• .
  • یاد حمید اسدیان
  • مقاله ها
  • شعرها
  • قصه ها
  • کتاب ها
  • ویدئو کلیپ ها
  • دادخواهی شهیدان
  • گفتگوها و مصاحبه ها
  • خاطرات زندان
  • از نشریه مجاهد
  • یادداشت ها
  • دیگر یاران

یک داستان مستند - کاظم مصطفوی

  • Facebook
  • Twitter
  • LinkedIn
  • Pinterest
منتشر شده در 17 دی 1399

مبتنی بر یک شرح واقعی
کاظم مصطفوی
در یکی از روزهای بعد از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ در مرکز شهر کرمانشاه پهلوان جوانی به چاقوفروش دوره گردی مراجعه می‌کند. و می‌گوید:‌ «یک چاقوی تیز به من بده تا داد همهٴ امثال شما زحمتکشان را از خمینی بستانم» درخواست مقداری غیرمتعارف است. برای همین هم چاقو فروش می‌ترسد و می‌گوید: «ندارم!» اما پهلوان کوتاه نمی‌آید. با مزاح و اصرار بالاخره چاقویی می‌گیرد و چند قدم بالاتر در برابر چشمان بهت زدهٴ چاقو فروش؛ کما این‌که من و شما؛ شروع به شعار دادن می‌کند:
مرگ بر خمینی!
مرگ بر جمهوری اسلامی!
نام این پهلوان کرمانشاهی حشمت فیاض‌منش بود. او با صدای بلند شعار می‌دهد و در هر کجا که عکسی از خمینی می‌یابد حمله و آن را پاره می‌کند. پهلوان حشمت خیابان را قرق می‌کند و به پیش می‌رود تا به میدان مصدق می‌رسد. در گوشهٴ میدان کمیته (آن زمان) مستقر بوده است. حشمت به آنجا که می‌رسد و آنها را که می‌بیند صدایش را دو چندان می‌کند. کمیته‌چیها او را محاصره می‌کنند و از او می‌خواهند تسلیم شود. اما حشمت با شجاعت به شعار دادن ادامه می‌دهد. کمیته‌چیها جر‌أت نزدیک شدن به او را ندارند. از دور به او شلیک می‌کنند. گلوله‌ای به شکم و گلوله دیگری به ران حشمت می‌خورد و پهلوان ما به خاک می‌افتد. به زندان منتقل می‌شود. پر واضح است که در زندان دیزل‌آباد هم با وجود شکنجه‌گرانی هم‌چو احمد نوریان (سرتیپ پاسدار به‌عنوان رئیس زندان) و حاج بهرام نوروزی و مهدی تقی خانی و باند وحشی آنها چه بر سر حشمت می‌آید. این جنایتکاران شقی هیچ حد و مرزی برای خود قایل نبوده‌اند. فقط به‌عنوان مثال و یک از هزار کارهای‌شان را یادآوری کنم. آنها در یک تصادف ساختگی مجاهد اسیر حسین ربیبی را، بعد از شکنجه بسیار، روی زمین می‌گذارند و جلو چشم بسیاری از زندانیان با تریلی از روی مغزش عبور می‌کنند. صحنهٴ فجیع این انتقامجویی کور و قساوت‌بار دژخیمان را زندانیان عادی نیز دیده بودند. حالا با حشمت ما، این پهلوان بی‌نام و نشان شیردل، چه خواهند کرد؟ پهلوان ما دو سال تمام زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها مقاومت می‌کند. آن چنان که تعادل روانی خود را از دست می‌دهد. و عاقبت در سال ۶۳ علاوه بر تعادل روانی از دست داده با جسمی درهم شکسته و پوستی بر استخوانی آزاد می‌شود. خانواده حشمت ناگزیر از بردن او به تیمارستان می‌شوند. حشمت چند سال را در تیمارستان، در حالی که فقط با خود حرفهایی را زمزمه می‌کرد، به‌سر می‌برد. تازه بعد از آن هم روزانه با یک مشت قرص سر پا می‌ایستد. وضعیت روانی‌اش هم وخامت بیشتری می‌یابد. نویسنده گزارش حشمت نوشته است که او روزها از خانه بیرون می‌زد و دیگر نمی‌توانست به خانه بازگردد. کنترل او برای خانواده هم مشکل شده بود. نویسنده گزارش حشمت نوشته است:‌ «سال ۸۴ـ۸۵ حشمت را در کنار یک خیابان پیدا کردم. حالش خوب نبود. ولی گهگاه احوال سازمان و برادر مسعود را می‌پرسید. من با این‌که خودم رابطه‌ای نداشتم ولی به‌خاطر وضعیت خاص حشمت به او می‌گفتم «مسعود سلام رسانده و گفته به حشمت بگویید یک روزی می‌آیم و می‌برمش...» همین را که می‌گفتم برقی در چشمانش می‌درخشید. با مهربانی می‌گفت:‌ «دیگر چه گفت؟» و من می‌گفتم مسعود گفته ما فقط یک حشمت داریم! بگو منتظر باشد! و او شروع به خواندن آواز می‌کرد و اشک می‌ریخت». یاد این بیت از سعدی نمی‌افتید که گفته است:
نفخات صبح دانی ز چه روی دوست دارم؟
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
قصهٴ پهلوان حشمت را از همان گزارش ادامه دهیم:‌ «یکبار در طاق بستان او را دیدم. در پارکی به نام کوهستان. مزدوران عکس خمینی را روی سنگ بزرگی کشیده بودند. حشمت به‌محض دیدن آن خشمگین شد. با صدای بلند گفت: «عکس مسعود باید اینجا باشد!» او را به سختی آرام کردیم. چنان هق هقی می‌زد که همهٴ ما را به‌هم ریخته بود. با صدای بلند، به زبان کردی، فریاد می‌زد:‌ «مسعود کجایی؟ برادرم کجایی؟»
این وضعیت ادامه می‌یابد و حال او رو به وخامت بیشتر می‌رود. او را به قسمت بیماران حاد منتقل می‌کنند.
با وجود این روحیه انقلابی و مردمی‌اش را حفظ کرده بود. هر وقت برای ملاقاتش می‌رفتم برایش مقداری شیرینی و میوه می‌بردم. و او بلافاصله همهٴ آنها را بین سایر بیماران تقسیم می‌کرد. یک بار به او گفتم مقداری برای خودت نگه دار! و او گفت: « انقلاب مسعود انقلاب توده‌هاست. یک انقلابی باید همه چیزش را با مردمش تقسیم کند!»
بعد از آخرین بار که او را دیدم هرگز مرخص نشد. عاقبت در سال ۹۲ بر اثر سکته قلبی در گذشت.
اما مرگ پایان قصهٴ پهلوان ما نیست تا در سوکش بخوانیم:‌ «همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی» تاریخ تمام نبردهای آزادیبخش، و استمرار تلاش بی‌وقفهٴ فرزند انسان برای پیروزی ما را به این سؤال بنیادی می‌رساند که «کدام دانه فرو رفت که نرست؟» پس «چرا به دانهٴ انسانت این گمان باشد؟»
تو را چنین بنماید که من به خاک شدم
به زیر پای من این هفت آسمان باشد.
  • قبلی
  • بعدی
 برخی حرفها با کودک سه ساله - کاظم مصطفوی

برخی حرفها با کودک سه ساله - کاظم مصطفوی

Read more
كمك مالى كاظم مصطفوى به سیمای آزادی -  پرواز ماهی کوچک (مجموعه ۸قصه به زبان انگلیسی) - کاظم مصطفوی

كمك مالى كاظم مصطفوى به سیمای آزادی - پرواز ماهی کوچک (مجموعه ۸قصه به زبان انگلیسی) - کاظم مصطفوی

Read more
 بهزاد، برادرم برفراز مسند خورشید (یادی از مجاهد شهید بهزاد میرشاهی) کاظم مصطفوی

بهزاد، برادرم برفراز مسند خورشید (یادی از مجاهد شهید بهزاد میرشاهی) کاظم مصطفوی

Read more
 ترانهٴ نو برای انسان نو، یاد مادر مجاهد فاطمه عباسی - کاظم مصطفوی

ترانهٴ نو برای انسان نو، یاد مادر مجاهد فاطمه عباسی - کاظم مصطفوی

Read more
 در ضیافت دار و درخت و ماه (داستان) - کاظم مصطفوی

در ضیافت دار و درخت و ماه (داستان) - کاظم مصطفوی

Read more
 یک داستان مستند - کاظم مصطفوی

یک داستان مستند - کاظم مصطفوی

Read more
 پیامبری که از درخت آمد - کاظم مصطفوی

پیامبری که از درخت آمد - کاظم مصطفوی

Read more
كمك مالى كاظم مصطفوى به سیمای آزادی -  پرواز ماهی کوچک (مجموعه ۸قصه به زبان انگلیسی) - کاظم مصطفوی

كمك مالى كاظم مصطفوى به سیمای آزادی - پرواز ماهی کوچک (مجموعه…

شکنجه و آمال خلیفه خمینی قسمت سیزدهم - کاظم مصطفوی

شکنجه و آمال خلیفه خمینی قسمت سیزدهم - کاظم مصطفوی

 درگذشت خلبان قهرمان مجاهد سرهنگ بهزاد معزی، عضو شورای ملی مقاومت ایران در پاریس

درگذشت خلبان قهرمان مجاهد سرهنگ بهزاد معزی، عضو شورای ملی مقاومت ایران…

فرازی از مقدمه کتاب پرواز در خاطره ها - خاطرات خلبان مجاهد سرهنگ بهزاد معزی به قلم حمید اسدیان - قسمت اول (مقدمه)

فرازی از مقدمه کتاب پرواز در خاطره ها - خاطرات خلبان مجاهد…

 نامی که پیش از آن - کاظم مصطفوی

نامی که پیش از آن - کاظم مصطفوی

روزی که هادی رفت - به قلم محمد قرائی

روزی که هادی رفت - به قلم محمد قرائی

حمید اسدیان ازراهگشایی‌های مسعود رجوی درزندان می گوید، سالروز ۳۰دی، روز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی در زمان شاه (قسمت هشتم و آخر)

حمید اسدیان ازراهگشایی‌های مسعود رجوی درزندان می گوید، سالروز ۳۰دی، روز آزادی…

کتاب شکنجه و شکنجه گر - تحقیقی در باب « نظام شکنجه » در رژِیم آخوندی - نویسنده : کاظم مصطفوی

کتاب شکنجه و شکنجه گر - تحقیقی در باب « نظام شکنجه…

گرامیداشت مجاهد صدیق حمید اسدیان و سخنرانی های مهدی ابریشمچی، بهزاد نظیری و رضا اسدیان

گرامیداشت مجاهد صدیق حمید اسدیان و سخنرانی های مهدی ابریشمچی، بهزاد نظیری…

غلامحسین ساعدی؛ مسعود رجوی نورچشم ملت ایران…، بازانتشار مقاله ای از نشریه مجاهد سال۱۳۷۷، به قلم مجاهدصدیق حمید اسدیان

غلامحسین ساعدی؛ مسعود رجوی نورچشم ملت ایران…، بازانتشار مقاله ای از نشریه…

مسافر دیار بی‌قراران - به ياد مجاهد قهرمان، شهيد سربهدار احمد رئوف بشريدوست

مسافر دیار بی‌قراران - به ياد مجاهد قهرمان، شهيد سربهدار احمد رئوف…

 من زنم، آری، زنم، آن زن - ‎ کاظم مصطفوی ـ فروردین94

من زنم، آری، زنم، آن زن - ‎ کاظم مصطفوی ـ فروردین94

ویژه برنامه تابستان ۶۷ – پانزدهم آبان – مهمان برنامه: حمید اسدیان

ویژه برنامه تابستان ۶۷ – پانزدهم آبان – مهمان برنامه: حمید اسدیان

 آواره در شادیهای شما - کاظم مصطفوی

آواره در شادیهای شما - کاظم مصطفوی

خون شهیدان ۶۷ می جوشد، ما برای تقاض خون آنها سوگند سربه داری خوردیم حمید اسدیان

خون شهیدان ۶۷ می جوشد، ما برای تقاض خون آنها سوگند سربه…

 با یاد مجاهد کبیر حمید اسدیان - حامد – ص

با یاد مجاهد کبیر حمید اسدیان - حامد – ص

نامه به دخترم حمید اسدیان کاظم مصطفوی

نامه به دخترم حمید اسدیان کاظم مصطفوی

 حمید نصیری: برای پرواز برادر، مسئول و استادم، مجاهد کبیر حمید اسدیان

حمید نصیری: برای پرواز برادر، مسئول و استادم، مجاهد کبیر حمید اسدیان

برنامه ششم شهیدان شهر ـ کاظم مصطفوی

برنامه ششم شهیدان شهر ـ کاظم مصطفوی

برنامه هفتم شهیدان شهر ـ کاظم مصطفوی

برنامه هفتم شهیدان شهر ـ کاظم مصطفوی

حمید اسدیان جنایتکاران هم چنان بر سر کارند ما به افشاگری ادامه می دهیم

حمید اسدیان جنایتکاران هم چنان بر سر کارند ما به افشاگری ادامه…

در رثاى مجاهد كبيرحميد اسديان

در رثاى مجاهد كبيرحميد اسديان

گفتگوی سیمای آزادی با مجاهد کبیر حمید اسدیان پیگیر دادخواهی خون شهیدان – نمونه های تکان دهنده گورهای

گفتگوی سیمای آزادی با مجاهد کبیر حمید اسدیان پیگیر دادخواهی خون شهیدان…

 پیراهنش از ابری سرخ بود

پیراهنش از ابری سرخ بود

شکنجه و آمال خلیفه خمینی قسمت نهم - کاظم مصطفوی

شکنجه و آمال خلیفه خمینی قسمت نهم - کاظم مصطفوی

حمید اسدیان: غول قیام و تلواسه های زهرآگین در العطش نبرد

حمید اسدیان: غول قیام و تلواسه های زهرآگین در العطش نبرد

ما 2816 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

Copyright © گوشه ای از آثار مقالات، قصه ها، اشعار شاعر و نویسنده دادخواه قتل‌عام شدگان، مجاهد كبير حمید اسدیان، کاظم مصطفوی 2021 All rights reserved. Custom Design by https://www.pasargadcity.com
قصه ها