و حیرت
تمام حیرتم
در حرمت پروازش رنگ باخت
نگاه مرواریدهای همشکل
که به شوق دیدارش، تر می شدند
نگاهش به کهکشان
و خود در ته نامش پنهان
.....
حمید اسدیان، این مجاهد والامقام و نویسنده کمنظیر، از میان ما پر کشید. انسانی با گسترهای بیهمتا از رزم، شور و دانش. من او را از اوایل انقلاب و در کارزار ساخت سرودها و ترانه های میهنی و انقلابی شناختم. اما از واسط دهه شصت این افتخار را داشتم که در کنار او که مسئولیت و سرپرستی نهاد ترانه و سرود مجاهدین را به عهده داشت، از نزدیک از شخصیت والا و ارزشهای بی همتای او بیاموزم.
در زیر پوست کلمات شعرها و قصه هایش برآیند اندیشه او و عواطف پاک و بیغش اوست، که حیات، شور و شعف و جنبشی زنده موج می زند و جهان دیگری را نوید می دهد. جهانی آزاد و عاری از ستم، جهانی که در آن دستفروشی، به خاک سپرده شده و اعدام به دار آویخته شده است. اشعارش خلاصه قصهها و قصههایش تفسیر شعرهایش است و این هر دو بین صاعقه و گلسرخ تاب می خورند و از طنین آن، می توان نوای سمفونی دلنشینی را شنید که با جنبشی عظیم فرا می رود و همچون آبشاری شورانگیز فرو می ریزد. این است گدازههای روحی که، خورشیدواره فوران می کنند و سکویی می سازد برای پرش به جهانی آرمانی.
چنین است که در انتزاع این مجاهد بزرگ و نویسنده برجسته، گوشه هایی از انسانیت و حقانیت هویت او را کشف می کنیم. برای من که از سالهای دور او را شناختم، آثار او نمایشگاه انسانیت، مقاومت، برابری، عدالت خواهی است، که روی دیگرش، زلالی، صداقت، بی آلایشی، و فروتنی بی مانند را می دیدم. او با مرواریدهای غلتان کلماتش، منبع انگیزهها و برانگیختگی را پرورش می داد. در این فراگشت چند ده ساله، در بستری از اندیشه ناب، خالص و آینهیی و در کسوت یک مجاهد رزمنده، در جستجوی تکامل ژرف و بالنده شعر و کلمه بود. شعر و کلمه ای که آلوده به ریا و تزویر برآمده از دستگاه جبار دیکتاتور و جباریت نباشد. جباری که با به خدمت گرفتن مشتی «هنربند» بیش از هرچیز، کلمات را به هر رذالتی آلود. همانها که «حجاب» به چشمهای خود می بندند تا هرچه بیشتر در سیاهی و پلیدی بغلتند و به «نواله ای ناگزیر گردن کج کنند». ظرفیتهای نهفته در واژههایی که او در شعر و قصه اش استفاده می کند، بی انتهاست. حمید اسدیان حیثیت ادبیات معاصر است. او تعهد در ادبیات را نه به دوش دیگران انداخت که در عافیت قلمفرسایی کنند، بلکه قبل و بیش از هرکس خود بدوش کشید و بهایش را با «همه چیز پرداخت».
مرگ البته، حکایتی تکراری است. اما این بزرگمرد، چیزهایی از خود به جا گذاشت که مرگ هرگز حریف آن نیست. بله: حمید اسدیان «آبرو و حرمت کلمه» شد.