاش را قبول كردم».
معاديخواه در اين مصاحبه نقش خود را ارشادي و محدود به بحث و گفتگو با دستگير شدگان ميكند. البته اگر ظاهر اين كلمات شيك را كنار بزنيم به خوبي در مييابيم كه معاديخواه ميخواهد بگويد اولين كسي است كه تواب سازي را در رژيم آخوندي باب كرده و وظيفة براندن گروه فرقان را به عهده داشته است. او ميگويد: «عباس عسگري (يكي از نفرات بالاي گروه فرقان) را آوردند. قيافه بسيار معصوم و ترحمبرانگيزي داشت. از دانشجويان پليتكنيك بود. گفتم ميگويند شما حاضر نيستيد با ما حرف بزنيد. گرچه اشتباه ميكنيد حالا من نشستم در كنار شما. شما با چه ديدگاهي ميخواستي فردي مثل من را بكشي؟ چه ضرري دارد كه معلوم شود آيا شما درست فكر ميكردي يا نه؟ علاوه بر اين من يك سوال دارم. اين پديدة انقلاب اسلامي را چقدر ميشناسيد كه با آن مخالفت ميكنيد؟» معاديخواه ميگويد براثر «كوشش»هاي او عباس عسگري «به راه ميآيد» و بالاخره شكسته شده و تواب ميشود. و تأكيد ميكند كه: «اين فرآيند توبه بود و برگ زريني است در دستگاه قضايي» اما از آن جا كه تواب سازي مفهومي بسيار لو رفته است كه ماهيت ضدانساني بازجو را مشخص ميكند معاديخواه ميگويد: «اين توابسازي نبود. توابسازي كپي ناقصي از كاري بود كه من انجام داده بودم. البته آقاي ناطقنوري جوري در خاطرات خودشان سخن گفتهاند كه گويي اين كار را آقاي لاجوردي انجام دادند، در حالي كه آقاي لاجوردي، بعداً روش من را در مورد ديگران كپي كرد. در اين مرحله، ايشان حضور فعالي نداشت. آقاي ناطق خبر ندارد». به هرحال معاديخواه اعتراف ميكند براثر اقدامات او عباس عسگري به جايي ميرسد كه ميگويد: «اگر من عفو بشوم و بخواهم بعد از اين بچهها زندگي كنم، هر لحظه زندگي برايم از مرگ بدتر است».
با توصيفاتي كه معاديخواه از درهم شكستن عباس عسگري ميكند قاعدتاً بايد او را نجات دهد. اما اين كار را نميكند. و قرباني خود را به دم برق تيرباران ميدهد. ولي ضمناً با مرد رندي اعدام او و بقيه را مياندازد گردن خود خميني و ميگويد: «در فكر بودم تا راهي پيدا شود و اين بچهها اعدام نشوند. به همين خاطر رفتم با مرحوم امام صحبت كردم. منتها امام بنا بر روش خود، در اين ماجرا ورود نكردند» و در ادامه: «تقريباً نزديك به يك ساعت شرايط اين افراد را براي امام تشريح كردم و گفتم اگر از اختيارات شما استفاده شود و راهي پيدا كنيد، آنها زنده ميمانند... اما امام دخالت نميكردند». البته در اين كه خميني صد نفر مثل معاديخواه را در حرامزادگي به لب چشمه برده و تشنه باز ميگرداند شكي نيست. اما جالب است كه توجه كنيم در جنگل وحوش آخوندي چگونه «حاكم شرع» رندي ميكند و «امام» خرمرد رندي. اين خرمرد رندي را وقتي بيشتر ميفهميم كه در خاطرات ناطق نوري ميخوانيم: « امام فرموده بودند که نفس عضويت در فرقان محاربه با خدا و رسول است، اما چون از اعدام خوشم نمیآمد و با خشونت به شدت مخالف بوده و هستم فکر کردم شايد عدهيی از اين جوانان گول خورده باشند. اگر بتوانيم اصلاحشان کنيم بهتر است. به همين دليل آقای لاجوردی را آوردم که ايدئولوژی اينها را محاکمه کنيم. شب تا صبح با اينها بحث میکرد و آنها را با يکديگر روبرو میکرد. اکبر گودرزی که رهبر فرقان بود را هم میآورد. از جمله شخصی به نام حاتمی سر موضع خود ايستاد و اعدام هم شد، اما برای بسياری از اينها حکم ندادم چون اظهار پشيمانی و ندامت کردند و بعد از چند سال زندان مورد عفو قرار گرفتند. برخی از آنها نيز در زمان جنگ در جبهه به شهادت رسيدند، بعضی به سپاه رفتند و برخی در دادستانی انقلاب جزو همکاران شهيد لاجوردی شدند».
ادامه دارد