به من تسلیت بگویید
🌑 یادداشت در سوگ #حمید_اسدیان (کاظم مصطفوی)
(ارسالی همراهان دایره مینا 🍀✌️)
 «خبر فقدان دریغ انگیز حمید را شنیدم.
لحظات بر من این‌گونه می‌گذرند: به من تبریک نگویيد. فقط تسلیت، تسکین و صبر می‌خواهم.
 بعضی دردها بی‌سروصدا می‌گذرند؛ ولی برخی‌ها داغان می‌کنند.
هربار که با حمید روبه‌رو می‌شدم، بی‌اختیار یک دقیقه به‌حالت احترام می‌ایستادم؛ به احترام خودم که می‌خواستم با وی صحبت کنم و سرشار شوم.
می‌خندیدیم، گریه می‌کردیم و قهر  و دعوا می‌کردیم و شکرآب هم داشتیم.  
معمولاً اول نیم ساعتی دربارة دیابت و سایر بیماری‌هایش و رعایت‌هایش با وی سر وکله می‌زدم. کو گوش شنوا!
یکی از شخصیت‌های مورد علاقه‌اش، «سرهنگ» رمان مارکز بود.
به‌ش می‌گفتم: «آیا غیر از من هم کسی برای سرهنگ نامه می‌نویسد؟».
با خنده می‌گفت: «نه». و می‌گفت: «تو بهترین خوانندة منی».
افتخار خواندن دست‌نوشته‌هایش را داشتم. سه‌بار آن‌ها را می‌خواندم و هر لحظه و نظری داشتم، درجا یادداشت می‌گذاشتم و بعد هم یک نقد تحلیلی کامل دربارة کل کتاب.
همیشه من بدهکار کارها و نقدها و نظرات عقب افتاده‌ام بودم!
مثل دو برادر به هم نزدیک بودیم. دیدارهایمان معمولاً بسیار معدود و تاریخی بود. معمولاً اول چند دقیقه‌یی به سکوت می‌گذشت که این لحظات خیس اشک‌های شوق من بود.
خوشحال بودیم در «حد یک کلمه» و بی‌نهایت غمگینِ یک ملت و فجایعش. در صحبت، غم را تقسیم می‌کردیم و اجازه نمی‌دادیم که غم، ما را تقسیم کند. غم با شستن صورت‌هامان هم از بین نمی‌رفت.
وقتی از عاشقانه‌هایش می‌گفت، من عاشق سکوت می‌شدم.
عجیب ذوق و شوق داشت در کار جمع‌آوری اطلاعات شهدا و اسیران و ثبت این حماسه‌های نانوشته. وه که چه غیرتی داشت در جنگ، آن هم در خط مقدم آن با آخوندها و همراهان و متحدان‌شان.
دوست داشتم حرف‌های صمیمی‌اش را وقتی می‌شنوم، با هوا هم تماس نداشته باشد و خالصِ خالص به قلبم بنشیند.
من عذر می‌خواهم که می‌گویم: دردها و زخم‌هایی عمیق هم‌چون سوگ حمید، فراموش نمی‌شوند و تبدیل به حریقی در جان می‌شوند.
آری، حمید با رفتنش هم ما را سرشار از عهد و پیمان و تعهد برای رسیدن به آزادی کرد.
برو حمید! باآرامش. حتماً برایت نامه خواهم نوشت.
همیشه تاریخ همین بوده؛ بهترها می‌روند و خوب‌ها در انتظارند.
🖌 مدائن
ساعت حوالی دو بامداد
چهارشنبه
۲۶ آذر ۹۹
۱۶دسامبر۲۰۲۰
دایره مینا جدید