23 February 2018
Channel «سلام خیابان» created
س
20:48
سلام خیابان
تو آغاز می کنی آمدن را
این روح که می درخشد
ستاره ای غمگین است
آمده از کهکشان رنج
و فرو رفته در اندوه آسمانی خاموش.
پاورچین، پاورچین
تو آغاز می کنی آمدن را
ازمیان مه پر ابهامی که پر است از براده های شعر.
می گریزم از تو
همچون اهریمنی که از صداقت
و باز می گردم به سویت
همچون برادری در آن سوی خشم و عصیان
مرا به قهوه ای گرم دعوت کن
من مردی با داغ برادرم
و جراحتی از خاطره های تلخ
دی ۹۶
13 March 2018
س
10:30
سلام خیابان
بهار آمده است
10:31
برای زندانیان سیاسی که نفس بهار هستند
10:31
بهار آمده است
کاظم مصطفوی
بهار آمده است
بهار این پرنده کوچک است
که پشت پنجره سهیل آواز می خواند
بهار این گل سرخ است
که برای خواهرم مریم و آتنا و گلرخ و زینب فرستاده ام
بهار بوسه ای است که برگونه های سعید زده ام
بهار بوسه ای که بردست و روی علی آقا زده ام
بهار این دسته گل است که به ابوالقاسم داده ام
تا بین تک به تک زندانیان تقسیم کند
و ببوسد رویشان را به جای ما.
بهار
لبخند راه راه آنان است از پشت میله ها
که به شکوفه ها سلام می کنند
و درختها را می شمارند
و دیوارها می پوسانند.
بهار آمده است
به آن نقب
به آن نور
به آن آتش در کمین نگاه کنید
بهار باور بهار است
آه بهار باور این آرزو است
که دیوارشان فرو بریزبم
و آنها را بردوش بکشیم و به خیابانها ببریم
بهار آمده است
۲۲اسفند ۹۶
26 May 2018
س
17:24
سلام خیابان
تصویر تو بر آبها
شبٍ سردٍ بی تویی انتهای صبر من است
و گریه،
تا صبح درد جاری است.
رودی سرخ که به ابدیت روزٍ دراز می ریزد
بستر همه اشکها و آه هاست.
من ادامه اندوهم
گمشده در دوری غربت
به جستجوی بوی آشنای سالیان دور...

تو با درخت همسایه بودی،
با رود هم پیمان،
با پرنده هم خانه،
و با باد رفته ای
تا آنسوی ابر و آسمان
به جستجوی عارفی
نشسته در کنار چشمه زلال
که می داند سنگ دوست ساکت و صبور گیاه است،
و برگ ٍ تشنه قطره های باران
همنشین شاعری دل سپرده به شکوفیدن شکوفه.

من بی تو یادی هستم رفته از یاد.
کی این غزل تلخ تمام می شود؟
کی مطلع شعر
با قامت نور آراسته می شود؟
کی تاریکی قلبم
در روشنان سپیده ای بیدار می شود؟
شب ٍ بی شعر، غزل ماندنی تاریکی است
و وقتی که تصویر تو بر آبها بدرخشد
آینه تاریک من روشن می شود.
۱۷اردیبهشت۹۷
17:28
دلتنگی های من
به یاد منوچهر طاهرزاده که صدایش پر از دلتنگی بود
دلتنگی های من ابری است بی قرار،
کلافه و در هم پیچیده،
که در شب چتری بود در کویری تف زده
و روز سایه انداز جاشویی سرگردان.
دلتنگی های من روانند.
به دریا می ریزند
و با ماهی ها و نهنگان
بخار می شوند و آسمان را تر می کنند

دلتنگی های من دل تنگ کودکی گرسنه است
در خیابان تنهایی ها
با عابرانی عبوس
و بی اعتنا به باریدنهای موسمی.

دلتنگی های مرا دریا باید دریابد
من از ابرهای بی باران گریخته ام
و ساکن درختی هستم که شکوفه هایش
در آسمان می درخشد.

۲۸فروردین۹۷
28 May 2018
س
13:38
سلام خیابان
اعترافات ملاحسني و رعايت حق تقدمها در ژوراسيك پارك آخوندي
(به بهانه یک مرگ رجوع به یک نوشته قدیمی)
کاظم مصطفوی

توضیح:‌ بالاخره حجت الله اسلام غلامرضا حسنی گوی سبقت را از حجت الله اسلام «نمیرالمومینی» ربود و راهی آن دنیا شد. برای یافتن او در آن دنیا نباید زیاد نگران بود. حتما ور دست خمینی در اسفل السافلین جا خوش کرده است. وقتی خبر مرگ این آخوند پلید خمینی صفت را شنیدم یاد یکی از نوشته های قدیمی خودم درباره او افتاد که بیشتر نقل یک اعتراف تکان دهنده او است. اعترافی که تا حد زیادی شخصیت شقی و سفاک آخوندها را برملا می کند.

زماني دكتر هزار خاني نوشته بود در ژوراسيك پارك آخوندي برخي افراد هستند كه حق تقدم دارند. مي شود افرادي را در زمينه هاي مختلف نام برد و حق تقدمشان را در قساوت و بيرحمي، يا بلاهت و سفاهت و يا چيزهايي ديگر از اين قبيل برشمرد. ولي بدون ترديد حجت الاسلام غلامرضا حسني يكي از معدود افرادي است كه حق تقدمش را در مجموعه رذائل آخوندي نبايد ناديده گرفت. اشتباه نشود! حق تقدم آقا فقط در بلاهتي نيست كه شهره خاص و عامش كرده است. از اين بابت البته تاريخ طنز معاصر ما ، البته از نوع تلخ و گزنده اش، دينهاي بسياري به ايشان دارد. اما حق تقدمهاي ديگر را هم بايد برشمرد. يا حداقل نبايد فراموش كرد. ما موردي را نقل مي كنيم كه شايد خواندنش مقداري دير باشد اما به راستي كه فراموش ناشدني است. بعد مي شود قضاوت كرد كه ملاحسني در چند زمينه حق تقدم دارد. موردي را كه نقل مي كنيم خاطرات خود ايشان است از دستگير كردن پسرش و به دست يك جلاد ديگر مثل خودش به نام «حسين موسوي تبريزي» و در نهايت اعدام او مي باشد. ما نياز زيادي به تفسير مطلب نداريم. به اندازه كافي گويا است و روشنگر.
مطلب ما نقل از كتاب خاطرات ملاحسني ، نشر مركز اسناد انقلاب اسلامي، است. اين كتاب در سال۸۴ به چاپ رسيده و محصول ۳۰ساعت گفتگو با حسني مي باشد. روح الله حسنينان، كه معرف حضور همه مقتولان زنجيره اي و غیره هستند، به نيابت از ساير جانوران و درندگان ژوراسيك پارك آخوندي يار با وفايشان را چنين معرفي كرده است: «حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ غلامرضا حسني معروف به «ملا حسني» يكي از روحانيون مبارز در آذربايجان است. زندگي‌نامه، فعاليت‌ها و مبارزات وي، بخشي از تاريخ انقلاب اسلامي در آذربايجان ار تشكيل مي‌دهد به طوري كه انقلاب اسلامي در اين خطه، بدون نام و ياد حسني معنا و مفهوم نخواهد داشت».
ما بعد از خواندن يكي از اعترافات حسني، كه سرشار از عواطف نوع آخوندي است، مراتب تشكر خود را از زحمات «خسرو خوبان» نظام اعلام مي داريم. زيرا كه به راستي بدون افرادي مثل حسني، ژوراسيك پارك آخوندي نه تنها در اروميه كه در سرتاسر آذربايجان و تمام ايران « و بلکه هم بیشتر» معنا و مفهوم نخواهد داشت!
بگذريم كه در اين مورد سخن بسيار است. به اعترافات حسني بپردازيم كه گفته است: «پسر بزرگم رشيد با رژيم شاه سخت مبارزه مي‌كرد. دوران ستم شاهي كه در دانشگاه تهران تحصيل مي‌نمود، يكي دو بار دستگير و زنداني شد. قبل از پيروزي، وقتي به اروميه و روستا مي آمد، در برگزاري هر چه باشكوهتر مراسم نماز جمعه بزرگ‌آباد، تلاش مي‌كرد و در فعاليتهاي جنبي آن از قبيل: بيل زني در باغات، شخم زدن، كمك كردن به فقرا و مستمندان مي‌كوشيد.
او پس از پيروزي انقلاب، ناگهان به گروه سياسي سازمان فدائيان خلق پيوست و از سران آنها شد، به طوري كه مسئوليت شاخه آذربايجان غربي بر عهده او بود. خيلي با او صحبت كردم تا در راهش تجديد نظر كند، ولي نكرد. در همان زمان انشعابي در ميان اعضاي اين گروه پديد آمد و به دو گروه اقليت و اكثريت منشعب شدند و اقليتها به جمع گروهك‌هاي سياسي محارب پيوستند و جنگ مسلحانه بر ضد حكومت اسلامي آغاز كردند. الان بيادم نيست رشيد جز كدام يك از اينها شد، وي به هر حال من احساس خظر كردم. تصميم گرفتم جلوي فعاليتهاي او را بگيرم.
نخست چند بار تذكر و تهديد انجام گرفت ولي فايده‌ نكرد. آن وقت نماينده مجلس و در تهران بودم. يك روز رشيد به تهران آمده بود. جايش را شناسايي كرديم. در كميته انقلاب تهران با آيت‌الله مهدوي‌كني تماس گرفتم و گفتم يك موردي هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. يكي از محافظان خودم به نام آقاي جليل حسني را نيز همراه آنها كردم. او از بچه‌هاي كميته اروميه بود و الان به تجارت مشغول است.
13:38
گفتم اگر مقاومت يا فرار كرد بزنيد نگذاريد فرار كرد و اگر هم تسليم شد، دستگيري كنيد و به كميته تحويل بدهيد. آنها رفتند و او را دستگير كردند. رشيد چند روزي در كميته تهران بود. بعد براي بازجويي و محاكمه به تبريز انتقال دادند. او چون محل فعاليتهايش، استان آذربايجان بود در اين شهر محاكمه و به اعدام محكوم شد و بلافاصله حكم اجرا گرديد. در مرحله اول، رشيد را به دادستان وقت، حضرت حجت الاسلام سيد حسين موسوي تبريزي تحويل داده بودند، او نيز وي را به يكي از دامادهايش كه او هم قاضي بود، سپرد و حكم اعدام رشيد را او صادر كرده بود. حتي بعد از اعدام جنازه‌اش را هم به ما تحويل ندادند.
وقتي خبر اعدام رشيد را شنيدم، چون به وظيفه خود عمل كرده‌ بودم هيچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب به هيچ شخصي ولو پسرم باشد، شوخي ندارم و با هيچ احدي در اين مورد عقد اخوتي هم نبسته‌ام. هنوز هم اگر يكي از فرزندانم بر ضد انقلاب و رهبري، خداي ناكرده، فعاليت كند، همان كاري را خواهم كرد كه با رشيد كردم. حقيقت اين است كه رشيد مستحق اعدام نبود. او جنايتي را مرتكب نشده بود، يا كسي را نكشته بود تنها جرمش اين بود كه گرايش شديد كمونيستي داشت و اين هرگز منجر به اعدام كسي نمي‌شود. حداكثر اين، اين است كه بايد به حبس ابد محكوم مي‌گرديد.
متاسفانه قاضي پرونده همين طور فله‌اي حكم صادر كرده بود. من آن وقت سرم خيلي شلوغ بود، به مسايل انقلاب در اروميه و منطقه اشتغال داشتم. از طرفي چون پسرم بود نخواستم موضوع را دنبال كنم، گفتم: شايد سبب سوءتفاهم بشود و بنده معتقد هستم كه قرار نيست انسان در اين دنيا به همه حق و حقوق خود دست پيدا كند. يك مقدارش هم بايد به عالم آخرت بماند.
اگر غير از اين بود كه خداوند متعال دستگاه سئوال و جواب، ميزان، پل صراط، بهشت و جهنم ار خلق نمي‌كرد، بنابراين راه پرپيچ و خمي را در پيش داريم. بعد از چند سال، خيلي دلم مي‌خواست، پرونده رشيد را مي‌ديدم و مطالعه مي‌كردم، هر چه مي‌خواستم امكانپذير نشد و در اختيارم نگذاشتند. اخير شنيدم قاضي اين پرونده شديداً به فقر مالي و گرفتاري‌هاي ديگر مبتلا شده است، دلم مي‌خواهد او را پيدا كنم و از مال و اندوخته‌هاي شرعي خودم به او كمك مي‌نمودم».
1 June 2018
س
01:45
سلام خیابان
ماه محجب خونین بود
کاظم مصطفوی
ماه محجب خونین بود
و پرنده را پذیرفت
در ضیافت قلعه های تاریک آسمان.

فردا،
در صبحی بارانی،
پرنده پر تکاند
و در غارهای پر از پریان دریایی
تن شست و مرد.

روح پرنده بازگشت
بردوش فوج ماهیانی از نقره و الماس.
میان نور باران روز دراز.

در سفر به ساحل بکر
پرنده با بالی از شوق و شادی
پرکشید و گم شد
در ماه تشنة خونین.
۱۵اردیبهشت۹۷
7 June 2018
س
00:06
سلام خیابان
چند نکته بعد از درگذشت «ناصر خان» ملک مطیعی
کاظم مصطفوی
تقارن مراسم تشییع جنازه ناصر ملک مطیعی با افطار آخوند روحانی برای هنرمندان، اگر چه به ظاهر نا حساب شده، ولی عبرت انگیز بود.
مراسم تشییع جنازه «ناصر خان» بسیار با شکوه و مردمی برگزار شد. مردمی که معمولا توسط روشنفکران به حق ناشناسی و «بی حافظگی» متهم هستند نشان دادند که اتفاقا چقدر هوشیار و با قوی ترین حافظةجمعی هستند. آنها با شرکت گستردة خود شعار دادند و برای ناصرخان خود گریستند. شعار دادند «عزا عزا است امروز ناصر خان دل شکسته پیش خدا است امروز» و با شعار «مرگ بر دیکتاتور» لعنت کردند کسانی را که «ناصر خان» شان را خانه نشین کرده بودند. و«صدا و سیما»ی آخوندی را، نه یک بار که صدبار، ننگ خود اعلام کردند. برخی از هنرمندان غیر دولتی هم با انتقاد از شیوه برخورد سرکوبگرانة رژیم نسبت به هنرمندان به ظلمی که بر یک پیشکسوت خود رفته بود اعتراض کردند. برخی گامی فراتر گذاشتند و افطار آخوند روحانی را برای هنرمندان تحریم کردند.
درست به موازات این قبیل اعتراضات تعدادی از هنرمندان خودفروخته با شرکت در این مراسم ریایی صف خود را از مردم و هنرمندان مردمی جدا کردند. آنها با دهان کجی به همة مردم و هنرمندان عزادار در واقع به نوعی کار «اعتصاب شکنان» را کردند تا در سفرة سور جلادی که جز دروغ و فریب تحویل مردم ایران نداده است به شادی بنشینند. مرزبندی روشن مردم و ضد مردم در این نقطه به صورتی چشم گیر خود را نشان داد. و هنرمندان خودفروخته از صف مردم و هنرمندان واقعی مردمی طرد شدند. در فردایی که مطمئنا میهن ما هست و آخوندها نیستند این قبیل هنرمندان پاسخ مردم و فرهنگ میهن شان را چه خواهند داد؟ نام آنها به عنوان کسانی که بر سر سفرة آخوندها نشسته اند برای همیشه نوشته شد. و مردم ایران آنها را هرگز فراموش نخواهند کرد.
همین جا اشاره کنم که البته می توان به نوع بازی و محتوای بسیاری از فیلمهای ملک مطیعی انتقاد داشت. اما ناصر خان هرچه بود با حکومت زور و جور دست دوستی نداد. یعنی با هر عیب و ایراد هزار شرف داشت به آن نویسنده که خودفروشی یکی از خصلتهای ثانویه اش شده است و با بیشرمی تمام اعلام می کند سر افطار رئیس جمهور حاضر خواهم شد. و یا امثال آن نورسیده خود گم کرده که از قعر فاضلاب بسیج برآمده و بعد از جایزه گرفتن از این و آن سردار نقدی را در آغوش کشید. اما ناصر خان، ناصر خان بود. و می دانست که سر سفره جلاد ننشستن بهای سنگینی دارد. یعنی می شود نتیجه گرفت که ناصر خان را به خاطر بازی در فیلمهای گذشته اش خانه نشین و دق مرگ نکردند. جان او را طی چهل سال ذره ذره مکیدند زیرا که او شرفش را به مشتی چاقوکش و لات تکیه زده بر اریکه قدرت نفروخت. در مقابل آنها سر خم نکرد و البته ۴۰سال را در انزوا و تنهایی به سر برد و آخرش هم دق مرگ شد. آن چه بر او رفت دردناک بود. یکی از دوستانش می گوید ناصر خان در اواخر عمرش همه اش گریه می کرد. و چه کسی باور می کند که آن یکه بزن جوانمرد، با آن همه غیرت و غرور، مانند کودکی رنجدیده ماه های آخر عمرش را به گریه بگذراند. یکی دیگر از همکاران دیرین ناصرخان از او نقل کرده است که بعد از این که او را برای مصاحبه بردند و بعد با تحقیر فیلم مصاحبه اش را از تلویزیون پخش نکردند گفته است من در آن لحظه دیگر مردم! این حرف «زبان دل افسردگان بود» و «نه زبان پی نام خیزان!» ناصرخان این هوشیاری را داشت و می دانست که «دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت» به قول سعدی «همچو ابلیس همان طينت ماضی دارد».
ناصر خان «نام» را داشت و بهای رسم نام داشتن را پرداخت. مردم هم حقش را ادا کردند. اما اجازه دهید تا به زندگی ناصر خان در دو فصل قبل و بعد از انقلاب نگاه کنیم. آیا فصل دوم این زندگی حماسی تر نیست؟ به نظر من ناصرخان در فصل دوم زندگی اش بسیار بیشتر از فصل اول آن درخشیده است. در فصل اول ناصر خان با «نامردها» طرف بود و در فصل دوم با اراذل و لومپنهای به قدرت و حاکمیت رسیده. قهرمان کیست؟ چهرة او را ، در فصل دوم زندگی اش، زیباتر و با شکوه تر و غرورآمیزتر نمی یابید؟ و ای کاش خود ناصرخان و بقیه هنرمندانی که در رژیم آخوندی درد و طعن و زجری را تحمل کرده اند به این خودآگاهی رسیده بودند که هنر واقعی آنان تسلیم نشدن به جلادان است.
00:06
جالب این که بلافاصله بعد از اعتراض مردم به دق مرگ و خانه نشین کردن هنرمندشان، حسب المعمول جهان تجارت و فریبکاری و فرصت طلبی که وقتی در ارتجاع نوع آخوندی هم ضرب شود زغنبوتی بدتر از شوکران می شود، باندی از خود رژیم به زبان آمد. همان کسان که خود پرونده های سنگین جنایتهای هنری و فرهنگی دارند. آنها به میدان آمدند تا از این موج نیز برای جناح خود نمطی بدزدند و بدوزند. مسعود ده نمکی که بعد از فعالیت چندین و چند ساله در بسیج و حزب الله و این قبیل نهادهای ضدمردمی به کارگردانی سینما روی آورد و فیلمهای پردر آمد «اخراجیها» را ساخت به میدان آمده است و آخوند خاتمی و محسن مخملباف را مقصر اصلی در خانه نشینی و انزوای ملک مطیعی معرفی می کند. البته از هر دو این آفتاب پرستان بوقلمون صفت توقعی بیشتر نباید داشت. حتی خواجه حافظ شیرازی هم می داند که حضرات تا دستی برآتش داشتند هرچه که توانستند کردند و صدایش را هم در نیاورده اند. و این فقط یکی از انواع «نرم تن»انة کارهایی است که آنها کرده اند. زمانه، زمانة غریبی است. گویا همه دست به دست هم داده اند تا حافظه ها را مفلوج و آلزایمری کنند. اما مردم ما فراموش نمی کنند که ناصرخان ایستاد و سر تسلیم فرود نیاورد. به چاپلوسی برای آخوندهای پلید و فرهنگ کش روی نیاورد. و دست «نامردان» را نبوسید!
9 June 2018
س
14:24
سلام خیابان
دل من! سهم تو پرواز!

مث يه درخت تنها،
تك و تنها، توي صحرا
مث پر پر زدن كفتر چاهي توي شبها
مث يه غنچة سرخ
كه دلش تنگه و فرياد مي زنه
مث من، مثل خودم
گاهي وقتها دل من تنهاست،
بعضي اوقات غرق غمهاست.

دل عاصي!
دل من دوس داره با تو
تمام شب، تا دم صبح
بشينه حرف بزنه...
دوس داره واسة خودش
غزل رفتن و ماندن بخونه.


دل عاصي!
دل دريا، دل موج
دل عاشق كش ساكت!

بس كه ديدم
تو رو شبها
توي راهها، پشت درها
تك و تنها، تك و تنها...
از همون موقع كه خوردي
تو به درها، يا به ديوار
به خودم گفتم!
دل آدم سنگ نيس، اما
اگه افتاد روي سنگا
نباهاس
مث يك كاسة چيني
صد و صد تيكه بشه
نباهاس خورد بشه.

دل من!
ديشبي جات خالي بود.
بس كه بي تو
بس كه بيدل
بس كه تنها، بس كه تنها، بس كه تنها بودم
خودم از دست خودم خسته شدم
انگاري آهن و سرب
مي جوشيد توي رگام
انگاري ابراي عالم يه سره
گريه مي كردن توي چشام.
اومدم رو پشت بوم
تا نسيمي بخوره به گونه هام...
يه هويي هواي تو، تو دلم اومد و رفت.
يه هويي حس كردم
مثل اين كه دوباره جوون شدم، عاشق شدم
دوباره مثل يه رود
پر ماهي، پر آب، پر موج...
دوباره، باور كن!
من خودم، دريا شدم.

به خودم گفتم:
دل من يادت نره
هركسي بار خودش، آتيش به انبار خودش
هركسي رنگ خودش، سهم خودش
دل من! سهم تو پرواز
مثل هرشعر يا كه آواز
جاي تو توي ابرآ، توي رؤيا
دل من! جاي تو اون جاس
كه صدا رنگ خداس.
14تير91
کاظم مصطفوی
10 June 2018
س
00:36
سلام خیابان
غزل ستارة بی غروب

وقتی تو را می بینم
به پر زوری ورزایی دیوانه ام
که شاخ می زند به زمین
و بر می کند درختی گشن را.

وقتی که تو در مخمل ابرها غوطه می خوری
پلنگ شبم
چندک زده بر بالاترین صخرة فتح ناشده
در کمین ماه بلند آسمان.

نه ورزایی پر زور،
نه پلنگی مغرور،
و نه هرآن چه که
بی تو زیباست و رنگارنگ...

من ستارة بی غروب خیابانم و وقتی تو را می بینم،
چریکی جسورم
که می شکند حلقة محاصره را
در شبهای بی خانمانی.

۹ فروردین۹۶

کاظم مصطفوی
12 June 2018
س
18:10
سلام خیابان
منتشر در همة آه هاي گل سرخ

منتشر در همة آه هاي گل سرخ
براي صخره هاي صبور
و رودهاي بي صدا مي خوانم.
من پرنده اي بودم بي پر
و تو آن عقاب سپيد اوج
چگونه فراموش كنم بادهايي را
كه آوازهاي تو را برايم آوردند
و بارانهايي كه ترنم صبحگاهی روز بودند
چگونه نگويم؟
يافته ام با تو
همة آسمانهاي پرواز را
و آوازم آوازهاي گمشده پرندگان است
در جنگل هاي ساكت.

کاظم مصطفوی
۱۶تير۹۶
18:14
مثل قافيه در شعري كهنه

از تو گريزي نيست!
مثل قافيه در شعري كهنه
تكرار مي شوي و بي تو
رشتة آن چند كلام منظوم پاره می شود
و از هم مي پوكد شعری که سفته بودم.
در دیباچة شعرم
تنها نام تو است
و در بیت بیت آن چه که نوشته ام
حضور داری مثل بغ بغوی کبوتری که بامش را یافته
و موزون تر ست از صدای کولیانة گیتاری
که مثل ریزش همة آبشارها می ریزد.
مثل قافیه از تو گریزی نیست
بي آن كه در قيافة هيچ شعري قافيه اي ديده باشم.

کاظم مصطفوی

۱۰شهریور۹۶
س
18:33
سلام خیابان
بعد از توافق ترامپ و رهبر کره شمالی ما پیشنهاد می کنیم که جایزه نوبل را از اوباما پس بگیرند و به دهند به رهبر کره شمالی. باز این بابا یک کاری کرد آن یکی که هیچ وقت «با ما نبود» تا توانست به آخوندها خوراند و پروارشان کرد
18:39
نه ! نه! غلط کردم و اشتباه کردم. جایزه نوبل را از اوباما پس بگیرند بیندازند توی توالت. رهبر کره شمالی را هم بگذارند دم درش نگهبانی بدهد که به کس دیگری ندهند
س
19:27
سلام خیابان
نه ! نه!‌ باز هم اشتباه کردم. اصلا رهبر کره شمالی را ول کنید جایزه صلح را از اوباما پس بگیرید تا شاید یک آبرویی برای جایزه بازگردد. رهبر کره شمالی را هم بگذارید خوش باشد
15 June 2018
س
00:28
سلام خیابان
00:28
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
977.7 KB
عید فطر مبارک باد
16 June 2018
Channel photo changed
س
15:52
سلام خیابان
مرا به نام وطنم اعدام کنید!

این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهری ست کان را نام نیست
مولوی

مرا به نام وطنم اعدام کنید!
تکه تکه کنید! بسوزانید!
اين سرزمین كه مرا پذيرفته،
اینجا که جوانی به سر کرده ام،
اینجا که اندک اندک پیر شده ام،
وطنم نيست.

هنوز در این خيابانهای راه راه و درخت زارهای انبوه
و یا جمعیتهایی که تراکم سرگردانی اند
به دنبال گمشده ای هستم که نامش وطنم بود
و می توانستم بخوانم برایش
آخرین شعری را که نوشته ام بر دیوار.

در كوچه هاي دور
مرا از من ربودند
مرا از آن همه خاك باران خورده ربودند
از آن كوچه هاي آشنا
و آن خيابانهاي پر ازدحام
مرا از ظهر داغ و خلوت تابستان هایم دزدیده اند.


وطنم اینجا نیست!
من از زبانم و شعرم ربوده شده ام؛
و نمی خواهم لال بمیرم.
شعر من زبان من است،
شعرمن خانة من است.
خانه ام دور است
و اینجا وطن من نیست!

بی خانه ام و نه بی وطن!
ربوده شده هستم
و نمي خواهم اين وطن را
كه وطن من نيست!
مرا به همین نام اعدام کنید!

کاظم مصطفوی

۲مرداد۹۶
س
20:51
سلام خیابان
20:51
س
22:16
سلام خیابان
زیباییهای طبیعت شما را به شگفتی و سرور می آورد
حتما ببینید

@salam_khiaban
22:21
گروه موسیقی قمر
خواننده سالار عقیلی
غزل از مولانا
@salam_khiaban
17 June 2018
س
09:49
سلام خیابان
«مینو تاوروس» وطنی
دربارة جانور ـ دژخیمی به نام محسن اراکی


در اساطیر ملل مختلف سخن از موجوداتی نیمه انسان ـ نیمه حیوان آمده است. مثلا سنتورها موجودات شریری هستند با سر و دست و بالا تنة انسان و چهار پای اسب. نوشته اند که آنها موجوداتی انسان گریز هستند و نافرمان و برده غرایز حیوانی خود. در همین اساطیر یونانی به کسی برمی‌خوریم به نام «مینو تاوروس» که هیولایی است با سر گاو و بدن انسان. موجود شریری است که می گویند در نطفه‌اش تخم مار و کژدم وجود دارد. کار ما کنکاش در این اساطیر نیست. اما وقتی، بالاجبار، سر و کارمان با آخوندها می‌افتد در می‌یابیم که آخوندهایی از تیره و تبار خمینی اصلا دست کمی از «سنتور»ها و «مینو تاوروس» ها ندارند. حتی گاهی آدم شک می‌کند که نکند مارهایی از همان نطفه هستند.
دقت در سیر زندگی بسیاری آخوندهای سربرآورده از چاهک خمینی بعد از انقلاب نشان می‌دهد که تشیبه این دو موجود به هم چه بسا ظلم به آن موجودات افسانه‌ای باشد. زیرا موجودات اساطیری نیم حیوان و نیمه انسان با آخوندها یک فرق اساسی دارند. موجودات اساطیری از همان بدو تولد هویتی دوگانه دارند. در حالی که این قبیل آخوندها محصول مشترک یک انسان و یک حیوان نیستند. انسان متولد می‌شوند و در طی روند آخوند شدن‌شان تبدیل به موجودی جانورـ انسان می شوند. یعنی موجودی با سر یک حیوان و پائین تنه انسان! در طول زندگی‌شان هم، بستگی به این دارد که شلاق‌زن حقیر یک شکنجه‌گاه باشند، یا رئیس یک دادگاه که حکم اعدام و تعزیر را صادر می‌کند، یا عضو مجلس خبرگان آخوندی، وضعیت بالا تنه‌شان فرق می‌کند. یک بار می‌شوند گراز و یک بار می‌شوند خوک و بار دیگر هیولایی که هیچ انسانی تاب تحمل دیدنشان را ندارند.
برای نمونه به یک مورد از هزاران بپردازیم که روند مسخ شدن طفل یک انسان را در عبور به عملة جور و ظلم خمینی شدن به موجودی با سر گراز و عمامه‌ای سفید و پائین تنه‌ای از انسان نشان می‌دهد.
نام کامل و اصلی اش محسن محمدی عراقی است. ولی سالهای سال است که از نجف به ایران نزول اجلال کرده و بنابراین «عراقی» خود را به «اراکی» تبدیل کرده و خودش را آیت الله محسن اراکی معرفی می‌کند. آن طور که اسناد منتشره توسط خودش نشان می دهد متولد سال۱۳۳۴ در نجف عراق است. پدرش شیخ حبیب الله اراکی از همان تیره و تبار آخوندهای نهفته در حوزه های جهل و جنایت بوده. حجره‌های کارتنک گرفته‌ای که ساکنانش حداقل دو سه هزار سالی است جزو اموات محسوب می‌شوند. اما دنیا دنیای عجایب است! همانطور که در یک بزنگاه تاریخی جنازه مومیایی رضا شاه بعد از ۴۰سال دفعتا از زیر خاک پیدا می‌شود، بسیاری از اموات حجره‌نشین عهد دقیانوسی هم با امداد غیبی و غیر غیبی خمینی تارهای عنکبوتی حجره‌های خود را دریدند و به بیرون سرک کشیدند. بعد هم با مدد همان اهریمن دیو سیرت حضرات به بالاترین پست‌ها و مقامات حکومتی رسیدند و بر کرسی مجلس و ریاست دادگاه ارتجاع تکیه زدند. و همانطور که در زندگی جناب آیت‌الله عراقی سابق و اراکی لاحق خواهیم دید برخی از آنها حتی توانستند به زبان انگلیسی هم حرف بزنند و دربارة منطق ارسطویی و هگلی هم یاوه ببافند.
نگاه مختصر و کوتاه به زندگی این «مینوتاوروس وطنی» روشن می‌کند که جناب ایشان مسیر بسیار پرتلاطمی را در زندگی خودشان پیموده‌اند. از آنجا که از همان بدو تولد نور استعداد و نبوغ در چهره منورشان مشخص بوده است، به سفارش «مرحوم ابوی» به تحصیلات حوزوی روی می آورند و تا سال ۱۳۴۷ نزد استادانی نظیر سید محمود هاشمی شاهرودی (همان آیت‌الله شاهرودی رئیس سابق قوة قضائی رژیم که الان هم نامش در ردیف نامزدهای جانشینی ولایت فقیه بعد از خامنه‌ای است) و «مینو تاوروس»های مومیایی شدة دیگری از همان دست به کسب علوم حوزوی مشغول بوده است. البته پیشاپیش هم باید روشن شود که حضرت ایشان در همان ایام از زمرة طلبه‌هایی بوده اند که سیاست را مقوله‌ای نجس می دانسته‌اند که یک مؤمن! شبیه خودشان نباید به آن نزدیک شود. به خصوص که ممکن است عواقبی چون زندان و شکنجه هم به دنبال داشته باشد که تحمل این مقوله از نوع آخوند جماعت بسیار بعید است. اما بعدها، وقتی خمینی بر کرسی ولایت فقیه تکیه می‌زند، ایشان در زندگی نامه خود مدعی شده است که از همان ابتدا به خمینی تعلقاتی داشت و در بیت او رفت آمدی هم داشته است.
به هرحال ایشان در سال ۱۳۵۴ از نجف به قم نزول اجلال می‌کند. ساواک منحله هم ایشان را احضار و مورد بازجویی قرار می‌دهد. و لدی الورود متوجه می‌شود ایشان، بی خطرتر از هر کبریت بی خطر و یا نم کشیده‌ای، اصلا اهل کارهای ناجور آن چنانی نبوده و نیستند. آن زمانها ساواک این قبیل موجودات را در آب نمک می‌خوابانید تا شاید در آینده برای شان مصرف های ویژه ای بیابند!
09:49
در قم به افتخار شاگردی در مکتب آیت الله مصباح یزدی نائل می شود. استادان ایشان در قم علاوه بر کفچه «مینوتاوروس»هایی مانند جوادی آملی و مطهری، بهشتی هم بوده اند. نفس هرکدام از دیو و دد و «مینوس تاوروس»ها اگر به هر انسانی بخورد باید برای برگشت به انسانیت ده‌ها سال وقت صرف کند وای به حال این که این قبیل موجودات معلم و استاد آدم هم بشوند. بنابراین برای ما که با این نامها آشنایی متوسط یا کاملی داریم خواندن حدیث مفصل از این مجمل کافی است تا بدانیم جانور بیرون آمده از حوزه علمیه نجف و قم چه هیولایی است.
اما آن چه که عجیب است معلوم نیست چه اتفاقی می افتد که ایشان در سال ۲۰۱۲ به ناگهان سر از پورسموت انگلستان در می آورند و با نوشتن رساله‌ای موفق به اخذ دکترای فلسفه تطبیقی از دانشگاه این شهر می شوند. در ادامه شگفتی ما بیشتر خواهد شد وقتی که از فعالیتهای خارج کشوری ایشان مطلع شویم که حاج آقا اراکی سفرهای بسیاری به کشورهایی مانند برزیل و لبنان هم داشته است.
توجه کنیم به تغییر هویت کسی که تا قبل از انقلاب کارش نه دخالت در سیاست که مثلا تدریس و تفقه بوده است. اما با گرم شدن بازار انقلاب و رو آمدن خمینی آهسته آهسته ترس ایشان هم ریخته می‌شود و خطر را به جان می‌خرد و یک بار (درست دقت کنید یک بار و نه بیشتر!) در سال۱۳۵۷ ناپرهیزی کرده و یک سخنرانی در خوانسار می‌کند و بعد هم سریع می‌زند به چاک جاده و به گفته خودش «از دست مأموران جان سالم به در می برد». تمام مبارزات ایشان در همین حد خلاصه شده است.
چنین موجودی، که در مکتب امثال آخوند شاهرودی و مصباح یزدی آموزش های لازم را دیده، بعد از انقلاب جان می‌گیرد و مدارج ترقی را با سرعت حیرت‌انگیزی طی می‌کند. در ابتدا ایشان اقدام به تأسیس "مرکز التوعیة الإسلامیة" (کانون بیداری اسلامی) (۱۳۵۸ش) در خرمشهر می‌کنند. اما در سال۱۳۵۹ به دستور آخوند قدوسی بر کرسی ریاست دادگاه‌های انقلاب در آبادان و خرمشهر تکیه می‌زند. در سال۱۳۶۰ هم با حفظ سمت به ریاست دادگاه‌های انقلاب اسلامی و در سال ۱۳۶۱ ریاست دادگستری خوزستان را از آن خود می‌کند. ایشان در سال۶۵ به امامت جمعة دزفول و نمایندگی خمینی در آن شهر منصوب می شود و تا پایان جنگ در همین سمت می‌ماند. شاید بد نباشد که اشاره کنیم که در همان زمان و در حیطه مسئولیت اراکی که اکنون دیگر موجودی کاملا مسخ شده و نیمه جانوری ـ نیمه دژخیم شده است چه جنایتهایی رخ داده است.
یک نمونه از گزارش مشخصی دربارة این آخوند محسن اراکی را مرور کنیم. در گزارشهای مربوط به زندان‌های خوزستان آمده است. او بعد از رسیدگی به پروندة یک میلیشای ۱۷ساله آبادانی به نام اکبر پور‌درویش دستور می‌دهد او را به زیر وحشیانه ترین شکنجه ها ببرند. دژخیمان در زیر شکنجه چشم‌های اکبر را از کاسه در می‌آورند، پوست سینه‌اش را با سیگار می‌سوزانند، دست راست او را می‌شکنند و عاقبت هم او زجرکش می‌کنند. و به راستی چند نفر دیگر با حکم صریح حضرت آقا به جوخه تیرباران سپرده شده اند؟ و شلاق بر بدن چند هزار زندانی بی دفاع فرود آمده است؟ فراموش نشده و نمی‌شود و نمی‌کنیم که وقتی ایشان امام جمعة دزفول بود مجاهد دلاوری به نام حمید آسخ که میلیشیایی ۱۵ساله بود بعد از شکنجه‌های بسیار تیرباران شد. زمانی که ایشان امام جمعة دزفول بودند جنایتکارانی مثل علیرضا آوایی و خلف رینگو در زندان یونسکو به صورت روزانه و جمعی مجاهد می کشتند و این کشتار تا به آنجا زیاد شد که خودشان به وحشت افتادند و اجساد را به صورت جمعی در نقاط پراکنده، از جمله در کنار سد دز، دفن کردند.
09:49
ایشان اکنون برای خودش دم و دستگاهی دارد. وب سایتی دارد و کتاب‌هایی به زبان عربی و فارسی، و حتی آن طور که خودش مدعی شده انگلیسی، نوشته و ادعاهای دیگری هم از قبیل دکترای فلسفه تطبیقی، استاد خارج فقه و اصول و شغل پرطمطراق « دبیر کل مجمع جهانی تقریب مذاهب» دارد که ما از آنها در می‌گذریم. برای ایشان همان بس که افتخار عضویت در مجلس خبرگان آخوندی هم دارند. ضمن آن که باید علاوه برآن عناوینی همچون «عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت» و ریاست «دانشکده اصول الدین» را به سایر مناصب و مقامات‌شان افزود. اما سرآمد همة این عناوین بی شک همان جانور ـ دژخیمی است که روی دست تمام «مینو تاوروس»های اساطیری موجودی پلید است.

کاظم مصطفوی
09:49
درست در همان ایام که دژخیم اراکی ریاست دادگاه های انقلاب در آبادان و خرمشهر به عهده داشت با همکاری و همدستی آخوندهای دیگری مانند بهرامی(حاکم شرع) و خزاعی(دادستان) دسته دسته مجاهدین و مبارزان آن خطه را شکنجه و اعدام می‌کردند. گزارش‌های موجود حاکی از این است که چشم تعدادی از زندانیان را در همان ایام به در آورده‌اند. در ۲۰مهر۱۳۶۳ در نشریه مجاهد(شماره ۲۲۳ گزارشی تکان دهنده دربارة زندانهای اهواز منتشر شد. در این گزارش آمده است که زندانبانان سلولهایی موسوم به «دوزخ» را به راه انداخته‌اند که شرایط بسیار هولناکی داشته است. در این سالها حاج آقا اراکی آزمایش موفقی در کشتار و قتل و شکنجه پس می‌دهد. اما راه طویل مسخ شدن هنوز به پایان نرسیده. او اگر در جلادی آموزش دیده است باید در پهنه نظامی نیز نبوغ خود را بارز کند! به همین دلیل است که در سال۱۳۶۲ شاخة نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، که بعدها به به «سپاه نهم بدر» معروف می‌گردد، را تأسیس می‌کند. در سال ۱۳۶۶تا۱۳۷۵ نماینده ولی فقیه در نیروهای سپاه بدر می‌شود که در این زمینه نیز آزمایش‌های کاملا موفقی را پشت سر می گذارد. چرا که اگر موفق نبود مأموریت بعدی، که بسیار خطیرتر است، به ایشان ابلاغ نمی‌شد. این بار مأموریت ایشان سفر به فرنگ است. روشن است که چرا وظیفة حاج آقا حساس و مهم‌تر است؟
در هر صورت حضرت حاج آقا با عنوان «نمایندة رهبری در اروپا» به انگلیس اعزام می‌شود و سر از اروپا در می‌آورد. شغل آن و آب داری که ده سال تمام عمر ایشان را با خود می‌برد. ناگفته پیداست که مؤسس شاخة نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و نمایندة ولی فقیه در نیروهای سپاه بدر برای «فعالیت در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی در اروپا» اعزام نشده است. یک گنده «مینو تاوروس» کهنه کار دیگر به نام فلاحیان در مصاحبه خود خیلی رو باز به زبان آورده است که برای این قبیل کارها که نمی‌شود رو باز اصل قضیه را گفت. ناگزیر یا باید پوش خبرنگاری به نفر اعزامی داد و یا نفر مربوطه را «مؤسس مرکز اسلامی» معرفی کرد.
و این چنین است که حاج آقا اراکی از غور و فحص «شرح لمعه، رسائل، مکاسب، نهایة الحکمة، شرح منظومه، اسفار، اشارات، شرح تجرید و کفایة الأصول» شروع می‌کند و بعد از کسب تجربیات و تخصص‌های ویژة آدم‌کشی سر از مرکز کفری به نام انگلستان در می آورد. راستی این «مینو تاوروس» تازه به دوران رسیده در آنجا چه خواهد کرد؟ فعالیت‌های جناب فرستادة ولی فقیه در لندن و سایر بلاد کفر آن چنان که خود نوشته است عبارتست از:
ـ تأسیس مرکز اسلامی انگلیس (۱۳۷۴ش) در لندن.
ـ تأسیس مراکز اسلامی در: منچستر، بیرمنگهام، نیوکاسل، گلاسگو و غیره .. در بریتانیا.
ـ تأسیس حوزة علمیة امام حسین (ع) در لندن.
ـ تأسیس کالج اسلامی لندن (Islamic College for Advanced Studies).
ـ تأسیس "جماعة علماء المسلمین فی بریطانیا (انجمن دانشوران مسلمان در بریتانیا).
ـ پایه‌گذاری تعدادی از مجلات علمی در لندن به زبانهای مختلف، از جمله: "شؤون إسلامیة" و"البلاغ" به زبان عربی، "صباً به زبان فارسی، و "Discourse" و غیره به زبان انگلیسی.
جناب حاج آقا اراکی خود مرقوم کرده‌اند که:‌ «از آغاز اعزام به انگلستان جهت نمایندگی از آیت‌الله خامنه‌ای» و پس از تأسیس حوزة علمیه در پایتخت این کشور (لندن)، به تدریس خارج فقه (مباحث حکومت اسلامی و قضاء) و اصول ... به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی نیز مشغول شده است.
در میان تألیفات متعدد ایشان ، البته ایضا «به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی» رسالة « نقد ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق» از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. ما به ایشان پیشنهاد می‌کنیم از خیر نقد ایدئولوژی سازمان مجاهدین بگذرند و این کار را به دوستان کراواتی‌شان از قبیل کی و کی و کی ،که الحمدلله کم نیستند و هر پادو دهان گشاد وزارتی هم دستی و تجربه و تخصصی در این وادی دارد، واگذار کند. برای ایشان همان زیبنده‌تر است که « در زمینة فقه استدلالی در ابواب: صلاة، صلاة جمعه، صلاة مسافر، خمس، اجتهاد» مشغول باشند. این جوری یک حداقل آبرویی برایشان باقی می ماند.
باز هم صد البته واضح و مبرهن است که صدور تروریسم و تربیت و به کار گرفتن مزدوران تروریست، با نام‌های مختلف و با فریب و یا اندک خاصه خرجی، کار اصلی امثال حاج آقا بوده است.
و این چنین است که فاتح صحنه‌های کشتار و آدم‌کشی و تروریسم در سالهای متمادی عاقبت به قم باز می‌گردد.
س
13:50
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 17.06.2018 13:49:19
[Forwarded from جنبش دادخواهى]
[ Video ]
گوشه ایی کوچک از جنایات رژیم ضد بشری خمینی در دهه ۶۰ از زبان یک شاهد

برگرفته از اینترنت

@massacre_67
21 June 2018
س
23:28
سلام خیابان
23:28
انتشار و عرضه ۴کتاب در کهکشان امسال

توضیحاتی درباره ۴کتاب
۱ـ کتاب خون عشاق: نام کتاب برگرفته از این شعر مولوی است که «خون عشاق نخفته است و نخسبد به جهان» کتاب شامل مقالات و شعرهایی درباره شهیدان است. چند مقاله به معرفی برخی مادران مجاهد خلق و چند مقاله به شهیدان صدیق که در خارج کشور به دیار رفیق اعلی پیوسته اند و .... اختصاص یافته است
۲ـ شمه ای از خروار (درباره خوکچه ای که به جهنم سلام گفت): مقاله ای نسبتا مفصل که به بررسی خیانت اسماعیل یغمایی و پروسة پیوستن او از ارودی انقلاب به جبهة ضدانقلاب پرداخته شده است
۳ـ اقبلونی اخا لکم(مرا به برادری بپذیرید):‌مجموعه شعری است که درباره انقلاب وهمبستگی با مردم سوریه سروده شده و به عربی ترجمه شده متن فارسی و عربی شعرها در کنار هم آمده است
۴ـ پرواز ماهی کوچک: مجموعة ۸قصه کوتاه به زبان فرانسه. سال گذشته ترجمه این ۸قصه به زبان انگلیسی منتشر شده بود و امسال همان ۸قصه به زبان فرانسه ترجمه شده اند
کتابهای فوق را در میز کتاب کهکشان امسال در ویلپنت پاریس می توانید ببینید
23:28
23:28
23:28
22 June 2018
س
15:30
سلام خیابان
دفاع بقایای فاشیسم سلطنتی از فاشیسم دینی

🔻در آستانه ۳۰خرداد روز شهدا و زندانیان سیاسی و سرآغاز مقاومت سراسری علیه فاشیسم دینی در سال ۱۳۶۰، پسر شاه خائن در یک ستون در بلومبرگ فرصت را برای خالی کردن دق دل بقایای دیکتاتوری دست‌نشانده علیه مجاهدین خلق ایران مغتنم شمرده است. طرفه این‌که با کپی چسبان و سرقت ادبیات مقاومت ایران، خود را طرفدار "انقلاب دمکراتیک" هم جا زده است. انقلابی که قرار است توسط بچه شاه با پاسداران و الباقی اطلاعات آخوندی صورت گیرد!

🔸به نوشته بلومبرگ: «مطابق گزارش آن زمان از "باب وودوارد" از واشینگتن پست، در دهه ۱۹۸۰رضا پهلوی به‌عنوان یک جوان با "سی آی ای" رابطه داشت. اما حتی آنموقع دولت ریگان تلاش نمی‌کرد که رژیم جدید در ایران را تغییر بدهد؛ این دولت تلاش می‌کرد تا با رژیم ایران مذاکره کند. همان‌طور که ماجرای ایران – کنترا نشان داد مشاوران ریگان به آخوندها سلاحهای اسراییلی می‌فروختند تا گروگانها در لبنان را آزاد کنند».

🔸سازمان مجاهدین خلق ایران جوابیه زیر را برای خبرگزاری بلومبرگ ارسال کرده است:

🔴دفاع بقایای فاشیسم سلطنتی از فاشیسم دینی
🔻از ابتدای قرن بیستم که مردم ایران برای دموکراسی و حاکمیت ملی مبارزه می‌کنند، دو دیکتاتوری مطلقه در مقابل آنان صف کشیده‌اند: سلطنت موروثی شاهان و سلطنت دینی آخوندها. این دو جریان، به‌رغم تمام تضادهایشان در یک نقطه به وحدت می‌رسند: دشمنی با دموکراسی و سرکوب وحشیانه آزادیخواهان. دموکراسی مهر پایان تاریخی بر این دو جریان در ایران است.

🔻در ۱۹۵۳دربار شاه به کمک یک کودتای طراحی شده توسط سیا و اینتلجنت سرویس تنها حکومت دموکراتیک و ملی تاریخ معاصر ایران برهبری دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد و به‌مدت ۲۵سال حکومت ترور و وحشت در ایران حاکم گردید. کاشانی، سلف خمینی مهمترین عامل داخلی کودتا و سرکوب آزادیخواهان بود. در ۱۹۰۸دو سال بعد از انقلاب مشروطه هم وقتی شاه قاجار به کمک روسیه تزاری مجلس شورای ملی را به توپ بست، پشتیبان داخلی‌اش آخوندهای مرتجع به رهبری شیخ فضل‌الله نوری بودند. این دو آخوند مرتجع، الگوهای خمینی و رژیمش بودند و بارها توسط او مورد تجلیل قرار گرفتند.

🔻۶۵سال بعد از کودتای سیاه علیه دکتر مصدق، پسر محمدرضا شاه پهلوی که با شعار مرگ بر شاه میلیونها ایرانی از ایران فرار کرد، درصدد جبران خدمت آخوندهای مرتجع به پدرش بر آمده است. به‌دنبال قیام سراسری مردم که از ابتدای ۲۰۱۸شروع شده و سرنگونی رژیم ملایان را به‌نحو ملموسی در چشم‌انداز قرار داده است، رضا پهلوی مدعی شده که "اگر انتخابی بین این رژیم و مجاهدین باشد، مردم به احتمال قریب به یقین خواهند گفت آخوندها". (خبرگزاری بلومبرگ ۱۹ژوئن) این ادعا که مردم ایران، رژیم آخوندها (رکوردار اعدام در جهان) و حامی اصلی تروریسم را انتخاب می‌کنند، همان ادعای کودتاچیان و آخوندهای طرفدار آنها بود که می‌گفتند مردم مصدق را سرنگون و شاه را به قدرت برگرداندند. فقط نقش‌ها عوض شده است، آخوندها در حکومت و بقایای دربار به دریوزگی از آنها مشغولند.

🔻این دعاوی پسر شاه که کسی جز خودش را نمایندگی نمی‌کند و تنها اعتبارش فرزندی یک دیکتاتور مخلوع است، نفرت مردم ایران را از بقایای شاه دوچندان می‌کند. هزاران زندانی سیاسی که آثار شکنجه‌های ساواک مخوف شاه بر بدنشان هست و حتی مادران بسیاری از مبارزان اعدام شده توسط شاه، گواهان زنده این جنایتها هستند.

🔻خاستگاه اظهارات ابلهانه پسر شاه را در سخنان خامنه‌ای در روز ۹ژانویه در اوج قیام می‌توان یافت که اعتراف کرد سازمان مجاهدین در داخل ایران عامل اصلی در پشت قیامها بوده است. همچنین روحانی رئیس‌جمهور رژیم در ۲ژانویه در مکالمه با رئیس‌جمهور فرانسه مجاهدین را مقصر قیامها خواند و از دولت فرانسه خواست که بر افراد این سازمان در فرانسه محدودیت اعمال کند.

🔻غیظ و کین او نسبت به زنان مجاهد که حجاب آزادانه و اختیاری آنها را جبری قلمداد کرده است، را در این حقیقت می‌توان یافت که "سنایی راد" معاون فرمانده سپاه پاسداران اعتراف کرد که زنان مجاهد در بسیاری از شهرها سازمانده اصلی قیام بوده‌اند. حجاب زنان مجاهد همچنین سلاحی علیه بنیادگرایی دینی اعم از خلافت شیعی یا سنی است که به‌جای تحویل دادن اسلام و ۲میلیارد مسلمان به آنها، اسلام حقیقی و بردبار را نشان می‌دهد. سرکوب خونین زنان مسلمان و با حجاب در سال ۱۹۳۵توسط رضا خان قلدر پدر بزرگ همین پسر، لکه ننگی در تاریخ معاصر ایران است که راه را برای استبداد دینی ملایان هموار کرد. صورت مسأله در ایران دموکراسی و دیکتاتوری است نه اسلام و غیراسلام.
15:37
گذشته از ماهیت رذیلانه ادعاهای «نیم پهلوی» درباره مجاهدین به این سوال سیاسی جواب دهیم که «بچه شاه» در این مصاحبه برد یا باخت؟ بی تردید با طناب یک خبرنگار ضد مجاهد به چاه رفت ولی به واقع باخت. کسی که ادعا کند مردم بین رژیم آخوندی و مجاهدین رژیم را انتخاب می کنند به زبان اشهد خودش اعتراف می کند که خودش به آخوندها بیشتر نزدیک است. و راستی آیا کسانی که می پرسیدند مجاهدین در مبارزه شان چرا با «نیم پهلوی» متحد نمی شوند حالا برایشان روشن شد چرا؟ ما باید از خبرنگار ضد مجاهد که شازده را این گونه سوزاند تشکر کنیم!
23 June 2018
س
11:44
سلام خیابان
س
13:38
سلام خیابان
13:38
باید باران ببارد، شعری از آنتونیو گاموندا

باید باران ببارد!
خشک‌سال است در نور و
خاکستر می‌گرید چون مادرم،
بدون اشک.

باید باران ببارد
باید ببارد تا ذرت‌های مقدس برخیزند
تا برگزاری مراسم مرگ ممکن شود.
باید باران ببارد.چرا نباید؟
چرا نباید ببارد در ظلمات دستگاه گوارش،
در مغز استخوان‌های جوشان؟
باید باران ببارد
در جوانان مجنون از خشم و
در مداحان شب
و بر پیران گمشده در موسیقی.
باید ببارد
در فکر
در شادی خونین
باید باران ببارد بر این سنگ بیمار
آن‌جا که شبانگاه تلالوئی می‌گسترد
از ستارگان بی مصرف.
باید ببارد باران
با مهر
بر آن‌ها که بامدادان خودکشی می‌کنند.باید ببارد
بر سطوح مسیحی‌شده به دستِ صنعت،
باید ببارد
بر کابل‌های برقِ آویزان از قطار
در «وگا ماگاز»
تا چکاوکان مویه سر کنند
تا کارگران راه‌آهن برهنه شوند
و باز دارند از حرکت
ماشینی را که می گرید.
باید ببارد
بر روغن تدهین،
که مقدس است و گمراه.
در دل آهن
بر خشم سفید صدهزار کرم‌زدگانِ تریسومی ۲۱
بر خشم سرخ یکصدهزار کودک فلسطینی.
باید ببارد باران
باید که به مهر ببارد
بر منشی های پابه‌زا.
باید که ببارد
بر قاضیان و قاتلان
بر ژنرال‌ها، بر راهبه‌ها.

باید باران ببارد.

بر روسپی خانه‌ها
و وزارتخانه های نامرئی
بر ناسورهای سیاه و
مارهای دلتنگ
و مارها باید که صفیر بکشند
محزون
تمام آهنگهای فراموش شده را،
آن‌ها را می‌توان شناخت از بویشان در سایه
و از جوهر موجود در کشاله‌ی رانشان.
و مارها صفیر خواهند کشید
در صندوق‌های پس انداز
در شاش‌خانه‌ها و گورها.
پس‌آنگاه
باید که باران ببارد،
حالا که امروز سه شنبه است.
از مرگ بر می‌خیزند
آن‌ها که تیرباران شده‌اند در ویامانیان.
باید ببارد باران
در مستراح‌های دفاتر اسناد رسمی
تا ظاهر شوند اسناد مالکیت‌ مرگ‌بار
و غم‌های رهنی
و صد نامه عاشقانه‌ی فرانسیسکو فرانکو.

باید باران ببارد
در رگ‌هایم
بر فقدانم.
و علت آنالوژیک:
او می‌داند که شادند آن‌ها که جان می‌دهند
حتی در حصار مویه‌ی غم.

باید باران ببارد با خشونتی کاتولیک
بر استخوان‌های فیلیپ دوم
بر شهدای خدا و اسپانیا.
آب،
برای بیماران پروستات و درد جهان‌گیرشان.
و آب، برای سفلیسیان و کشیشان
آب، برای نژاد شاهانه‌ی بوربون‌
برای گدایان و زنان سرخ
که فریادی برآوردند
فریادهای زرد هزار و نهصد و سی و شش.

باید ببارد بر مرداب‌های لبریز از فاشیسم
(چنین می‌گویند)و اندوه سلطنتی.
براهین‌ محکم کلیسایی یافت شده‌است
برای باران
که ببارد بر مرداب‌ها.
ضروری‌است
حتی به دلایل فیزیکی
از رونق زنای محارم
و خنجرهای از یاد رفته در کلیسا.

باید باران ببارد

باید ببارد آری اما
از یاد نباید برد
حدقه‌های درد و آب‌راهه‌های پنهان را در دیرها
و رطوبت شرکت‌های سهامی عام را.

باید باران ببارد
همیشه و هرگز
با یاس کشاورزان.
باید باران ببارد
تا فلزها دیوانه شوند
سیلیس و مادران عظیم محله‌ی «دل‌لاسال».
باید ببارد
می بارد آیا؟
آری، ‌در حال باریدن است.
مادران سفیدند و مجنون
در عمیقِ سلول‌های سن مارکوس
تا آزمایشگاه‌های شکنجه.
حالا اینجا هستند مادران.
همراه‌شان آورده‌اند
آتش را و مهر مادرانه را.
می‌سوزد خاطره و
می‌سوزد جنایت.

برای همیشه می‌سوزند
با امیدی سرخ و با عشق،
مادرانه،
محاکم سریع‌السیر.

باید باران ببارد.
س
16:22
سلام خیابان
افــــول

در مرگ و تدفین خمینی

از تدفين حقارت مي‌آيند:
افول ستارة نحس
در آسمان ظلمت.

ابديت سياه ستارة پوسيدة پولكي
در روح پر فريب او جاري‌ست.
و لاشخوارة مرده‌اي كه بر جنازة انسان مي‌رقصد
با شيون گرگهاي دروغگو
زنده نخواهد شد.

هيچ‌كس او را نخواهد بخشيد.
نه امروز،
و نه فردا،
كسي زندة جاودان نفرت را نخواهد بخشيد.


قلبش كژدمي فرتوت بود
آمده از اعصار زهر.
و زبانش
كرمي گوشتخوار
با واژگاني از جهل و قساوت.
و سالها پيش از آن كه متولد شود

از گلويش چرك مي‌تراويد و برص.
شب را نگاه كنيد!
با شعلة كبود شعله‌هايش:
تدفين ذلت مجسم
افول ستارة نحس،
طلوع ستارة ما.

در ما ستارة آن پلنگان طلوع كرد
كه با دنداني از آتش و عاج
در كمين فردا نشسته‌اند.
کاظم مصطفوی
16:26
رنگ من

هر رنگ پاسخ صدايي ست.

صداي تو پاسخ من است.
پاسخ عشق من
عشقي كه به خاك دارم
به آهوان تشنة دشت دارم
و عشقي ساكت
كه به تو دارم.

صداي تو
رنگ من است.

کاظم مصطفوی
16:28
خاموش بوده‌ام...

خاموش بوده‌ام.
و به دور از دريا
با ماه
حرفي نگفته‌ام.

اي ماه!
با تو حرفي نداشته‌ام
آنگاه كه به دور از دريا
خاموش بوده‌ام.

کاظم مصطفوی
16:28
سنگ

رابطه‌اي بي‌تعريف
سنگ را به آب
و پرنده را به باد مي‌سپرد.
من آن سنگِ سختِ سختِ‌عاشقم
كه آب را مي‌نوشم
و پرنده را
به باد سپرده‌ام.

کاظم مصطفوی
س
20:43
سلام خیابان
یک باجه ی تلفن عمومی قدیمی در کشور انگلستان به یک کتابخانه عمومی کوچک تبدیل شده است.

@salam_khiaban
20:47
ویدئویی منتشر نشده از #آیت‌الله_منتظری:

🔺من هیچ وقت به دنبال رهبر شدن نبودم، می‌خواهم صد سال سیاه رهبر نشوم

@salam_khiaban
20:49
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
731.3 KB
🅾️باید خیلی خوب باشی تا یه پرنده تو رو به آزادی ترجیح بده

@salam_khiaban
س
21:06
سلام خیابان
شکوه ِ دنیا همچون دایره ای بر روی آب است
که هر زمان بر پهنای خود می افزاید
و در منتهای بزرگی هیچ می شود.
“شکسپیر”

@salam_khiaban
س
21:24
سلام خیابان
آآ
آزاد آریا شاد 15.06.2018 23:38:37
کانال سلام خیابان
@salam_khiaban
[
🔴خیابان شعر، برای شعر خیابان

💢 خیابان کشف دوباره #شعر و #نسان

شعر و گاهی هم #سیاست!
برای اهالی #ادبیات

⬇️⬇️⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAEmU-g96bJXZtGkSFA
24 June 2018
س
10:42
سلام خیابان
پیانو از فیلم تلقین
10:52
محمود دولت آبادی، نویسنده ای که با خود عهد بسته که آستان بوس همة قدرتهای حاکم، اعم از فرح پهلوی تا انواع رئیس جمهورهای رژیم آخوندی، باشد در کتاب نون نوشتن خود(صفحه ۹۲) نوشته است: «دیگران بیرون مرا می‌بینند و چه ‌بسا به تصوری که از من دارند، غبطه می‌خورند. اما در‌ون من... درون مرا هیچ‌کس نمی‌تواند ببیند؛ حتی نزدیک‌ترین کسان من». جسارتا عرض می کنم که اتفاقا روزگار دیگری شده است. جنابشان را وقتی برسفرة سور جلادی مثل آخوند روحانی می بینیم اصلا لازم نیست به خودمان زحمت زیادی بدهیم تا «درون» ایشان را کشف کنیم. بی حیایی و نوکر قدرت بودن از سیما و چهرة ایشان در سفرة آخوند شیاد روحانی از درونی بسیار مرده و ضعیف و بی محتوا خبر می دهد. نگاهش کنید! رقت انگیز است و چه چیز حقارت بارتر از این که یک «نویسنده» به پابوس یک «آخوند» رفته باشد!@salam_khiaban
س
12:19
سلام خیابان
کدخدای شهر که مرغابی باشد،
در آن شهر چه رسوایی باشد..!
یک نفر قُلتشن را آوردند ،
هستی و نیستی خودشان را به دستش سپردند و یک دسته رجّاله هم دورش هی خوش رقصی کردند و سینه زدند و دمش را توی بشقاب گذاشتند تا ما را بدین روز نشاندند !
.
#صادق_هدایت
#حاجی_آقا

@salam_khiabab
س
14:09
سلام خیابان
14:10
ننگ برما که چنین تصاویری را ببنیم و ساکت بمانیم به راستی اسم ما انسان خواهد بود؟ کودک انسان در جعبه پودر رختشویی.
س
17:30
سلام خیابان
17:31
موضعگیری سعید ماسوری در رابطه با اعدام محمد ثلاث. آن هم بعد از این همه سال زندان و هنوز زیر تیغ دژخیم بودن. بخوانید این موضعگیری را و مقایسه کنید با آنان که در اروپا و آمریکا پز و درس انقلابی به بقیه می دهند. برادرم سعید همیشه پایدار باشی!
س
17:56
سلام خیابان
بر سر سفرة سور جلاد. چهره ها را به خاطر بسپارید علی نصیریان !فاطمه معتمد آریا ! و محمود دولت آبادی در خدمت آخوند روحانی
س
19:55
سلام خیابان
این شکم به چه دردی می خورد؟ به درد دریدن!
25 June 2018
س
11:06
سلام خیابان
م
منم اسپارتاكوس 25.06.2018 10:32:21
🔴تظاهرات بازار تهران لحظه به لحظه گسترده تر می شود، خیابان امیرکبیر خیابان ملت چراغ برق تهران
۴تیر۹۷
شعار: پیش بسوی مجلس
Ⓜ️ @manamsp
س
11:07
سلام خیابان
م
منم اسپارتاكوس 25.06.2018 10:39:35
لاله زار با شعار ببندش ببندش
Ⓜ️ @manamsp
س
11:13
سلام خیابان
P
PMOI 25.06.2018 11:10:21
🔴 اعتصاب سراسری بازاریان تهران
🔻۴تیر ۹۷

🔸 گسترش جمعیت و بستن مغازه ها و ملحق شدن مردم به اعتصاب سراسری بازاریان

با شعار ببندید ببنیدید

#اعتصاب_بازار
@mojahedin_org
س
15:28
سلام خیابان
reza azad2018, [25.06.18 14:06]
[Forwarded from آوای ایران]
💢گزارش خبرنگار مجاهد از تهران
🔻لحظاتی پیش-۴تیر۹۷

🔸 آتش سوزی در برابر مجلس توسط مردم.
🔸پلیس از اورژانس تهران برای پوشش اطراف مجلس درخواست کمک کرده است.
🔸مردم به صورت انبوه پشت مجلس هستند.
🔸یکی از مزدوران رژیم که قصد حمله به مردم را داشت، توسط جوانان به شدت گوشمالی داده و راهی بیمارستان شد.
🔸مردم بسیار خشمگین هستند. نیروهای رژیم به شدت نگران تصرف ساختمان مجلس هستند.
🔸 با توجه به نقاط مختلف تظاهرات، تمرکز نیروهای سرکوبگر از روی مجلس برداشته شده و دست مردم برای عمل روی مجلس بازتر شده است.

join🌹🆔🌹 @avayeiran97
join🌹🆔🌹 @avayeiran97
join🌹🆔🌹 @avayeiran97
15:30
ایمان بیاوریم به آغاز فصل خیابان
15:30
سلام برخیابان ، سلام بر آن که خیابان رابرگزید
15:34
سلام بر خیابان
س
17:31
سلام خیابان
وای به روزی که مسلح شویم. ما فاتحان خیابان هستیم
س
20:14
سلام خیابان
یادش یاد باد. انتقامش را خواهیم گرفت
26 June 2018
س
09:49
سلام خیابان
P
PMOI 26.06.2018 09:11:24
09:49
P
PMOI 26.06.2018 09:11:25
09:49
P
PMOI 26.06.2018 09:11:25
س
09:50
سلام خیابان
ادامه ی تظاهرات بازاریان👆👆👆👆👆👆👆👆
س
11:00
سلام خیابان
خدا عاقبت ما را با وجود این آخوندهای بی همه چیز به خیر کند! آمین رب العالمین
11:03
از مجموعه شعر «محاکات خیابانی»
11:03
از مجموعه شعر «محاکات خیابانی»
11:04
از مجموعه شعر «محاکات خیابانی»
11:04
از مجموعه شعر «محاکات خیابانی»
11:05
از مجموعه شعر «محاکات خیابانی»
س
11:20
سلام خیابان
11:21
عکسها و بخشی از نامه حامیان آمریکایی مقاومت ایران
11:21
عبرت الناس شغالان:
۳۳شخصیت شناخته شده سیاسی و نظامی و اجتماعی آمریکایی از جناح های مختلف نامه مشترکی منتشر کرده اند مبنی بر حمایت از مجاهدین و شورای ملی مقاومت و شرکت در گردهمایی بزرگ ایرانیان در ویلپنت . عکس و بخشی از نامه شان را در بالا آورده ام. با این یادآوری که اگر کسی دهشاهی شعور سیاسی داشته باشد معنا و پیام این نامه را می گیرد. و به راستی کورباد دشمنان سوگند خورده ای همچون علیرضا نوری زاده که نافش را با پول «طیب و طاهر» آخوندها بریده اند و هنوز هم فکر می کند که با هوچیگری می تواند مثلا مگسی باشد در دیگ جوشان انقلاب
27 June 2018
س
09:14
سلام خیابان
از کتاب شعر «محاکات خیابانی» ـ کاظم مصطفوی
09:14
از کتاب شعر «محاکات خیابانی» ـ کاظم مصطفوی
09:26
محاکات خیابانی
09:26
از کتاب «محاکات خیابانی» مجموعه شعر از کاظم مصطفوی

نجواهاي شبانه
(۱)
اين همه شادي سربسته براي چيست؟
اين همه اندوه دربسته براي كيست؟
وقتي در تو هستيم همه چيز باز است.
فريادها،
اندوهها و شاديهايمان هستند
برآمده از حنجره،
و نوك خونين انگشتهايمان.
(۲)
با اندك سهمي از شاديهاي ديروز
پناهم دنج قهوه خانه‌اي است در تو.
مرا مران!
فرداي تو هميشه
زيركانه تر از شاديهاي من بوده است.
(۳)
زني در تو رقصيده است.
با اندامي از باران و سنگ
و گيسواني از شب.
و مردي آواز مي‌خواند
با قامتي از صخره
براي عقابي سفيد.

(۴)
گورها پر وگورستانها زياد شده‌اند.
كودكان تو هستند،
مردگاني كه پياده روهايت را پركرده‌اند.
ما شهيدان خود را مي‌جوييم
در اين شب تلخ
كه خدا گم شده است.
(۵)
همسايه‌ها در خيابان
هم سايه‌اند.
در يك سايه زندگي مي‌كنند،
و در سايه‌هاي هم مي‌ميرند.

(۶)
همسايه‌ام جواني بود.
از بالكن خانه‌اش
براي زناني كه در خيابان مي‌دويدند
گل مي‌انداخت.
و خود
پرنده شد
وقتي كه گلوله‌ها
بر فوج پرندگان باريدند.
(۷)
خيابان!
«نه» در شب تو فرهيخته شد،
مثل خون مقتولان
كه در پياده روهايت
معناي ويژه واژه صبح را پيدا كرد.
(۸)
در زير زمينهايت تنها جسدهاي خونين پنهان نيست
بشكه‌هاي باروت را
شبانه به پياده روها مي‌آوريم
تا شهيدان آسوده بخوابند.
(۹)
بي واهمه از حرفهاي پر از هيچ
حنجرة من
با كوچه‌هاي تو مي‌آميزد
و سال آينده
فرزند مشتركشان را تفنگ نامگذاري مي‌كنيم.
(۱۰)
هر درخت نام شهيدي را دارد
و پرندگان پر مي‌كنند
آسمان شهر را از نام درختان
در صبحگاهي پر از بوي باروت.
س
10:18
سلام خیابان
دستخط مبارک مقام عظما برای جلوگیری از سؤتفاهم
10:18
یادداشتها، من و تلگرام(۲)

شعری از مقام عظما که برای اولین بار منتشر شده است!

خبرگزاری فارس که متعلق به رژیم است در روز ۵تیرماه ۱۳۹۷ خبری بهجت اثر منتشر کرده است که جملة جن و انس غرق در تعجب شدند. این خبر مربوط به انتشار یکی از غزل های سروده شده توسط «مقام معظم رهبری» که اسم مستعار آخوند رذل و لئیمی به نام سید علی خامنه ای است . چیزی شبیه یک شاهکار از نوع شعرهای ولی فقیه اول یعنی خمینی دجال. و حالا بر من و شما است که مزخرفات آقا را بخوانیم و به حال شعر و شاعری خون گریه کنیم.
مقام معظم مرتکب به اصطلاح یک فقره اعتراف هم شده اند که شایسته درنگ است. ایشان اقرار کرده اند:‌ «گرگ وش افتاده ام در رمة خویشتن» مصرع دوم این اعتراف بسیار خطرناک است. و چه بسا خواننده و دارنده یک نسخه از آن مورد تعقیب مآموران گشت ارشاد یا یکی دیگر از این قبیل گشتهای نهی از منکر و... قرار بگیرد. جناب مقام معظم فرموده اند:‌ «بادة نابم گهی، زهر هلاهل گهی» مطمئنا اگر یک نسخه از این شعر دست کسی کشف شود مأموران قلچماق گشتها از او درباره مزخرف بودن این تصاویر تکراری و دستمالی شده سؤال نخواهند کرد. بلکه در همان محل دستگیری برای عبرت الناس تخته شلاق را راه خواهند انداخت که مجرم نه تنها بادة ناب خورده که اصلا مثل سگی که در نمکزار بیفتد و خود تبدیل به نمک شود خودش تبدیل به بادة ناب شده است. به هرحال ما عینا این به اصطلاح غزل را نقل می کنیم و برای این که جای حاشا هم باقی نماند عین کلیشه دستخط مقام عظما را هم ضمیمه می کنیم. از جمیع شاعران و خوانندگان هم بابت نقل چنین مزخرفی پیشاپیش عذرخواهی می کنیم.

می‌کند آشفته‌ام، همهمه‌ی خویشتن
کاش برون می‌شدم از همه‌ی خویشتن
می‌کشد از هر طرف، چون پر کاهی مرا
وسوسه‌ی این و آن، دمدمه‌ی خویشتن
پنجه درافکنده‌ام، در دل خونین خویش
گرگ‌وش افتاده‌ام در رمه‌ی خویشتن
باده‌ی نابم گهی، زهر هلاهل گهی
خود به فغانم از این، ملقمه‌ی خویشتن
طفلم و بنهاده سر، بر سر دامان عشق
تا کندم بیخود از زمزمه‌ی خویشتن
مست و خرابم امین! بی‌خبر از بود و هست
از که ستانم؟ بگو! مظلمه‌ی خویشتن

@salam_khiaban
س
10:37
سلام خیابان
مرا عهدی است با شادی که شادی آن من باشد

@salam_khiaban
س
21:04
سلام خیابان
تفسیر شعر!
28 June 2018
س
10:55
سلام خیابان
ویلن فلوت در جنگل
س
16:22
سلام خیابان
به نگاه و شکرخند ببرید دل ما را
س
23:19
سلام خیابان
آآ
آزاد آریا شاد 15.06.2018 23:38:37
کانال سلام خیابان
@salam_khiaban
[
🔴خیابان شعر، برای شعر خیابان

💢 خیابان کشف دوباره #شعر و #نسان

شعر و گاهی هم #سیاست!
برای اهالی #ادبیات

⬇️⬇️⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAEmU-g96bJXZtGkSFA
س
23:19
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 28.06.2018 21:16:43
این هم تفسیر شعر در خدمت آقا پسر مفسر شعر هستیم.


@ma_golha
29 June 2018
س
10:44
سلام خیابان
یادش یاد باد که سمبل شرف روشنفکر مسئول ایرانی بود و عاقبت در کنج غربت دق مرگ شد
س
11:30
سلام خیابان
هزار فامیل فرش فروش ـ‌ حق با مردم است که فریاد می زنند یک اختلاس کم بشه مشکل ما حل میشه!
س
12:06
سلام خیابان
شاملو ـ زاری برباغچه تلخ است
30 June 2018
س
07:48
سلام خیابان
به راستی مزار شاعر آزادیخواه شهید فرخی یزدی کجاست؟

نقل از وب لاگ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی,

ظرفیت و ظرافت یک انسان

بعد از سقوط سلطنت، در همین چند سال اخیر، روشنفکران و کتاب‌خوانان ایران تازه به این فکر افتاده‌اند که «ما حافظه تاریخی نداریم.» راست است و این حقیقت قابل کتمان نیست. در کجای جهان، در قرن بیستم، اگر فرّخی یزدی (غرض شخص او نیست، بلکه منظور شاعری آزاده و میهن دوست و شجاع از طراز اوست) کشته می‌شد، کسی از گورجای او بی‌خبر می‌ماند؟ نمی‌دانم شما تاکنون به این نکته توجه کرده‌اید که هیچ‌کس نمی‌داند جای به خاکسپاری فرخی یزدی کجا بوده است؟
این دیگر قبر فرخی سیستانی نیست که مربوط به یازده قرن پیش از این باشد و بگویند در حمله تاتار از میان رفته است. فرخی یزدی در سال تولد من و همسالان من کشته شده است و شاید قاتلان او، که آن جنایت را در زندان قصر مرتکب شدند، هنوز زنده باشند. عمر طبیعی نسل قاتلان او چیزی حدود ۹۰ ـ ۹۵ سال است.
چرا هیچ‌کس نمی‌داند که قبر فرخی یزدی کجاست؟ خواهید گفت: «شاید در فلان گورستانی بوده است که اینک تبدیل به پارک شده است.» در آن صورت این پرسش تلخ‌تر به میان خواهد آمد که چرا ما این چنین ناسپاس و فراموشکاریم که محلی که فرخی یزدی در آن مدفون شده است تبدیل به پارک شود و یک سنگ یادبود برای او در آن پارک نگذاریم؟
در کجای دنیا چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ شاعری که مانند آرش کمانگیر، تمام هستی خود را در تیر شعر خود نهاده است و با دیکتاتوری بی‌رحم زمانه به ستیزه برخاسته است و در زندان‌‌ همان نظام با «آمپول هوا» او را کشته‌اند، چرا باید محل قبر او را هیچ‌کس نداند؟ خواهید گفت: «از ترس نظام دیکتاتوری آن روز، کسی جرأت نکرده است که آن را ثبت و ضبط کند.» همه می‌دانند که دو سال بعد از مرگ فرخی یزدی آن نظام دیکتاتوری «کن فیکون» شده است. چرا کسانی که بعد از فروپاشی آن نظام آن همه دشنام‌ها نثار بنیادگذارش کردند به فکر این نیفتادند که در جایی به ثبت و ضبط محل خاکسپاری فرخی یزدی بپردازند؟
2 July 2018
س
09:18
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 02.07.2018 01:03:46
09:18
آ
آفتاب شوق 02.07.2018 01:04:03
4 July 2018
س
21:13
سلام خیابان
21:13
7 July 2018
س
16:04
سلام خیابان
گزارشي بسيار محرمانه از سرزمين مشت

نزار قبانی

دوستان!
شعر را چه سود اگر نتواند اعلام قيام كند؟
اگر نتواند خودكامگان را براندازد؟
شعر را چه سود اگر نتواند آتشفشانها را
به طغيان وادارد آن زمان كه نيازش داريم؟
شعر را چه سود اگر تاج
از سر شاهان قدرتمند اين جان بر نگيرد؟
16:08
من مرگ را زندگی می کنم

پرسش آزاردهنده ات از چیست؟
به ماه سپیده دم نگاه کن که شفاف تر از نگاه او است
هنگام که دست بسته، برتیرکی تنها
آخرین افق زندگی را می خواند.

ماه ساکت سرد گواه باش!
ماه بی ابر خاموش صدایم را بشنو!
وقتی که حلقه ای از سیمهای خاردار
با گلهای کاغذی بافته شده
می خواست دیهیم روزها باشد
من مرگ را برگزیده ام!
من مرگ را زندگی می کنم.
۳۱شهریور۹۶

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
16:09
نیای جهانگشای من(۱)

نیای جهانگشای من که فاتح سرزمین هاست
و در کارنامه اش کوبیدن هزار قلعه،
و سوزاندن هزار و یک کتابخانه،
و به آتش کشیدن هزار مزرعه،
و قتل عام شهر و ده و روستا را دارد
نوشته است در وصیتنامه اش بردیوار
که ویران کنم سرزمین های ناشناس،
بسوزانم کتابخانه های قدیمی،
به آتش کشم خانه های بسیار را
ولی هرگز ننشینم سر سفره
با خائنی که فراموش کرده است
خون شتک زدة برادرش را بر دار
و خندیده است با یکی خائن
که دشنه اش را برای همسفرش تیز کرد.

۱آبان۹۶

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
8 July 2018
س
11:29
سلام خیابان
9 July 2018
س
21:09
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 09.07.2018 15:09:28
شعرخوانی مجمود درویش

ایستاده به خواب رفتند.

@tuaftab
11 July 2018
س
17:05
سلام خیابان
نیای جهانگشای من(۲)

نیای جهانگشای من که حرمسرایش
پر بوده است از خواهران جوانبخت خود
همیشه سفارش کرده است
به شاعران پول بدهید!
و از خانه و مال و منال
هرچه را خواست بدهید!
فقط یک چیز ندهید!
به شاعران «رو» ندهید!
نیای جهانگشای من می دانست
که شاعران اگر شوند پررو
بساط نیا را به هم می زند
و نیای جهانگشای من
تحمل نمی کند رقیبی را
که می دهد همة آن چه را که گرفته است به گزاف
به آن که عقد می کند خواهران حرمسرا را
برای برادران جهانگشای بی رقیب.

۱آبان۹۶

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
17:08
اولین خاطره از مادر بزرگ

شاگرد ناباور طالع بین فقیر اندلسی
مسحور فلامینکوی زنی که معشوقه اش را کشته بودند
کولی عتیق از غرناطه در سفری به اهرام فرعونی مرموز
با برادرانی رنگین پوست
و خواهرانی در آمازون
و دخترانی در زامبیا
با خون سلحشور کُردی یاغی
یا چریکی فراری، و یا زندانی مجروح.
مبهوت کاشی های آبی مسجدی در اصفهان
مداح عقابی در سبلان
و مغروق تلاطم های قصة مادر بزرگ خیالاتی
که اولین خاطره از بهشت را در خاطر نقش زده است.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
17:11
اقرب من حبل الورید

شعر خدایش بود.
به هرکجا سرکشید،
و در جستجوی آن سفرها کرد.
با کسان و ناکسان حرف زد،
کتابها خواند،
و گاه، ساعتها،
در میان کتابها،
میان امواج نهفته در لابه لای سطور غرق شد،
و هرچه گشت کمتر یافت...
خدا گم شده بود و شاعر نمی دانست
کجا می شود بی خدا زندگی کند؟
و شاعر نمی دانست
شعر در دستان او ست.
شعر همان انگشتان او ست.
و شعر همان دل شکسته ای است
که بار اندوه ابرهای پر بار را بردوش دارد.
شعر همان اقرب من حبل الورید است.

۶آبان۹۶

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
17:14
مقاله ای از محمود درویش با ترجمه استاد شفیغی کدکنی
17:22
رو که رو نیست حالا آقازاده اش سر برداشته و گویا حافظه ای در کار خلق و مردم و تاریخ نیست
س
17:22
سلام خیابان
Deleted Account 16.06.2018 17:29:49
+خبرنگار: آیا عقل زنان با عقل مردان برابر است؟
-محمدرضاشاه: معمولا عقل زنان کمتر است، البته استثناء هم وجود دارد!
س
17:27
سلام خیابان
.
. 10.07.2018 19:17:09
اینم حال و روز یه کشاورز شمالی ..
"کشاورزی یعنی بردگی"

https://t.me/joinchat/AAAAAENRNPvfJS4Qg4BiSg
س
17:31
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 10.07.2018 14:52:53
اجرای ترانه توسط دو کودک کرد در حمایت از رامین حسین پناهی

@tuaftab
س
17:32
سلام خیابان
د
دکتر زری اصفهانی ✍️ 11.07.2018 17:31:59
12 July 2018
س
08:49
سلام خیابان
ترک تحصیل ۱۵۱هزار دختر دانش آموز در یک سال
08:49
ترک تحصیل ۱۵۱ هزار دختر دانش آموز در یک سال

به گزارش ایلنا، عباس سلطانیان (معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش) آمار تکان دهنده ای از ترک تحصیل دانش آموزان دختر ارائه کرده است که بسیار قابل توجه است.
او گفته است:‌‌ «بتعداد جمعیت دانش آموزان دختر که گروه سنی ۱۵ و ۱۶ ساله هستند در سال جاری، یک میلیون و هفت هزار و دو نفر است، از این تعداد دانش آموز ۸۱۷ هزار، ۹۵۹ نفر الان مشغول به تحصیل هستند. در کنار این آمار ما یک جمعیت ۱۵ و ۱۶ ساله هم داریم که در دوره‌های دیگر درس می‌خوانند یعنی بنا به دلایلی هنوز در دوره‌های متوسطه اول درس می‌خوانند، اما سنشان به دوره دوم متوسطه می‌خورد و تعداد این‌ها هم حدود ۳۷ هزار و ۹۹۹ نفر است».وی ادامه داد: اگر ما جمعیت بازمانده از تحصیل را بخواهیم محاسبه کنیم، در سال جاری یعنی سال ۹۶-۹۷ تعداد دانش آموزان دختری که در هیچ پایگاهی ثبت نام نکردند و هیچ جا مشخصاتشان ثبت نشده و اصلا دانش آموز محسوب نمی‌شوند ۱۵۱ هزار و ۴۶ نفر هستند.»
یک بار دیگر به عدد ۱۵۱هزار و ۴۶نفر توجه کنید! در عرض یک سال این فاجعه اتفاق افتاده است. متوسطش را بخواهیم می شود می شود حدود روزانه ۴۰۰دانش آموز. البته می توان دلایل این فاجعه را برشمرد. اما بی تردید دلیل اصلی فقر است و فقر. مطمئنا این دانش آموزان «خانم زاده»ها(بر وزن آقا زاده ها) نیستند. جای امروزشان را هم می شود حدس زد. یا توی خیابانها به گل فروشی مشغول شده اند و یا در خیل لشگر کودکان کار قرار گرفته اند. آینده شان هم بسیار «روشن» است. انبوهی از این دختران که باید پشت نیمکت مدرسه بنشینند در فردایی نه چندان دور به عنوان کالایی بی مقدار سر از بازار خرید و فروش جنسی در می آورند.
یک بار دیگر به ترک تحصیل روزانه ۴۰۰دختر دانش آموز فکر کنیم!

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
09:20
سلام خیابان
وقتي تو را مي نويسم

وقتي تو را مي نويسم
هيچ تكراري مقدس نيست؛
حتي خدا كه وقتي تكرار شد
بت مي شود.
من هر روز
طور ديگري نماز مي خوانم
طور ديگري عشق مي ورزم
طور ديگري طور مي شوم
و طور ديگري شعر مي نويسم.
مقدس نيست اين كه ديروز
چگونه شعري نوشتم.
مقدس اين است كه امروز شعر ديروز را ننويسم.
+ + +
اما چگونه است؟
وقتي تو را مي نويسم تكرار نمي شوم.
زاده مي شوم از نو
در قلبهايي كه با تو زنده شده اند.

برديوارها نام تو را مي نويسم
برديوارها تو را تكرار مي كنم.
بر بامها تو را مي خوانم.
آزادي، آزادي، آزادي!
اي تنها تكرار مقدس در ميان همه تكرارها.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
10:54
سلام خیابان
@
@BARBAMIRAN بربام ایران روی خط خوزستان بزرگ 11.07.2018 18:20:08
سرود بلا چاو سرود پارتیزانها به زبان ایتالیایی: ترکی::آلمانی وفارسی تقدیم به همه دوستان
@BARBAMIRAN
س
11:07
سلام خیابان
در حالی که بسیاری از هنرمندان اصیل و واقعی از شدت فقر جان شان به لب شان رسیده مزدوران آخوندها به یاری مشتی هنر فروش به قبای آخوندها می شتابند و کار خودشان را «هنر دوستی» می گذارند
س
11:07
سلام خیابان
?
👑 بوی گندم 👑 11.07.2018 19:49:59
محمدصادق حسنی سرپرست سازمان ورزش شهرداری تهران، ٢٠ بیلبورد تبلیغاتی (معادل ٦ ميليارد تومان) به مناسبت تولد بهاره افشاری به او هدیه داده.

خيليم ناقابل❗️😔

@BouyeGandom
س
11:19
سلام خیابان
شاعر ارجمند نادر پور از زمره شاعرانی بود که هیچگاه با رژیم آخوندی سر سازش نداشت. یادش یاد باد
س
11:19
سلام خیابان
☭ ☆قلم سرخ☆ 12.07.2018 01:41:59
خطبه زمستانی
#نادر_نادرپور
🎬
س
15:26
سلام خیابان
☭ ☆قلم سرخ☆ 25.06.2018 03:11:18
اجرای ترانه زیبای گنجشگک
اشی مشی توسط دو خانم هنرمند
🎬
س
20:44
سلام خیابان
می گوید خامنه ای از مجاهدین مثل سگ می ترسد. من حیف سگ می گویم.
س
20:44
سلام خیابان
Deleted Account 12.07.2018 11:54:50
زندانی رضاملک معاون وزارت اطلاعات نظام آخوندی ؛
صحبت هایش در این ویدئو را ببینید و خودتان قضاوت کنید .
13 July 2018
س
13:45
سلام خیابان
ترانه ای برای کودکان کار
@salam_khiaban
13:46
این عکس خود شعری تمام است که با رنگ و تصویر نوشته شده است
13:46
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
1.0 MB
تمرینی برای جنگهایی که سالهای بعد خواهند داشت
س
14:07
سلام خیابان
‌S‌eta.A 01.07.2018 08:12:24
سکانسی تاثیرگذار و به یاد ماندنی از شازده کوچولو

"فقط از دریچه قلبه که یه نفر میتونه چیزایی رو ببینه ؛چیزای مهم"

The Little Prince 2015
س
14:35
سلام خیابان
شرمتان باد از مظلمه خون سیاووش ـ بر سر سفره سور جلاد نشسته اید و اسم خودتان را هم گذاشته اید نویسنده و هنرمند؟
14:35
رویانندگان بیزاری در آدمی

محمود دولت آبادی در رمان «جای خالی سلوچ» نوشته است: حتما نباید کسی پدرت را کشته باشد تا از او بیزار باشی! آدم هایی یافت می شوند که راه رفتنشان، گفتنشان، نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری می رویاند!»
براساس همین حکم من از نویسنده ای که البته پدرم را نکشته ولی به دست بوسی آخوندها رفته است بیزارم. راه رفتن، گفتن و نگاه و حتی لبخندش مرا آزار می دهد. به تعبیر درست تر خود دولت آبادی این قبیل افراد که اسم نویسنده را هم یدک خود کرده اند «بیزاری را در من می رویاند» زیرا آنها را یک نویسنده، یا هنرمند و یا بازیگر خائن به حرمت قلم و مردم شان می دانم

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
14 July 2018
س
10:06
سلام خیابان
10:07
هرسنگ گنجشکی است...
10:07
دیوار تنهایی چگونه فرو می ریزد
س
10:10
سلام خیابان
‌S‌eta.A 12.07.2018 10:56:26
به مناسبت زادروز پابلو_نرودا

دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور،
کجا ، یا چه وقت....؟!
چه آسان دوستت دارم،
بی هیچ غرور یا دشواری
"تو" را اینگونه دوست دارم
چون طریقی دیگر برایش نمی دانم.
آن چنان به هم نزدیکیم که دست های تو بر گردنم
گوئی دست های من است
و آن طور در هم تنیده ایم که
وقتی چشمانت را می بندی
من به خواب می روم....

پابلو نرودا❤️
س
14:51
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 14.07.2018 14:33:25
زیباتر از من بین گلها کو
در باغ و دشت و کوه و صحرا کو
زیبا تر از مهر دل و جانم
در کهکشان و آسمانها کو؟

م. شوق

@ma_golha
س
14:58
سلام خیابان
یاد محمد حنیف نژاد جاویدان باد که گفته بود دو نوع آخوند داریم که هر دو مظهر ریا و بی پرنسیبی هستند. یک نوع آخوند عمامه دار و یک نوع آخوند بی عمامه کراواتی. آن زمان که حنیف نژاد این را گفته بود فرخ نگهداری وجود نداشت و لی ما به خوبی مصداق حرف آن شهید بزرگوار را در امروزه خود می بینیم
س
14:58
سلام خیابان
د
دکتر زری اصفهانی ✍️ 14.07.2018 13:02:17
❌تسلیت فرخ نگهدار به خانواده امیرانتظام !! و نوشته ای از او بعد از حکم زندان امیرانتظام !!- برگرفته از صفحه بهروز جاوید تهرانی
س
20:31
سلام خیابان
طبیعت بسیار زیبا است اما وقتی انسان در آن حضور پیدا می کند می شود شاهکار
س
20:31
سلام خیابان
پ
پیشتازان آزادی 14.07.2018 20:22:11
موزیک ویدیویی زیبا و دیدنی

نگاه به جهان پرندگان، جهان از نگاه پرندگان
@pishtazaneazadi
س
21:39
سلام خیابان
با گامهای برگ برو
رو به بهار
از راه های خون گذشته ای
حالا بر راههای رویش
قدم بگذار

م. شوق

@salam_khiaban
15 July 2018
س
12:51
سلام خیابان
مرا بنویس!

مرا بنویس!
من از دودمان عاشقانم
نام مرا بنویس!
عاشقان؛
همیشه مهربان ترین عاصیان بوده اند.
من با آبروی کلام در افقها گره خورده ام
و بی آن که بترسم از حادثة مقدر
عاشق تندباد آتشها بوده ام
و سوخته ام با عاشقان.

مرا بنویس!
من آن آتشفشان بوده ام
که گدازه های جاری اش در خیابانها
به آتش کشیده نام و عکس هر بت را
مرا به نام تبارم،
به نام عشق، صدا کن!
من پیدا شدة روزهای گمگشتی ام
با شال و کلاه و عینکی از اندوه
گمشده در مه غلیظ تردیدها
و آن شبها که به شما رسیده ام،
در محفل عاشقان رقصیده ام.
نام مرا بنویس!
نام مرا بنویس بر پیشانی آن آسمان دور
که ذهن سبز پرندگانش را
پروازهای سرخ رنگین کرده است.
ستارگان دنباله ام هستند
و رنگین کمانها همیشه بعد از بارانها و سیلابها
سراغم را از ابرها گرفته اند.
مرا بخوان!
بر پرچم آن صف
که یک سویش صد هزار تیرک اعدام است
و پیش رو زمینی دارد که کودکان گرسنه نمی خوابند.
نام مرا بنویس بر آن رود روان
که رو به دریائی دارد با سواحل ناپیدا
و نهنگانش
در ژرفای تمام اقیانوسها خانه دارند.

من دورم ، نزدیکم و هرجا که نگاه کنی
این منم که نوشته ام
نام بلند آرزو را
بر رود و کوه و درخت
مرا بخوان!
مرا بنویس!
مرا بشنو!
مرا به نام!
من فردایم، سپیده ام، روز در راهم
می رسم از میان حادثه
می درخشم چون تو!

۱۷آبان۹۶


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
13:55
سلام خیابان
ترانه شاد یار یار
س
19:17
سلام خیابان
و این چنین که هنر وقتی از دل برآمد بردل می نشیند و انسانها را به هم نزدیک می کند
س
19:17
سلام خیابان
?
🌹 📣 مردم نیوز 📣 🌹 14.07.2018 21:04:19
حتما ببینید
♦️خواننده نابینا تو خیابان جهت امرار معاش داشته ترانه خواننده معروفی میخونده که خود خواننده از راه میرسه و همخوانی میکنه اشک انسان درمیاد ❤️
#IranRegimeChange
س
19:28
سلام خیابان
صادق چوبک یکی از بهترین قصه نویسان میهن بود که ویژگی اصلی اش ضد ارتجاع و خرافات بود
س
19:28
سلام خیابان
Deleted Account 14.07.2018 20:31:54
«شیر محمد» مالباخته‌ای که راه درست پس گرفتن مال خود را پیدا کرد؛ برشی از فیلم ماندگار تنگسیر
@khroshbandar👈
س
19:35
سلام خیابان
آ
آرشیو 13.07.2018 15:49:51
🍀 مراسم پُرشکوه دف زنان جمعی از مردم سنندج ، در ادای احترام کشته شدگان تصادف تانکر سوخت🌹🌹🌹👍
س
19:40
سلام خیابان
Deleted Account 14.07.2018 20:32:25
برشی از فیلم ماندگار تنگسیر
@khroshbandar👈
س
19:44
سلام خیابان
آ
آسمان زیباترین وطن 14.07.2018 21:59:31
دوستانی بهتر از آب روان برایم کافیست............#براندازم #قیام_سراسری #IranRegimeChange
با کانال تلگرامی آسمان زیباترین وطن همراه شوید
@asmanzibatrinvten
س
22:20
سلام خیابان
س
سیمرغ رها 15.07.2018 20:39:50
سخنرانی پریا کهندل از هیئت جوانان ایرانی
س
22:26
سلام خیابان
اهل خوزستان است و با سازش با زبان همه ما می خواند
س
22:26
سلام خیابان
?
💢💢آوای وطنم💢💢 15.07.2018 21:02:47
ای جان ... عشقش جونش اهوازه. با وجود همه این ناملایمات. زنده باد👏👏👏👏👏
16 July 2018
س
12:05
سلام خیابان
والله آدم چی بگه!!
س
12:05
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 16.07.2018 11:39:39
صداگذاری هنرمندانه ی مشهدیها.
ملاقات ترامپ و ملکه الیزابت

@tuaftab
س
17:54
سلام خیابان
من چه دارم؟

من چه دارم؟
جز «ماه»ی که می خرامد میان ابرها
و ستاره ای که تیزتر از هر الماسی
شب را می برد.

من چه دارم؟
جز اسبی
در بیشه زار خلوت صبح رویا
که نعلهایش را در آبی خنک فرو می کند
و با یورتمه هایش
خواب گنجشکان را می آشوبد.

من چه دارم
جز آهویی که در برف می دود
و به جا پای خونین خود نگاه نمی کند.

من چه دارم؟
جز کلمه ای که ارابه ای آتشین است
و منجنیقی سنگین را بردوش دارد
و می گذرد از پیچ و خم گذرگاهها
تا برساند مرا به آن قله
که خانه خورشید است.

من چه دارم؟
جز کلمه ای
که ترا می نویسد

۷بهمن۹۶


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
18:18
سلام خیابان
زندانی ای اوج فریاد! به یاد همه زندانیان سیاسی وطنمان
س
18:18
سلام خیابان
ا
انسانیت و آزادگی 30.05.2018 18:46:28
🎋 #ایران 🎶 #ترانه زندانی ای اوج فریاد

بیاد #زندانیان آزاده و دربند
بیاد ۳۰هزار گل سرخ سربدار۶۷

زندانی ای‌ اوج فریاد ،زندانی ای‌ هر دم در یاد✌️
وارث خون و سرود تو بیداراست 🥀

join👇👇
🆔 @EnsanhAzad
س
18:21
سلام خیابان
رؤیای آزادی شیرین ترین رؤیای انسان
س
18:21
سلام خیابان
ا
انسانیت و آزادگی 12.07.2018 19:14:49
✍️ من رویایی دارم #رویای #آزادی
رویای یک #رقص بی وقفه از #شادی
من رویایی دارم از جنس #بیداری
🍃🌹join👇

🆔 @EnsanhAzad
س
18:36
سلام خیابان
در ستایش خیابان

خيابان!
خانة خياباني‌هاي خونين من!
در تو گلوله مي‌شكند
و توطئه فرو مي‌ريزد.
در تو، من، ما مي‌شوم؛
و ما،
من است،
دلير و بيباك
بيكرانه‌تر از رؤياي شبانه
در اين همه ستارة فروريخته در پياده روها.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
18:38
خانه ام از آن هرکس که می جنگد

در تو زني فرياد مي‌زند
كه در اندازه هاي تن خلاصه نيست
و جرمي براي خود نمي‌بيند
اگر كه بر تاريخ «زن» بودن بشورد
و بريزد پشيز مداحان مقام «خانواده» را
در آبريزگاهي از كلمات كپك زده.
در تو مردي مي‌غرد
كه بيش از هزار بار
به دار آويخته شد.
مردي كه مرد
اما حتي جنازه اش هم ،
هيچ شلاق به دستي را
نه فراموش كرد و نه بخشيد!
مردي كه نان خود را
با تفنگ چريكان معاوضه كرد
و برسر در خانه اش نوشت:
اين خيابان خانه من است،
همخانه‌ام با آزادي،
خانه‌ام از آن هركس كه مي‌جنگد!


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
21:55
سلام خیابان
پ
پیک شادی 05.02.2018 09:37:13
😉
17 July 2018
س
09:53
سلام خیابان
با داشتن یک مسعود رجوی، مسعودی که این حرفها را می زند، باید یقین داشت که پیروزی از آن آزادی است
س
09:53
سلام خیابان
خ
خودمون 16.07.2018 12:57:49
🔴 مجاهدین چه میخواهند ⁉️

🔹فایل صوتی گردآوری شده از درون نشستهای داخلی مجاهدین
.
س
09:55
سلام خیابان
ما به سقف بالا بلندتری از این سخن معتقدیم:‌ بدون رهبری زنان انقلاب دموکراتیک در هیچ کشوری امکان ندارد. به ویژّه در ایران تحت حاکمیت آخوندهای زن ستیز
س
09:55
سلام خیابان
ر
رستاخیز کرمانشاه *هرسین * 16.07.2018 10:22:58
هیچ انقلابی را نمیشود عظیم تلقی کرد مگر
آنکه زنان یک کشور و نحوه زندگیشان را دگرگون کند ؛
🔸بدون زنان هیچ انقلابی پیروز نمیشود !!!
اوریانا فالاچی
@harsin2018
س
19:52
سلام خیابان
درست به اجزا این فاجعه نگاه کنید: سه میلیارد دلار را زد و برد و یک لیوان آب هم بعدش نوشید/ چه کسی؟ یک بسیجی که رئیس بانک مرکزی شده بود بعد لوح تقدیر را چه کسی داد؟ فرمانده جنایتکاری که همین الان هم سر کار است. به نظر شما همه اینها سر و ته یک کرباس نیستند؟
س
19:52
سلام خیابان
س
سعیدی 16.07.2018 09:59:10
18 July 2018
س
08:53
سلام خیابان
ط
طنين واژه ها 04.07.2018 16:50:25
📚 ‍‍‍#کلام_روز

باید جهان رو بهتر از اونچه تحویل گرفته‌ای تحویل بدهی؛
خواه با فرزندی خوب یا باغچه‌ای سرسبز؛
اگه فقط یک نفربا بودن تو ساده‌تر نفس کشید،یعنی تو موفق شده‌ای ...

🎋✌️
#طنين_بيكران_واژه_ها
س
09:09
سلام خیابان
ط
طنين واژه ها 23.06.2018 16:15:23
📚 #شعر_روز

با کشورم چه رفته است
ک زندان‌ها
از شبنم و شقایق
سرشارند
و بازماندگان شهیدان
انبوه ابرهای پریشان و سوگوار
درسوگ لاله‌های سوخته
می‌بارند ...

🌟سعید سلطان پور

🎋✌️
#طنين_بيكران_واژه_ها
س
09:16
سلام خیابان
ط
طنين واژه ها 18.06.2018 12:50:38
س
19:23
سلام خیابان
فصلی از کتاب پرواز در خاطره ها ، خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معری

@salam_khiaban
19:24
جلد کتاب پرواز در خاطره ها

@salam_khiaban
19:26
یک ترانه بلوچی
19:27
شعر عروسکی کوکی فروغ فرخزاد با صدای شاعر
19:30
کتاب شکنجه و شکنجه گر تحقیقی درباره ریشه های شکنجه در ولایت فقیه

@salam_khiaban
19:31
مقدمة کتاب شکنجه و شکنجه گر

@salam_khiaban
19:33
سفره سور آخوندی و ای کاش همه اش همین بود
19:35
یادش یاد باد که درس آموز بزرگ تسلیم ناشدن بود
19:37
برای یک قطره آب....
19 July 2018
س
09:49
سلام خیابان
ببینید چه دزدبازاری است آن وقت ما جماعت دلمان به چی خوش است؟ این رژیم خودش و سرتا پایش از ولی فقیهش تا مجری و شومن تلویزیونی دزد و چپاولگر است
س
09:49
سلام خیابان
س
سلماس نیوز 18.07.2018 13:05:03
پایگاه خبری انتخاب نام دو مجری مشهور که از موسسه ثامن الحجج دریافتی میلیاردی داشتند افشا کرد: مهران مدیری و احسان علیخانی
س
10:02
سلام خیابان
این کفر نباشد سخن کفر نه این است
س
10:02
سلام خیابان
م
مخفیگاه 10.07.2018 18:42:29
#حکایت

دیوانه ای به نیشابور می رفت. دشتی پر از گاو دید، پرسید: این ها از کیست؟ گفتند: از عمید نیشابور است. از آن جا گذشت. صحرایی پر از اسب دید. گفت: این اسب ها از کسیت؟ گفتند: از عمید باز به جایی رسید با رمه ها و گوسفندهای بسیار. پرسید: این همه رمه از کیست؟ گفتند: «ازعمید» چون به شهر آمد، غلامان بسیار دید، پرسید: این غلامان از کیست؟ گفتند: بندگان عمیدند. درون شهر سرایی دید آراسته که مردم به آن جا می آمدند و می رفتند. پرسید: این سرای کیست؟ گفتند: این اندازه نمی دانی که این سرای عمید نیشابور است؟

دیوانه دستاری بر سر داشت کهنه و پاره پاره؛ از سر برگرفت به آسمان پرتاب کرد و رو به خدا گفت: این را هم به عمید نیشابور بده، زیرا که همه چیز را به وی داده ایی ...

#عطار_نیشابوری


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
س
10:10
سلام خیابان
درود بر آن مادر فداکار که با تمام عشق اش به فرزند نجات دیگران را مقدم دانست
س
10:10
سلام خیابان
م
مخفیگاه 05.07.2018 19:22:34
کودک گرسنه بود. شیر می خواست. اما مادر خودش هم گرسنه بود، شیر نبود و نوزاد گریه می کرد.دشمن نزدیک بود...با سگ ها....اگه سگ ها صدایی میشنیدن، هممون میمردیم. گروهمون حدود سی نفر بود...می فهمید؟ بالاخره تصمیم گرفتیم....هیچ کس جرئت نکرد دستور فرمانده رو منتقل کنه، اما مادر خودش قضیه رو حدس زد.

قنداق نوزاد رو تو آب فرو برد و مدت زیادی همون جا نگه داشت....نوزاد دیگه گریه نمی کرد...هیچ صدایی نمی اومد....ما نمیتونستیم سرمون رو بالا بگیریم.نه می تونستیم تو چشمای مادر نگاه کنیم، نه تو چشمای همدیگه...

کتاب: جنگ چهره زنانه ندارد
نویسنده: سوتلانا آلکساندرونا آلکسیویچ
ترجمه: عبدالمجید احمدی / نشر: جهان نو


کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
س
11:19
سلام خیابان
چه گوارا انسانی بزرگ و انقلابی آموزکاری که به بسیاری انقلابیون نسل خود درس انقلابیگری داد
س
11:19
سلام خیابان
م
مخفیگاه 14.06.2018 09:27:57
س
16:49
سلام خیابان
درباره سرپاس مختاری شکنجه گر اصلی زمان رضا شاه
16:49
سند بالا را درباره سرپاس مختاری سرشکنجه گر رضا شاه بخوانید و برخی از جنایتهای رضا شاه را در کشتن و خفه کردن زندانیان سیاسی و آزادیخواهان به یاد آوریم ما ، به صفت فرد،‌ممکن است دچار نقص حافظه شویم و بسیاری چیزها را فراموش کنیم اما تاریخ هرگر فراموشکار نیست. این جنایتها هرگز از یاد تاریخ و مردم این خاک که علیه شکنجه و کشتار مبارزه کرده اند نخواهد رفت. نگاه کنید که به اسم حمایت از هنرمندان و هنردوستی محمدرضا شاه هم با شکنجه گر جنایتکاری مثل سرپاس مختاری چه کار کرده است
س
21:09
سلام خیابان
م
مو ج های کارون 19.07.2018 20:03:33
منصور حلاج را می بردند پای چوبه دار،
به خواهرش گفتند بیاید برای وداع ؛
او هم آمد اما بدون سربند.
مردها همه بانگش زدند که پس حجابت کو؟

پاسخ داد:

من جز منصور مرد دیگری نمی بینم !
21 July 2018
س
19:32
سلام خیابان
ک
کانال خوزستان پر خروش 08.07.2018 18:08:11
صدای گرم پروین و شعر غوغای ستارگان
#کانال کامیون داران .رانندگان
@kanalkamiondaranvaranandagan
س
19:33
سلام خیابان
B
Baghdad post-سايت خبرى ما اخبار ايران 20.07.2018 22:10:59
تصویری از یک حشد الشعبی نیروی عراقی مزدور وابسته به #رژیم_ایران
که درحال جنایت برعلیه #مردم_عراق میباشد
س
19:34
سلام خیابان
تف به روی هرچه آخوند است با این مملکتی که ساخته اند
س
19:34
سلام خیابان
ب
بهروز 18.07.2018 21:22:33
جایی که نان گرسنه شد و
آب تشنه زیست،
شمشیر در نخاعِ سحر گه نهاده‌اند،
در جاده‌های صبحدم
این جمعِ جادوان...🍁🍁🍁
22 July 2018
س
17:34
سلام خیابان
واقعاکه سگ صاحبش را نمی شناسد ببینید کار به کجا کشیده است
س
17:34
سلام خیابان
fk
fareed kermanshahi 21.07.2018 20:42:10
🎥🔥 #سخنان_جنجالی_حسن_عباسی

#افشاگری بی سابقه علیه وزیر اطلاعات و رئیس قوه قضاییه...
دست و پا زدن برای نجات ولی فقیه از خشم مردم
س
17:40
سلام خیابان
چند شعر از کتاب محاکات خیابانی ـ کاظم مصطفوی
23 July 2018
س
08:44
سلام خیابان
🌷🌸🍀🥀🌷🌸🍀🥀🌷🌸🍀🥀
#کانال کامیون داران .رانندگان
س
08:48
سلام خیابان
ص
صدای نفتگران ایران 19.07.2018 20:07:11
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
1.8 MB
رقص شیروخورشید

انجام حرکات هنری با رنگهای پرچم ایران و نماد ملی #شیر_و_خورشید
در #گردهمایی ایران آزاد در پاریس
س
17:50
سلام خیابان
یک فصل از کتاب شعر محاکات خیابانی ـ کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
27 July 2018
س
09:29
سلام خیابان
دربارة شهید محسن محمدباقر
09:30
مجاهد شهید محسن محمدباقر
09:30
مزار مجاهد قهرمان محسن محمدباقر
09:30
دربارة شهید محسن محمدباقر از کتاب بر برگ گل به خون شقایق

بر برگ گل، به خون شقايق
يادنامه ۱۷۵ مجاهد سربه دار
شهيدان قتل عام شده در سال۱۳۶۷

بر برگ گل به خون شقايق نوشتهاند
آن كس كه پخته شد مي چون ارغوان گرفت
«حافظ»

يكي از همبندان محسن درباره او و نحوه شهادتش نوشته است: «محسن از دوپا فلج بود. دو عصا در دست داشت و با آنها حركت ميكرد. او (در دوران شاه) در فيلم غريبهومه، نقش يكبچة فلج را بازي كرده بود.
در بازي فوتبال هركس تلاش ميكرد اول او را براي تيم خودش انتخاب كند. با عصاهايش در دروازه ميايستاد و با حركتدادن آنها گويي بالهايش را باز ميكند و مثل يكعقاب توپ را ميگرفت.
شب آخر بهاو گفتم محسن چطوري؟ گفت: «مرگ حق است». روحيهاش خيلي بالا بود. وقتي صدايش زدند، گويي مدتها منتظر همين لحظه بود، مثل شير از جا پريد».
يكي ديگر از همزنجيرانش دربارة او نوشته است: «محسن بهراستي كوهي از اراده و عشق بود. هيچوقت ديده نشد كه ذرهيي در مقابل پاسداران كوتاه آمده باشد. بسيار شاداب و هميشه خندان بود. اگر كسي او را نميشناخت، نميتوانست باور كند كه پاهايش فلج است. خودش ميگفت ميداني چرا در بازي فوتبال ستارة تيم هستم؟ براي اين كه من دوتا پاي فلزي بيشتر از ديگران دارم. محسن در دروازه ميايستاد و توپهاي زميني را با پا و توپهاي هوايي را با عصا ميگرفت. محسن در هربرنامه و مراسم جمعي فعال و پرشور وارد ميشد، بهخصوص با تجربه و دانشي كه در زمينة تئاتر و نمايش داشت، هميشه در توليد نمايشنامههايي كه در زندان بهطور مخفيانه نوشته و اجرا ميشد، كمكهاي بسيار مؤثري بهبچهها ميكرد. محسن محمدباقر در كار گويندگي تعدادي از فيلمهاي كارتوني كودكان نقش داشت و در فيلمهاي سينمايي فارسي نيز بازي كرده بود.
هنگامي كه قتلعام زندانيان شروع شد، محسن پرشورترين و جسورانهترين برخوردها را داشت. مرتب شعر ميخواند و پاسدارها را مسخره ميكرد و آنها را در حضور خودشان دست ميانداخت و بلندبلند ميخنديد و بچهها را ميخنداند.
در آن روزهاي آخر يكبار گفت: من حساب همهچيز را كردهام. اگر خواستند مرا دار بزنند اول يكبار پشتك ميزنم و بعد با عصايم ميكوبم توي سر «جواد ششانگشتي» بعد ميروم بالاي دار…»(۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ (جواد ششانگشتي از دژخيمان رژيم در زندان گوهردشت است).

@salam_khiaban
09:38
منتخبی از فصل اول کتاب شکنجه و شکنجه گر
09:38
منتخبی از فصل اول کتاب شکنجه و شکنجه گر

مسعود رجوي در مصاحبه‌يي در ۲۵آذر۵۹، پيرامون هيأتي كه رژيم به‌ دنبال افشاگريهاي مجاهدين براي بررسي «شايعه شكنجه» ! درست كرده بود، برحقايقي دربارة شكنجه در حاكميت نوپاي خميني و شعبده‌هاي آخوندها انگشت گذاشته كه حالا، بعد از بيست و اندي سال، وقتي مطالبش را مي‌خوانيم از روشن‌بيني نهفته در آنها شگفت‌زده مي‌شويم. گويي كه گوينده آن حرفها در ديروز ما، دردهاي امروز ما را بيان كرده‌است. موضوع مصاحبه ظاهراً به شكنجه در زندانهاي خميني مربوط مي‌شد كه در آن ايام تبديل به‌يك معضل اجتماعي پر سرو صدا شده بود. مسعود در آن مصاحبه گفته بود: «در آغاز، صداي قربانيان شكنجه و استبداد در ظلمت عوامفريبي مرتجعين محو مي‌شد، اما مگر مي‌توان حقيقت را براي هميشه پنهان داشت؟ اين خيال خامي است كه تمامي شكنجه‌گران و خودكامگان با آن دلخوشند ... اكنون به‌نقطه‌يي رسيده‌ايم كه با عوامفريبي نمي‌توان واقعيت شكنجه را انكار كرد». او با اشاره به موج رو به گسترش و « روند اجتناب‌ناپذير ايجاد سيستمها و شيوه‌هاي كلاسيك سركوب» در حاكميت آخوندي افزود: « اما متأسفانه‌اولين بهار سپري نشده بود كه نغمه‌هاي شوم خودكامگي با شيوه‌هاي خاص خود آغاز گشت. راه‌افتادن چماقداران از يك سو و «خانه‌هاي امن» از سوي ديگر، تشكيل «خانه‌هاي امن» اولين گام جدي و سيستماتيك در جهت تكرار صحنه‌هاي شوم شكنجه بود»
به‌اين ترتيب روشن مي‌شود كه‌اين قصه پردرد و رنج سر درازي داشت. سري كه‌از فرداي حاكميت خميني شروع شد، تا امروز ادامه يافته و تا لحظه سرنگوني تام و تمام اين رژيم ضدانساني ادامه خواهد يافت. واقعيت دردناكي كه خبر از زخمي عفوني مي‌دهد. وقتي مسعود دربارة «قربانيان شكنجه و استبداد» حرف مي‌زد و آن را به «ظلمت عوام‌فريبي مرتجعين» ربط مي‌داد هنوز دو سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود. هنوز جاي داغ و درفش شكنجه‌گران ساواك بر روي بدنهاي مجروح مجاهدان و مبارزان التيام نيافته بود. اما نو‌دولتان تازه به‌دوران رسيده‌از همان آغاز، سبعيتي از خود نشان دادند كه هر‌انساني را متحير مي‌كرد. هيچ كس باور نمي‌كرد آخوندها، كه تا آن زمان شهره به‌رذايل اخلاقي، و رسواي تن‌پروري و مفتخوري بودند، در درنده‌خويي نيز اين چنين ره صدساله را يكشبه بپيمايند. اما شد. چندي بعد شخص خميني به ميدان آمد. با درندگي تمام پرده‌ها را كنار زد و صراحتاًً به ‌شكنجه‌گرانش دستور داد تا ببرند و داغ كنند و گفت:‌«بكشيد و بزنيد، حبس كنيد» به‌اين ترتيب نام پليد خميني و اعوان و انصار شقاوت‌پيشه‌اش بر جريده تاريخ ميهن و بشريت دردمند و گريزان از تحقير و آزار انسان، براي هميشه به‌ثبت رسيد. خميني و تخم و تركه سفاكش نه تنها براي شكنجه‌گران ساواك كه براي تمام قصابان اردوگاههاي مرگ فاشيستي آبرويي جانانه خريدند.
09:38
هرچند اين زخم عفوني شده‌از همان روز اول حاكميت آخوندها به‌وجود آمد، اما شايد در همان زمان، بودند افرادي كه يا شكنجه‌ها را نفي مي‌كردند و يا خود خميني را از آن چه در زندانهايش رخ مي‌داد، جدا مي‌پنداشتند. مثلاً‌وقتي يكي از گرازهاي وحشي دست پرورده خميني به‌نام آخوند خزعلي از اين شهر به آن شهر مي‌رفت و فرمان كشتار مجاهدين را مي‌داد چه كسي باور مي‌كرد كه‌اگر آن چيزي كه‌او مي‌گفت مو به مو عمل نشده دقيقاً به دليل ناتواني رژيم بوده‌است. والّّا تا آن‌جا كه به آنها برمي‌گردد از هيچ كوششي دريغ نكردند تا همه مجاهدين را، يك به يك، سر ببرند. خزعلي در اول خرداد۵۹ در مشهد عربده مي‌كشيد و به‌مجاهدين نيش و دندان نشان مي‌داد كه: ««... ما تشنه به خون اينها هستيم بايد شاهرگهاي اينها را ببنديم ولي چون خونشان كثيف است بايد بريزيم دور. كوبيدن اينها مهمترين كار است...» و يا «اينها اگر در سوراخ موش باشند، بيرونشان مي‌كشيم وآنها را مي‌كشيم» (سخنراني خزعلي در مسجد بناها در مشهد ۳۱ارديبهشت۵۹) و سيزده روز بعد در سخنراني ديگري تهديد مي‌كرد: «اگر يك روزي درگيري باشد اينها را از بين خواهيم برد وآنها را به خليج فارس يا بحر خزر خواهيم ريخت». در آن زمان خيليها باورشان نمي‌شد كه در تهديد اين سفاك خونريز اغراقي وجود ندارد و رژيم خميني تا آن‌جا كه‌از دستش برآيد بدتر از اين با مجاهدين خواهد كرد. مگر اين كه‌از دستشان برنيايد كه آن هم حساب ديگري است. اما آخوندهاي وحشي هنوز ۷_۸سالي نگذشته چنان افسارگسيخته و شقي عمل مي‌كنند كه شوري آش، صداي جانشين عزل‌شده خميني را هم در مي‌آورد كه: «آيا مي‌دانيد در زندانهاي جمهوري اسلامي‌به نام اسلام جناياتي شده كه هرگز نظير آن در رژيم منحوس شاه نشده‌است؟». كما اين كه يكبار چاقوكش لمپني به‌نام ابوالقاسم سرحدي‌زاده، كه بعد از انقلاب كرسي رياست اداره زندانها را قاپيده بود و بعدها به وزارت(كار) هم رسيد، گفت «مجاهدين اصالتي ندارند. اينها كساني هستند كه با همه نمودهاي انقلاب مخالفت كردند... ما بايد ۶تا گورستان درست كنيم وهمة آنها را دفن كرده...، با ضد انقلاب بايد با خشونت سياه مبارزه كرد. حالا مراحل نرم است» (روزنامة انقلاب اسلامي ۸آذر۵۹). وقتي سرحدي‌زاده‌از ضرورت «خشونت سياه» با مجاهدين مي‌گفت كمتر كسي بود كه حرف او را جدي بگيرد. حداكثر اين كه پنداشته مي‌شد طرف، تازه به‌دوران رسيده‌يي است كه مي‌خواهد تلافي عقده‌هاي چركين خودش در زندانهاي شاه را برسر مجاهدين درآورد. اگر چه‌اين برداشت پر بيراهه نبود اما واقعيت بسا سياهتر از آن بود. اين دار و دسته سفاك و خونريز، نه ۶گورستان كه ۶۰گورستان را در سراسر ايران از مجاهدين پر ساختند. و چند سال بعد لاجوردي در خرداد۷۶ در يك كنفرانس مطبوعاتي اعتراف كرد كه به خاطر كثرت تعداد زندانيان، كتابخانه‌ها، مساجد و باشگاههاي فرهنگي را نيز به زندان تبديل كرده‌است. و پاسدار قداره‌بندي كه خواهر مجاهد خودش را شخصاً شكنجه كرده و به قتل رسانده با صراحت اعلام مي‌كند: «در زندانهاي كشور چند هزار سلول انفرادي وجود دارد ... مقام رهبري هم وجود اين سلولها را رد نكرده و فقط گفته بيش از اندازه نباشد»(پاسدار نقدي، تلويزيون رژيم، ۸مرداد۷۷)

@salam_khiaban
09:48
چند شعر از کتاب عبور ـ صد شعر برای یک نبرد
09:59
چند شعر از کتاب عبور

«۳»
جهان حس آبي كبوتر بود
تشنه و بيدار.
و بركه، خشك‌تر از دل ما،
در عطر عطش باراني سرد
مي‌سوخت.

«۴»
چشمي مي‌درخشد
كه خلاصة خورشيد است.

همه به‌ياد تو مي‌افتيم
و با دهان تو مي‌خنديم
تا چشمت
گسترش خورشيد شود
بر ميهن پر ياس.

«۵»
كينة پلنگ را دارد
دندان بر گردن گرازان پير. و
هراس كبوتري غريب
نشسته بر بام بيگانه.

هنگام كه از «ميهن» سخن مي‌گويد
در او پلنگي مي‌غريود.
و كبوتري بال مي‌كشد
كه ساية بالهايش
آفتاب تمامي اين سرزمين است.

«۶»
«خط» نه با آتش شكسته مي‌شود
و نه با خون.
خط را عزم خونين آتش‌گرفته‌ها
مي‌شكند.

«۷»
ستون خودروها
طراوت رود را دارند
با موج كشيدة شيشه و فلز
و بر تارك هر تلاطم
دو تصوير صبور افراشته.

«۸»
عبور،
عبور، عبور، عبور،
با تكه‌هاي پرچمي از شهاب و شرف
و شليك و سلام
افراشته بر چار يال بلند.
«چار
زبر»

«۹»
«چارزبر» يعني
تلنبار جسد در تنگة ابديت
و بوي گوشت بريان
بر «تن»هاي متلاشي.
چارزبر يعني
فرياد آنان كه سوختند، مردند، و گفتند:‌«چارزبر يعني چار سلام بر ابديت انسان».

«۱۰»
قرق شكسته شد.
قرق،
با شليك آنان شكسته شد كه سهمشان از دنيا
تنها نهراسيدن از مرگ بود
با آرزوي نمردن براي همه.

@salam_khiaban
10:06
فردا، فرزندمان تفنگ را
س
13:31
سلام خیابان
پاسدار سرتیپ محمدعلی زگلوجه
13:31
سیاه‌کاری‌های همگون شاه و شیخ در شب تار
مختصری دربارة دژخیمانی که زندانیان بی دفاع را خفه کرده‌اند

ای مرغ سحر چو این شب تار
بگذاشت زسر سیاه کاری...
یاد آر زشمع جاوید یاد آر


علامه دهخدا شعر معروفی دارد که حتما شنیده یا خوانده‌اید: یاد آر زشمع مرده یاد آر! این شعر که از سر درد و با اندوه فراوان به یاد میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل سروده شده یکی از بهترین شعرهای دوران خود است. علامه دهخدا از شب تار اختناق دیکتاتور سخن می‌گوید و این که سیاه کاری از سر گذشته است. مصداق از سر گذشتن این سیاه کاری هم شهادت جانگداز یکی از فرزانه ترین فرزندان این خاک است.
میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل نیازی به معرفی ندارد. او روشنفکری مسئول و دلباختة میهنش بود. و درست به همین دلیل مورد کینة خاص محمدعلی شاه قرار داشت. عاقبت هم به دستور مسقیم محمد علی شاه در صبح روز ۲تیر۱۲۸۷هجری قمری، یعنی تنها دو سال پس از امضای مشروطه به دست مظفرالدین شاه، و بعد از به توپ بستن مجلس به دست کلنل لیاخوف روسی، به همراه ملک المتکلمین و قاضی ارداقی، در باغ شاه تهران به شهادت رسید.
او در آخرین نامه به عمه‌اش نوشته بود:‌ «اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم و خبر مرگ من به شما رسید، غمگین نشوید و هول نکنید، زیرا که در راه آزادی ایران، یک افتخاری برای شما و فرزندان شما به یادگار گذاشتم. مردن که از لوازم طبیعی است. آدم که باید بمیرد، چرا با درد و مرض مرده باشد و به جانبازی از تألم نشاة زندگی بد، در یک چشم به هم زدن نمیرد». نوشته‌اند که در آخرین لحظات اعدام میرزا جهانگیرخان به ملک المتکلمین گفته است:‌ «‌ای ملک از پسر «ام الخاقان»(لقب محمدعلی شاه) تقاضای رحم داشتن بی جاست». بعد هم با شعار «زنده باد مشروطه» و با اشاره به خاک زیر پایش گفت :‌ «ای خاک! ما برای تو کشته شدیم»
«مامونتوف» خبرنگار روسی، که در زمان اعدام جهانگیر خان و ملک المتکلمین در ایران بود، نوشته است: «امروز ایشان را با زنجبر به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دل‌های ایشان فروکرد...». جسد میرزا جهانگیر خان را تحویل خانواده‌اش ندادند و به چاهی در همان باغشاه انداختند.
به ادامة تاریخی سنت سیئة «خفه کردن» بپردازیم.
بعد از محمدعلی شاه و جریان‌های بعدی مشروطه منافع انگلستان ایجاب کرد که دیکتاتور جدیدی روی کار بیاید. از این رو یک نظامی بی سواد و کله شق به نام غلامرضا میرپنج ملقب به رضا پالانی مورد پسند ارباب انگلیسی قرار گرفت. او بعد از خشونت و ناجوانمردی‌های بسیار، در جهت تأمین منافع ارباب، توانست مدال لیاقت دولت فخیمه را از همگنان خود برباید و برسینه زند. بعد از آن بود که خود را «رضا شاه» نامید. دیکتاتور جدید تنها یک سرکوبگر ساده، مثل ام الخاقان، نبود. علاوه بر آن که در سرکوب و دیکتاتوری دست محمدعلی شاه را از پشت بست وابسته هم بود و به ساز ارباب انگلیسی می‌رقصید. جنبش‌های ملی مثل میرزا کوچک خان و خیابانی و... را سرکوب کرد و برای بسط بساط اختناق و دیکتاتوری خود سیستم شکنجه و زندان و ترور را راه‌اندازی کرد. سرشکنجه گر اصلی اش سرپاس مختاری بود که هم ویلن خوبی می‌نواخت و هم شلاق خوبی می‌زد. روشنفکران اصیل و مترقی آن دوره مانند فرخی و عشقی یک به یک با توطئه‌ای شهید شدند. ارباب کیخسرو(نماینده زرتشتیان کشور در مجلس شورای ملی) را با توطئه دستگیر کرده و به کرج بردند و در آنجا خفه‌اش کردند. مدرس را نیز در سر نماز با پیچیدن عمامه برگردنش خفه کردند. سرپاس مختاری خدمتکاری شخصی داشت به نام عباس بختیاری که معروف به شش انگشت بود. تخصص بختیاری در خفه کردن سوژه‌های خود بود. نوشته‌اند که او طوری گلوی افراد را می‌گرفت و می‌فشرد که اثری از انگشت خود باقی نماند. او شیخ خزعل را در ازا ۴هزار ریال انعام به همین صورت خفه کرد. تیمور تاش(وزیر دربار مغضوب رضاشاه) را هم بعد از تزریق استرکنین با ناز بالش و پتویی که بر دهانش نهادند خفه کردند. بختیاری همچنین با دو دژخیم دیگر مأمور قتل نصرت الدوله فیروز(فرمانفرماییان) می‌شود و با آنها به سمنان می‌رود و در آنجا او را خفه می‌کنند.
قصد ما در اینجا روایت حوادث تاریخی نیست. می‌خواهیم یک نوع کشتن زندانیان سیاسی را در رژیم‌های شاه و شیخ مرور کنیم. بنابراین از بسیاری حوادث و اتفاقات می‌گذریم و به شیخ شرور و تبهکار می‌پردازیم. شیخی که با حاکمیت خود تنها در یک کار موفق بود آن هم انجام سیاه ترین جنایتهای حتی غیر قابل تصور! شیخی که با جنایتهای خود شکنجه گران محمدعلی شاه و ساواکی را رو سفید و زبان آنها را بر روی آزادیخواهان میهن دراز کرد. جنایتهایی که اکنون فقط بخشی از آنها برملا شده و با وجود این می‌تواند سیمای تبهکار و توطئه گر آخوندها را به خوبی نشان دهد.
13:31
اما راستی چرا موفق نشده‌اند؟ چرا هرصدایی را که خفه کردند، چه لو رفته باشد و چه مخفی، چندی بعد صدایی قوی تر و مصمم تر از گوشه دیگری برخاسته است؟ چرا «غلظت» تبهکاری دژخیمان تأثیر معکوس گذاشته است؟ مگر غیر از این است که در معادلة دژخیم و اسیر، قدرت و قاهریت از آن دژخیم است و اسیر دست و پا بسته در حضیض ضعف قرار دارد؟ واقعیت این است که آن چه به نظر می‌آید ظاهر قضایا است. در واقع یک اسیر مقاوم و پاکباز از همان اول صحنة تعادل قوا را به سود خود تغییر داده است. و این شکنجه گران و جلادان هستند که درمانده و ذلیل مجبور به بالا بردن میزان «غلظت» سرکوب هستند. دژخیمان موفق نبوده‌اند زیرا قدرتمند واقعی نبرد مجاهدان و مبارزانی هستند که تن به تسلیم نداده‌اند. و زیرا به واقع این جلادان هستند که در برابر مقاومت کسانی که به قول میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل « برای خاک خودشان» مرده‌اند موجوداتی در هم شکسته و ذلیل هستند. آلنده شهید در آخرین سخنرانی اش گفته بود:‌ « دشمنان ما قدرت دارند و مي توانند ما را به خون بكشانند ؛ اما ما بخشي از يك روند اجتماعي هستيم كه نه با جنايت و نه با قدرت قابل بازداري نيست. تاريخ از آن ماست و تاريخ را مردم مي سازند...» و پابلو نرودا سروده بود: «آنها خواهند توانست تمامي گلها را بكنند ولي هيچ‌گاه بر بهار غلبه نخواهند يافت».

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
13:31
در سندی که توسط زندانیان مجاهد از اوین به بیرون فرستاده شده ریزنویسی از انواع شکنجه‌ها و اعدام‌ها آمده است. یکی از انواع شکنجه‌ها «گرفتن خرخره و راه نفس» و «خفگی مقطعی» ذکر شده. (صفحه ۸۸کتاب قهرمانان در زنجیر) اما این اشاره تمامیت واقعیت را منعکس نمی‌کند. به نمونه‌ای از خفه کردن نوع آخوندی اشاره کنیم تا روشن شود چرا شکنجه گران آخوندها روی دست تمام جلادان و دژخیمان انواع دیکتاتورهای دیگر بلند شده‌اند. در گزارشی از زندان خرم آباد آمده است تعدادی از دستگیرشدگان به شدت زیر شکنجه بودند تا در بارة عملیات نظامی در خرم‌آباد حرفی بزنند و اقراری کنند. در این شرایط سه دختر جوان میلیشیا به نامهای صدیقه فخر، مانیا صفاریان، و منصوره فزونگری دستگیر می‌شوند. آنها برای نجات بقیه زندانیان زیر شکنجه مسئولیت کلیه عملیات نظامی شهر را به عهده می‌گیرند. حاکم شرع حرف آنها را باور می‌کند. متقابلا دستور می‌دهد به تلافی عملیاتی که این سه شیر زن انجام نداده ولی به گردن گرفته بودند آنها را با سیم خاردار فلزی خفه کنند. حکم با قساوت تمام در مورد آنها اجرا می‌شود. اما آیا این قبیل جنایتها تنها یک نمونه است؟
شاید باور ناکردنی باشد اما شهادتهای مکرر زندانیانی که در جریان قتل عام شاهد برخوردهای آخوند مقیسه بوده‌اند سقف بالاتری از درندگی را برملا می‌کند. این جانور درنده از پای به دار آویخته‌شدگان آویزان می‌شد تا با قطع نخاع، آنان هم پر دردتر و هم زودتر خفه شوند.
در سالهای بعد، و در جریان قتل‌های زنجیره‌ای، نمونه‌های وحشتناکی از خفه کردن دستگیرشدگان اتفاق افتاد.
در روز ۱۲ آذر ۷۷ محمد مختاری، نویسنده و شاعر و عضو کانون نویسندگان، توسط یک تیم عملیاتی وزارت اطلاعات ربوده و به صورت دردناکی خفه شد. قاتل علی روشنی نام داشت که طناب را به گردن پوینده انداخته بود. علی روشنی مسئول وقت حراست بهشت زهرای تهران بود. در به اصطلاح دادگاهی که برایش تشکیل شد به ابد محکوم شد ولی هیچ گاه به زندان نرفت.
مهرداد عالی‌خانی، یکی از قاتلان وزارت اطلاعات ماجرای ربودن و قتل محمد مختاری را چنین بازگو می‌کند: «ساعت ۱۷، مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون می‌آید و از سمت شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت می‌کند. در این ساعت ناظری جهت اقامه‌ نماز محل را ترک کرده بود. لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم سوژه بیرون زد، خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود بیست‌دقیقه خریدش طول کشید. در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند...از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشه‌ای پارک کند. رضا و علی پیاده به دنبال مختاری به راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سوار اتومبیل کردند...داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند...همة کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه‌ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد. مقادیری پارچة سفید برداشت، چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت. او را به روی شکم خواباند و حدود چهار یا پنج دقیقه طناب را تنگ کرد و آن‌ را کشید. در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه‌ سفید گرفته بود تا بدین وسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند. این دو از روی ناخن‌ها تشخیص دادند که کار تمام شده است.در جاده‌ افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی می‌شد. جنازه را بیرون گذاشتیم»
۶روز بعد ،در ۱۸ آذر۱۳۷۷، با همین شیوه محمدجعفر پوینده ، نویسنده و مترجم فرهیخته، را دژخیمان وزارت اطلاعات خفه می‌کنند.
ملاحظه می‌کنیم که شاه و شیخ در مسابقة آدم کشی و جنایت گوی سبقت از یک دیگر برده‌اند و تشابهات عملکردهای آنان بسیار است. در تمام این موارد دژخیمان و آمران و مجریان این جنایتها نه تنها مورد بازخواست قرار نگرفتند که اتفاقا پست و مقام بالاتری هم نصیب شان شد.
قاضی جنایتکاری که حکم به قتل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل داده بود صدر الاشراف بود که بعدها به نخست وزیری و وزارت دادگستری و ریاست مجلس سنای دیکتاتور بعدی رسید. سرپاس مختاری هم که ریاست شهربانی کل کشور را در زمان رضا شاه به عهده داشت و قتل‌های بسیاری آزادیخواهان و روشنفکران توسط او و گماشتگانش نظیر عباس بختیاری طراحی و اجرا شده بود بعد از شهریور ۱۳۲۰ در یک دادگاه فرمایشی به ۸سال حبس محکوم شد که تازه فقط ۵سال آن را کشید. محمدرضا پهلوی سرپاس مختاری را عفو کرد و بعد هم به عنوان یکی از اعضای هیأت مدیره انجمن اشاعه و اعتلای موسیقی انتخاب کرد. عاقبت هم مختاری در سال ۱۳۵۰ در حالی که ۸۴سال زندگی کرده بود مرد.
13:31
وضعیت دژخیمان در حکومت آخوندی نیز همان است که در حکومت دیکتاتوری قبلی بود. بهترین شاهد مثال ارتقا آخوندها حسینعلی نیری و محسنی اژه‌ای هستند که از اعضا هیأت مرگ در اوین بودند. نیری که ریاست هیأت قتل عام سال۱۳۶۷ در اوین و گوهردشت را داشت بعدها پاداش جنایتهای خود را با گرفتن مقامهایی از قبیل معاون دیوان عالی کشور و رئیس دادگاه انتظامی قضات گرفت و آخوند محسنی اژه‌ای که در جریان قتل عام نماینده وزارت اطلاعات بود بعدها بر کرسی وزارت اطلاعات تکیه زد و سپس دادستان کل کشور شد و اکنون نیز علاوه بر معاونت اول قوة قضائیه رژیم سخنگوی آن هم هست است.
همین روند در مورد دژخیمان دست دوم و سوم رژیم هم ادامه داشته است. هم اکنون شاهدیم که بسیاری از آنان در شوراهای شهر یا در تجارت‌های بزرگ و یا مشاغل حساس دیگر دست به کار شده و مزد قتلها و شکنجه‌هایی را که انجام داده اند گرفته‌اند.
به یک نمونه از این دست توجه کنید:
زندان تبریز یکی از زندان‌هایی است که دژخیمان نظام ولایت با شدت غیر قابل باوری زندانیان را شکنجه کرده‌اند. بعد هم مرتکبان همان جنایتها به پست‌های بالای اداری و نظامی رسیده‌اند. به یک نمونه اشاره می‌کنم.
براساس گزارشهای زندانیان پاسدار محمدعلی نصرتی زگلوجه از سال۱۳۶۳تا ۱۳۶۷ رئیس زندان تبریز بود. او پیش از انقلاب لات و لومپنی سرشناس و در قمه کشی و باجگیری شهرة آفاق بود. پاتوق او در زورخانه گیو و قهوه خانه خرها! (اشک لر قهوه سی) قرار داشت. در همین جا با محمدعلی عبد یزدانی (رئیس آینده زندان تبریز) آشنا می‌شود و از طریق آخوندی به نام عبدالحمید باقری بنابی وارد کمیته‌های آن زمان می‌گردد.

بنابر گزارش شاهدان دژخیمان زندان تبریز همگی از ارذال و لاتها و لومپنهای شناخته شده نظیر جعفر مسگرزاده قره باغی(معروف به گن جعفر) بودند. در چنین فضایی محمدعلی نصرتی یک روز در خیابان یکی از هواداران فداییان خلق، به نام کمال کیانفر لیقوان، را که در حال فروش نشریه کار بود با کلت خود می‌کشد! بعد از آن با تشویق مقامات بالاتر مسئول بازرسی کمیته‌های انقلاب آن زمان می‌شود و در زندان نیز پست قابل توجهی می‌گیرد. او بعد از خرداد۱۳۶۰ نیز یکی از دست اندرکاران کشتار زندانیان سیاسی بود. خروج رؤسا و مقامات قبلی زندان جا را برای نصرتی باز می‌کند و سرانجام در سال۶۳ رئیس زندان تبریز می‌شود. بالاخره زمان قتل عام سال۶۷ فرا می‌رسد. او نقش بسیار فعالی در کشتار زندانیان اسیر داشت. در گزارش مستندی، که متأسفانه نام نویسنده‌اش برای من مشخص نیست، آمده است: «در شبی که بسیاری از زندانیان سیاسی و حتی کسانی که زمان محکومیت آنها به پایان رسیده بود می‌بایست اعدام می‌شدند محمدعلی نصرتی فرمان داد نجارخانة(زندان) را آب و جارو کردند. کتش را مانند شنل روی دوشش انداخت و پاشنه‌های کفش‌هایش را خواباند و در نجارخانه روی یک مبل راحتی نشست و پا روی پا انداخت. در کنارش میزی بود پر از تخمة آفتابگردان و نخود و کشمش و تنقلات دیگر و یک قوری بزرگ چای. محمدعلی نصرتی در حالی که تخمه می‌شکست فرمان مسابقه طناب کشی مرگباری را به دژخیمان زندان داد! دژخیمان طناب را حلقه می‌کردند و به گردن زندانی محکوم به اعدام می‌انداختند و سپس یک گروه از سوی راست و گروه دیگر از سوی چپ طناب را می‌کشیدند. پس از این که زندانی در این طناب کشی خفه می‌شد.... و محمدعلی نصرتی در حالی که قهقهه می‌زد و می‌خندید فرمان می‌داد که زندانی دیگر را بیاورند و به این ترتیب ده‌ها زندانی با روش ورزشکارانه! رئیس زندان تبریز در تابستان ۶۷ اعدام شدند».
او که همیشه می‌گفت آدم کشتن برایش از کشتن مگس آسان تر است بعد از این همه جنایت ارتقا درجه می‌یابد. سرتیپ سپاه می‌شود و مدتی بر کرسی فرماندهی نیروهای انتظامی استان آذربایجان غربی تکیه می‌زند و مدتی هم دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر آذربایجان شرقی می‌شود. او همچنین در سرکوب مردم در اعتراضهای سال۱۳۸۵ در تبریز نقش فعالی داشته است.
حال وقتی که وضعیت دژخیمان و آمران به قتل و کشتار و جنایت را، از محمدعلی شاه تا رضا شاه و محمدرضا و خمینی و خامنه‌ای، در نظر می‌گیریم بی اختیار با یک سؤال بنیادی مواجه می‌شویم. تا آنجا که به دژخیمان و قاتلان و آمران و مجریان مربوط می‌شود از هیچ قساوتی در مورد قربانیان خود دریغ نکرده‌اند. هیتلر به دولت انگلستان توصیه کرده بود برای مقابله با گاندی: « با شليک يک گلوله به او (گاندي) حسابش را برسيد... و اگرکافي نبود، جمعي ازسران حزب کنگره را هم بکشيد و اگر اين هم کفايت نکرد، دويست نفر را تيرباران کنيد... و همين طور ادامه دهيد تا نظم برقرارشود». آخوند جنایتکار جنتی هم گفته است:‌ «خدا رحم نکند به کسانی که به مفسدین فی الارض رحم می‌کنند. نباید این افراد مورد ترحم قرار گیرند. دیگر جای رأفت نیست بلکه جای غلظت است».
28 July 2018
س
14:36
سلام خیابان
ز
زنان صف شكن 18.07.2018 10:53:58
رقص بسيار زيباي مادران وكودكان به صورت دستجمعي
س
15:09
سلام خیابان
ز
زنان صف شكن 19.07.2018 21:29:21
⭕️دختران شین آباد، خسته از وعده‌هاي توخالي مسئولین و سوخته در آتش ظلم و بیداد در میدان پاستور تجمع کردند.
۲۷ تیر
عکس‌های تبلیغاتی وزیر بهداشت با این دختران به کجا رسید؟!
س
15:11
سلام خیابان
ز
زنان صف شكن 20.07.2018 19:45:20
مزار #مریم #فرجی که به دست عناصر جنایتکار اطلاعات جاعشی به شهادت رسید و پیکرش سوزانده شد💐💐💐💐💐
روح شاد
کرج، جاده ملارد
29 July 2018
س
18:19
سلام خیابان
فصلی از کتاب خاطرات سرهنگ بهزاد معزی درباره پرواز بزرگش در ۸مرداد۱۳۶۰ با مسعودرجوی


@salam_khiaban
18:19
فصل آخر کتاب خاطرات سرهنگ بهزاد معزی

@salam_khiaban
18:25
خون قتل عام شدگان سال۶۷ نه بخشود می شود و نه فراموش

@salam_khiaban
18:26
مقدمه کتاب تا این مهتاب ارغوانی است

@salam_khiaban
س
18:38
سلام خیابان
ز
زنان صف شكن 19.07.2018 21:54:33
#ایران_آزاد-پرونده #اسیدپاشی به #زنان و #دختران_اصفهان بدون معرفی عاملان و آمران مختومه شد.
در سال ۹۳ چند زن و دختر در اصفهان هدف اسیدپاشی قرار گرفتند.
کارتون از #مانا_نیستانی
س
18:40
سلام خیابان
ز
زنان صف شكن 20.07.2018 20:34:50
بين رنج بردن و هيچ،
به ما حق انتخاب داده اند.

من رنج را برداشته ام…

“ویلیام فالکنر”
س
18:55
سلام خیابان
آ
آشنایی با ادبیات معاصر ایران 16.05.2017 07:14:09
س
18:57
سلام خیابان
آ
آشنایی با ادبیات معاصر ایران 16.05.2017 07:10:08
30 July 2018
س
08:36
سلام خیابان
و این چنین اند کودکان۱
08:36
و این چنین اند کودکان۲
08:37
و این چنین اند کودکان۳
08:37
خوابیدن کودک سوری بین گور پدر و مادر خود
س
19:20
سلام خیابان
و این چنین اند کودکان۴
31 July 2018
س
17:44
سلام خیابان
معنای واقعی قانون آخوندی ـ از کتاب تا این مهتاب ارغوانی است
17:44
معناي واقعي «قانون» آخوندي

فصلی از کتاب تا این مهتاب ارغوانی است

از آرشيو يكي از دوستان «قانون مجازات اسلامي»رژيم به‌دستم رسيده است. بدون هيچ تفسيري اول از فصل اول آن نقل مي‌كنم. فكر مي‌كنم هرانساني موضع خودش را خواهد گرفت.

«فصل اول - ديه جراحت سر و صورت
ماده ۴۸۰ ـ ديه جراحت سر و صورت به‌ترتيب زير است
1ـ حارصه . خراش پوست بدون آنكه خون جاري شود ـ يك شتر .
۲ - داميه . خراشي كه از پوست بگذرد و مقدار اندكي وارد گوشت شود و همراه با جريان خون باشد كم يا زياد ـ دو شتر .
۳ - متلاحمه . جراحتي كه موجب بريدگي عميق گوشت شود لكن به‌پوست نازك روي استخوان نرسد ـ سه شتر .
۴ - سمحاق . جراحتي كه از گوشت بگذرد و به‌پوست نازك روي استخوان برسد ـ چهار شتر .
۵ - موضحه . جراحتي كه از گوشت بگذرد و پوست نازك روي استخوان را كنار زده واستخوان را آشكار كرده ـ پنج شتر .
۶ - هاشمه . عملي كه استخوان را بشكند گرچه جراحتي را توليد نكرده باشد ـ ده شتر .
۷ - منقله . جراحتي كه درمان آن جز با جابجا كردن استخوان ميسر نباشد ـ پانزده شتر .
۸ - مامومه . جراحتي كه به‌كيسه مغز برسد ثلث ديه كامل و يا ۳۳ شتر ديه دارد .
۹ - دامغه . جراحتي كه كيسه مغز را پاره كند غيراز ثلث ديه كامل ارش براو افزوده مي‌گردد .
تبصره ـ ديه جراحات گوش و بيني و لب در حكم جراحات سر و صورت مي‌باشد»

گذشته از فرهنگ موميايي عهد دقيانوس آن كه بوي تحجر و عقب ماندگي از تك به‌تك كلماتش مشام را آزار مي‌دهد اندكي درنگ در محتواي ضدبشري اش نيز جالب است. اما من فكر مي‌كنم نياز به‌حرف زدن زيادي نداشته باشد. فقط به‌عنوان نمونه دو مورد را عيناً از گزارش زندانيان آزاد شده نقل مي‌كنم.
مورد اول مربوط به‌مجاهدي است به‌نام محمدرضا سردار رشتي كه از سال 60 در اوين بوده و در جريان قتل عام سال67 به‌دار آويخته مي‌شود. يكي از همبندان او دربارة يك مورد, موردي كه البته 7سال تمام ادامه داشته است نوشته: «:«يكي از روزها داود لشكري (جلاد گوهردشت) براي گرفتن اطلاعات به‌سراغ محمدرضا آمده‌بود. پيش از او ساير پاسداران و دژخيمان به‌قدري با كابل بر سر و صورت محمدرضا زده بودند كه چهره‌اش از شدت تورم غيرقابل تشخيص شده بود. داوود لشكري، كه خود يكي از سفاكترين جلادان بود، با ديدن سر و صورت محمدرضا جا خورد و در برخورد اول نتوانست او را تشخيص بدهد. بعد وقتي محمدرضا را شناخت با تعجب به‌او نگاه كرد و گذاشت و رفت». يكي ديگر از همبندانش:‌«او را به‌زير شكنجه شديد بردند. پاسدار محمودي، مسئول بندهاي انفرادي، 4ساعت مداوم با كابل بر سرش مي‌كوبيد و عربده مي‌كشيد: «حكم ضرب حتي الموت داريم، مي‌توانيم زير شكنجه ترا بكشيم». ابروها و گونه‌هايش به‌قدري ورم كرده بود كه نمي‌توانست جايي را ببيند و براي ديدن تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگيرد»
مورد دوم مربوط به‌اعظم طاق‌دره است. او نيز در شهريور67 در اوين حلق آويز شد. در گزارش يك همبند او مي‌خوانيم: «شدت شكنجه‌ها به‌قدري بود كه هر‌دو‌پاي اعظم ناقص شده و قسمتي از كف پايش بر‌اثر شكنجه و عمل جراحي كنده شده بود. به‌همين دليل او راه رفتن معمولي را هم به‌سختي انجام مي‌داد»
اگر هنوز معناي واقعي آن به‌اصطلاح قوانين ارتجاعي به‌اندازه كافي روشن نيست از شما مي‌خواهم كه يكبار ديگر به‌عكس جسد شكنجه شده مسعود حاجيان نگاهي بيندازيد. شير مرد مجاهدي كه از اسطوره هاي مقاومت در برابر شكنجه است. او زنجاني بود و در سال60 وقتي دستگير شد به‌زندان تبريز منتقل شد و در همان زندان با او چنين رفتار كردند.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
17:49
در ادامه پرواز پروازها ـ فصلی ار کتاب خاطرات سرهنگ بهزاد معزی


@salam_khiaban
17:50
پروازاز پایگاه یکم شکاری تهران به پاریس ،مسعود رجوی درگفتگو با جلیل فقیه دزفولی
2 August 2018
س
16:07
سلام خیابان
اتحاد، مبارزه، پیروزی
س
16:24
سلام خیابان
می توان کارهای زیادی کرد اما فقط یک کار است که باید بکنیم. سرنگونی این رژیم ضدبشری
س
16:24
سلام خیابان
Deleted Account 31.07.2018 23:25:35
حین دیدن این کلیپ برای این وضعیت گریه نکنید به راهکار فکر کنید که جز در دستان من وتو نیست

فقر و مهربانی

پیشنهاد ادمین

© @mediazady⚫️
س
16:32
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 02.08.2018 14:32:16
تصویری از خیزش جوانان شاپوز اصفهان. درود٬

@tuaftab
س
16:34
سلام خیابان
حوزه های جهل و جنایت باید منحل گردند
س
16:34
سلام خیابان
ط
طنز و نوشته.‌ حسین پویا. 01.08.2018 10:30:52
بالاخره دولت یک راه حل برای مشکلات پیدا کرد. به زودی برای گرانی هم دعای مخصوص از طرف حوزه علمیه تهیه می شود. البته نیاز به امتحان وتصویب عاقا هم دارد.
س
16:37
سلام خیابان
Y
Y. A. R. E. J. A. N. I 28.07.2018 13:19:08
میکس دختر ژاپنی با آهنگ لری
س
16:48
سلام خیابان
✊غوغای شبانه✊ 01.08.2018 07:37:52
👤 #مارتین_لوترکینگ :

اگر کسی یکبار مرا فریب داد
شرم بر او باد
اما اگر دوباره مرا فریب داد
شرم بر من باد

🔸تا خم نشوید،
کسی نمی‌تواند سوارتان شود...!

@ghoghayeshabaneh
س
16:49
سلام خیابان
درود بر این خواهر شیردل و شجاع
س
16:49
سلام خیابان
✊غوغای شبانه✊ 31.07.2018 15:02:27
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
639.3 KB
⭕️ #شعارنویسی

برای مبارزه و رساندن صدای مردم
هر زمان در هرمکان

بنویسید بنویسید بنویسید

🎋اراده کن٬تو میتونی👇
@ghoghayeshabaneh
س
17:18
سلام خیابان
آ
آرشیو 26.07.2018 22:49:03
🎥🎧گروه موسیقی«شنو»
اجرای زنده استودیویی چند تصنیف
و قطعاتی از موسیقی کُردی و فارسی و فلکلوریک
با صدای : مهدی هدایی و مینا دریس👌🌹👍

🌙شب همه دوستان سرشار از عشق و معرفت✋️🥀

@KANONSHORESH👈با کانال
س
19:01
سلام خیابان
T
Telescopy 25.07.2018 22:45:57
Video message
Not included, change data exporting settings to download.
01:47, 5.8 MB
س
19:05
سلام خیابان
آ
آرشیو 25.07.2018 21:31:38
🎥🎧ترانه بسیار زیبای تسلیم نمی شویم.فرانسوی با زیر نویس
♦️تقدیم به همه آنهاییکه تسلیم ظلم و ستم نمیشوند✊️✌️

@KANONSHORESH👈با کانال کانون شورش
س
19:11
سلام خیابان
آ
آرشیو 24.07.2018 21:38:39
🎤 آخرین گفت‌وگو با احمد شاملو

تبیین شاملو از هستی و نیستیِ انسان:
تو باید جاودانگی‌ات را در جای دیگری بجویی
اونجا کجاست؟
انسانیت.
۲ مرداد-درگذشت احمد شاملو 🥀

@KANONSHORESH👈با کانال کانون شورش
3 August 2018
س
17:26
سلام خیابان
شرم کودک از جراحت پرنده
17:27
بشارت پیروزی
17:27
بی تردید ما پیروزیم
4 August 2018
س
18:24
سلام خیابان
یادتان باشد این سرنوشت محتوم آخوندهای جنایتکار است
س
18:24
سلام خیابان
م
مخفیگاه 02.08.2018 20:24:36
جنازه شیخ فضل الله نوری بر چوبه دار، عکسی تاریخی مربوط به سال ۱۲۸۸ میدان توپخانه تهران، اعدام شده توسط مشروطه خواهان پس از فتح تهران

کانال: @makhfigah_channel
6 August 2018
س
20:17
سلام خیابان
از کتاب محاکات خیابانی

دهگانة چهارم:
در كوچه‌هاي خيابان

(۱)
زيباترين كودكان
براين سنگفرش افتاده‌اند
در دردآلودترين لحظه‌هاي ستروني.
فريادشان را نمي‌شنوي؟
در كنار زنجيره‌اي از جاسوسان و پاسداران.
(۲)
«خدا بزرگتر از باتون است»
ديوار نوشته‌اي كه بعد از انقلاب هم
بايد دوباره نوشتش.
(۳)
خيابان اسراري دارد
مثل هر زن، مرد، و يا كودك.
كسي را دوست دارد
و كسي را نامحرم مي‌داند.
من خياباني بي رازم:
بيزار از عمامه
كه پاسداران را دوست نمي‌دارم.
(۴)
مي‌خندي،
مي‌شكفي،
و در باران تازه مي‌شوي
وقتي كه ما در تو آواز مي‌خوانيم.
(۵)
وقتي تو را در آتش ديدم
فهميدم
دختر همسايه چرا خودش را آتش زد.
افسوس كه مادرم اين را ندانست
و در اشتباه خود مرد.
(۶)
ماه، نه فاخر و پر عشوه
از پشت برگها
و در آسمان،
كه ماه، ماه ما، ماه خيابان،
كودكي است چهار ساله
نشسته در كارتني
منتظر مادر گلفروش خود.
(۷)
در كوچه‌هايت، كوچه‌هايي
در روزهايت، روزهايي
و شبهايت
پر از شب است.
مثل من!
كه تمام سينه‌ام فرياد است.
(۸)
تني از مار
و دهاني پر از زهر داري
وقتي كه در ميدانهايت مي‌آويزند
عكس قاتلان را
با عمامه‌هاي سياه و سفيد.
(۹)
ماه تو ديدني است.
با آن چشم خونين
صبورتر از مادران عزادار؛
و پر جلوه تر از شهيداني
كه در گوشه‌هاي ميدان افتاده‌اند.
(۱۰)
هرشب در بستر پاسداران
بي سيرت مي‌شوي
و شگفتا!
صبح،
با حضور ما در تو
عذرايي!
ناسفته تر از گوهري نويافته.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
20:22
دهگانه چهارم از کتاب محاکات خیابانی

@salam_khiaban
20:25
انتخابی برای قتل عام شدگان سال۶۷
20:31
قثل عام۶۷جنايت مستمر
(سخنراني در ميزگرد ويژة قتل عام)

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
20:36
دوست دارم که باور نکنم

دوست دارم که باور نکنم
این جوی جاری خون را
در چمنزاری که روزی سبز بود.

دوست دارم نبینم
پرندگانی را که در سایة درختی
شکستن شاخه های تردد را می آزمودند

دوست دارم باور نکنم
آن گور ساکت
با سنگ سفیدش
از آن تو ست.

دوست ندارم که باور کنم
آرمیدن مردی را که بوی روز می داد
و نامش معنای طلوع را می پراکند.

لبخندهایش
در هیچ کجای جغرافیای این خاک نمی گنجید
و در تمام صبحهای وطنش
به دنبال گمشده ای به نام سپیده بود.

۲۲فروردین۹۷

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
20:42
آیا صاحب این عکس را می شناسید؟
بله او چه گوارا انقلابی بزرگ قرن بیستم است
یادش یاد باد
20:44
سواری
20:46
سواری ۲
7 August 2018
س
20:37
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 07.08.2018 12:36:35
فیلمی به یاد ماندنی از پرده‌برداری از نمادستارخان در سال ۱۳۲۴

@tuaftab
س
20:49
سلام خیابان
ب
بهار ايران @Bahare_Iran 01.08.2018 21:02:06
دیشب در شلوغی خیابان ملاصدرا #شیراز که بازنشسته های آموزش و پرورش اعتراض می کردند . عده‌ای از مردم توسط لباس شخصی ها بازداشت شدند از جمله مادراین خانم لطفاً نشر دهید.
س
20:56
سلام خیابان
ب
بهار ايران @Bahare_Iran 02.08.2018 23:51:43
شخص مورد نظر در این ویدیو شناسایی شد
س
21:02
سلام خیابان
ب
بهار ايران @Bahare_Iran 03.08.2018 08:51:59
♦️چمعه خوبی داشته باشید
با این چوپان خوش صدا لحظات خوشی را داشته باشید امتحان کنید
9 August 2018
س
11:05
سلام خیابان
از کتاب شکنجه و شکنجه گر درباره وزیر کار برکنار شده دولت روحانی که شکنجه گری قهار بود. علی ربیعی با نام مستعار عباد
11:06
بخشی از کتاب شکنجه و شکنجه گر درباره علی ربیعی وزیر کار روحانی
س
11:49
سلام خیابان
آ
آوای ایران ✌️🌹 https://t.me/avayeiran99 09.08.2018 07:12:13
اگر می‌شد صدا را دید
چه گل‌هایی
چه گل‌هایی
که از باغ ِ صدای تو
به هر آواز می‌شد چید.
اگر می‌شد صدا را دید.
#شفیعی_کدکنی
#خاوران_1367
#سعید_سلطانپور
س
11:54
سلام خیابان
جان تو کجاست؟


جان تو کجاست؟
پنهان در نهانخانه ای بی نام.
جان تو بر زبان پرنده ای است تشنه،
برلب برکه ای خشک،
و بی خیال خدنگی،
نشسته بر چلة کمانی در انتظاری دیرپا؟
آه! نمی دانم! معلوم ما با این دل شکسته نیست
جان تو!
شوق پرنده ای زندانی است؟
یا نشسته بر شاخه ای خشک؟
یا رها در آسمانی پر از موج؟
یا نگاهی است منتظر از پشت پنجره ای؟
نه! نه! جان تو اینجا است
در قلب خیابانی داغ،
در انگشت نشانة پسری جوان
بر ماشة خشمی فروزان.

۷تیر۹۷

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
13:02
سلام خیابان
فوری🔴 فوری

همین الان پیام از داخل زندان کرج برای تظاهر کنندگان

همبستگی زندانیان با مردم کرج

بدون شک بزودی این زندانیان رو ازاد میکنیم
س
13:03
سلام خیابان
ب
بهار ايران @Bahare_Iran 04.08.2018 10:37:59
🔴 اختلاف بین علما!

بالاخره قبله کدام طرف است؟! 😳😜
_ به هر طرف که باشد خیلی بهتر از نماز ریایی بعضیهاست 😍
س
13:08
سلام خیابان
خاک می خوریم و خاک نمی دهیم!
س
13:08
سلام خیابان
P
PMOI 05.08.2018 10:44:04
🌹روزی که ستارخان اشک ریخت!
@mojahedin_org
⭕️خاک می‌خوریم، اما خاک نمی‌دهیم!
🔻ستارخان، سردار ملی ایران در یادداشتی نگاشته است:

🔸 «من هیچگاه گریه نمی‌کنم؛ چون اگر اشک می‌ریختم مقاومت آذربایجان شکست می‌خورد و اگر آذربایجان شکست می‌خورد، ایران، ‌زمین می‌خورد... اما در (قیام) مشروطه، دو بار، آنهم در یک روز گریه کردم.

🔸حدود ۹ماه پیش بود که زیر فشار بودیم. بدون غذا، بدون لباس! از قرارگاه بیرون آمدم. چشمم به زنی افتاد با کودکی در بغل. دیدم بچه از آغوش مادر پایین آمد و چهار دست و پا به طرف بوته‌ی علف رفت. آنگاه علف را از ریشه در آورد و از شدت گرسنگی، شروع کرد به خوردن خاک ریشه‌ها.

🔸با خودم گفتم الآن مادر کودک به من ناسزا می‌گوید که «لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخت!»
اما مادر کودک به سمت بچه‌ رفت، او را بغل کرد و گفت: «عیبی نداره فرزندم؛ خاک می‌خوریم، اما خاک نمی‌دهیم!».
آنجا بود که اشکم درآمد!».

🔹از خاطرات ستارخان سردار ملی

👈مطلب مرتبط👉
س
13:16
سلام خیابان
T
Telescopy 07.08.2018 10:36:50
Video message
Not included, change data exporting settings to download.
02:18, 5.7 MB
س
17:48
سلام خیابان
ا
اتچ بات 09.08.2018 15:47:08
🍁شعری از محمود درویش با صدای خودش

اگر صبحانه‌ات را آماده می‌کنی
به دیگری بیاندیش
قوت کبوتر را از یاد مبر

اگر به جنگ خویش روانه می شوی
به دیگری بیاندیش
از یاد مبر آنان را که خواهان صلح اند

اگر قبض آب را می‌پردازی
به دیگری بیندیش
آنان که ابرها را می‌مکند

اگر به خانه ات باز می‌گردی
به دیگری بیاندیش
خلق چادر نشین را از یاد مبر

اگر به خواب می روی و ستارگان را می‌شماری
دیگری را از یاد مبر
آنجا کسی ست که جایی برای خفتن نیافته

اگر خویشتن را به استعاره‌ها می‌نگاری
به دیگری بیندیش
آنان که حق خویش را در بیان از دست داده اند
اگر به دیگرانی می‌اندیشی که دورند
به خویشتن بیندیش
بگو : کاش شمعی باشم در تاریکی!

«محمود درویش»

@tuaftab
11 August 2018
س
17:11
سلام خیابان
زیبا و ماندنی ترانه ای برای همیشه
س
17:11
سلام خیابان
ش
شرارهٔ استان سمنان 11.08.2018 08:57:33
#ایران
♦️پارتیزان نامی ویژه در قلب مردم کشورهای تحت سلطه استعمار و استبداد

👈ترانه پارتیزان با صدای لئونارد کوهن خواننده کانادایی
@Shararehsemnan
س
17:13
سلام خیابان
ش
شرارهٔ استان سمنان 11.08.2018 08:51:19
#ایران
#قتل_عام_۶۷
♦️دنیا نفهمید درسالیان دهه شصت چه بر سر مردم ایران آمد
گوشه ای از خاطرات زندانیان سیاسی آن روزگار
قسمت اول
@Shararehsemnan
س
17:22
سلام خیابان
بی بی سی گزارش داد علت اعتراضها در استادیوم تبریز کمبود جا بوده است!‌ حرامزاده ترین سانسور چی معاصر را بشناسیم و زیاد تعجب نکنیم که آخوندها این قدر دروغگو هستند هر دو این حضرات از یک شجرة ملعونه هستند
س
17:22
سلام خیابان
ش
شرارهٔ استان سمنان 10.08.2018 18:56:06
#ایران
#اعتراضات_سراسری
♦️شعار هماهنگ تماشگران
👈شعار توپ تانک فشفشه اخوند باید گم بشه 👊👊
@Shararehsemnan
س
17:24
سلام خیابان
یاشاسین غیرتمندان آذربایجانی شما نور چشم همة‌ملت ایران هستید. تا کور شود چشم دشمنان شما!
س
17:24
سلام خیابان
ش
شرارهٔ استان سمنان 10.08.2018 18:32:09
#ایران
♦️با وجود سرمایه گذاری حکومت برای ایجاد تفرقه قومی در بین تماشگران بازی امروز اما مردم قهرمان آذربایچان با تاکید بر ایران و ایرانی تمام توطئه آنها را خنثی کردند👊👊
@Shararehsemnan
س
17:27
سلام خیابان
ش
شرارهٔ استان سمنان 10.08.2018 11:00:18
#ایران
#قتل_عام_۶۷
♦️دنیا نفهمید درسالیان دهه شصت چه بر مردم ایران گذشت
گوشه ایی از جنایات خمینی از زبان پروین پوراقبال شاهدی از آن واقعه
قسمت ۴

https://t.me/ShararehSemnan/10265
@Shararehsemnan
س
17:47
سلام خیابان
ترانه کودکی من کو؟ برای کودکان کار
17:49
شرف همه جا جوانه می زند سخنان کوتاه عبدالفتاح سلطانی در بدرقه دخترش هنگامه
س
19:45
سلام خیابان
م
مکث در پرانتز آبی 09.08.2018 20:26:48
✍️من یوسفم پدر!

پدر! برادرانم دوستم نمی‌دارند

پدر! مرا همراه خود نمی‌خواهند

آزارم می‌دهند

با سنگ‌ریزه و سخن‌ام می‌رانند

می‌خواهند كه من بمیرم تا به مدح‌ام بنشینند

آنان در خانه‌ات را به رویم بستند

از كشت‌زارم بیرون كردند


پدر! آنان انگورهایم را به زهر آلودند

پدر! آنان عروسك‌هایم را شكستند

آن گاه كه نسیم گذشت و با گیسوانم بازی كرد

آنان رشك بردند و بر من شوریدند

و بر تو شوریدند

مگر من با آنان چه كرده بودم، پدر‌!

پروانه‌ها بر شانه‌هایم نشستند

خوشه‌ها به رویم خم شدند

و پرنده بر كف دستانم فرود آمد


با آنان چه كرده بودم،پدر!

و چرا من؟

تو یوسفم نامیدی

آنان به چاهم انداختند

و به گرگ تهمت بستند

حال آن كه گرگ مهربان‌تر از برادران من است


آی پدر!

آیا من به كسی جفا كردم

وقتی كه گفتم: به رویا یازده ستاره دیدم

و خورشید و ماه را

دیدم كه بر من سجده می‌برند

من یوسفم پدر!



#محمود_درویش


@makseabi2

http://cota.ir/fRA
س
19:59
سلام خیابان
?
📚کتابخانه‌ی مقاومت 02.08.2018 07:39:48
🎧پسر خندان laughing boy
🎤ماریا فراندوری Maria Farantouri
📆مارس ۲۰۰۵
🔶اجرائی در همبستگی با مقاومت و زنان آزادی‌خواه ایرانی
@resbook
س
20:01
سلام خیابان
?
📚کتابخانه‌ی مقاومت 29.07.2018 23:27:25
✉️#ارسالی عضو ڪتابخانه‌ی مقاومت
📜برای زیستن
✍️🎤سروده و اجرای ناظم حکمت
@resbook
س
20:03
سلام خیابان
?
📚کتابخانه‌ی مقاومت 21.07.2018 10:58:35
✉️#ارسالی عضو ڪتابخانه‌ی مقاومت
🎥The Old Man and the Sea_Short, Animation
🎥پیرمرد و دریا_انیمیشن کوتاه
🎬به کارگردانی الکساندر پتروف_Aleksandr Petrov
🥇برنده‌ی اسکار بهترین انیمیشن کوتاه ۱۹۹۹
@resbook
س
21:17
سلام خیابان
برای شیران بی شکار
21:17
تصنیف جوونای قلعه پیر با هنر مندی سیما بینا::در سالروز پیروزی انقلاب مشروطه تقدیم به جوونای قیام آفرین در شهر های میهن خونچکان
🌷🌸🍀🥀🌷🌸🍀🥀🌷🌸🍀🥀
#کانال کامیون داران .رانندگان
13 August 2018
س
14:52
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 13.08.2018 14:51:29
قیمت نان و انگور در ایران ما

@ma_golha
14:52
م
ما گلهای خندانیم 13.08.2018 14:52:05
یاد شهید رضا اوتادی با شعر استاد شاملو

@ma_golha
14 August 2018
س
19:46
سلام خیابان
علی ربیعی وزیر کار آخوند روحانی را بهتر بشناسیم

عبدالله شهبازی از اعضای سابق حزب توده که خود از همکاران وزارت اطلاعات است و به«پژوهش» اشتغال دارد از قول ربیعی>
در آذربایجان تعدادی از اعضای یک گروهک را دستگیر کردیم. باید آنها را برای حضور در دادگاه از راه آستارا به گیلان می‌فرستادیم. نگهبان و محافظ, به اندازه کافی نداشتیم. همه (زندانیان) را در تابوت خوابانیدیم و درب تابوت‌ها را میخ زدیم و با کامیون اعزام‌شان کردیم. زمانی که در مقصد درب تابوت‌ها را باز کردند, همه به علت خفگی مرده بودند
19:50
به جستجوی جرعه ای

شبانه از آب محزون گذر کردیم،
عطشان،
به جستجوی جرعه ای.

شبانه،
با اسبهایی تاریک تر از ابرهای اخم آلود صبحگاهی
از بید بن ها و تالابها گذشتیم.

در ما و برما
بادها وزید
و در پس ما بیدبنان تشنه آتش گرفتند.

صبحگاه از آبهای تاریک و بادهای خنک زمزمه
بی واهمه از گم شدن در ابرهای عابر
عبور کردیم.

در دمدمه های خاکستری
رمه های گریزان نور را دیدیم
منتشر در آسمانهای آبی.

۸مرداد۹۷

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
15 August 2018
س
17:21
سلام خیابان
قصه دار و درخت و ماه از کتاب لشگر فاتح در خاک ناشناخته
17:21
دار و درخت و ماه(قصه)
17:33
خون خاموشی که هدر نیست از کتاب خون عشاق
17:33
خون خاموشی که هدر نیست
16 August 2018
س
19:46
سلام خیابان
آیا این دو نفر را می شناسید؟ دکتر علی شریعتی و سهراب سپهری
19:47
احمد شاملو و دکتر غلامحسین ساعدی
19:59
فاجعه ای جاری در مورد دختران میهن مان

عقد دهها دختر زیر 10 سال در استان مرکزی
24 مرداد ماه 1397
کارشناس مسئول مرکز بهداشت استان مرکزی با اشاره به ازدواج دختربچه ها در روستاهای استان گفت: شهرستان خنداب در این زمینه نسبت به سایر شهرستان های استان دارای شرایط ویژه است بطوریکه در این شهرستان 35 دختر زیر 10 الی 13 سال عقد شده اند.
اکرم حمزه لوئیان در کارگروه تخصصی امور بانوان و خانواده که با دستور کار تبیین و تشریح وضعیت زنان روستایی در جهاد کشاورزی استان برگزار شد، با اشاره به اینکه یک سوم جمعیت زنان روستایی 30 الی 50 سال را دختران مجرد تشکیل می دهند، گفت: علاوه بر کمیجان، شهرستان شازند بالاخص منطقه سربند بالغ بر هزار و 865 دختر مجرد بالای 30 سال دارد و سپس بر اساس اولویت شهرستان های اراک با هزار و 505 نفر، خنداب با هزار و 240 نفر بیشترین دختران مجرد را به خود اختصاص داده اند .وی ادامه داد: از طرفی در روستاها خانواده از ترس اینکه دخترانشان تا آخر عمر مجرد بمانند، آنان را در زمان کودکی شوهر می دهند و در واقع ازدواج دختربچه ها در روستاهای استان یکی از تبعات تلخ افزایش آمار دختران مجرد 30 سال به بالا در این مناطق است.مشاور امور بانوان مرکز بهداشت استان مرکزی بیان کرد: شهرستان خنداب در این زمینه نسبت به سایر شهرستان ها استان دارای شرایط ویژه است. در این شهرستان 35 دختر زیر 10 الی 13 سال عقد شده اند که اگر مداخلات زودهنگام در این راستا صورت نگیرد، تبعاتی چون فرار از منزل یا طلاق کودکان زیر 15 سال را شاهد خواهیم بود.

@salam_khiaban
20:00
وجود ۲۰۰ نوع بیماری روانی در کشور
عضو کمیسیون بهداشت مجلس، با بیان اینکه ۲۰۰ نوع بیماری روانی وجود دارد یادآور شد که در آینده این بیماری‌ها در رده اول بیماری‌هایی که هزینه سنگینی را بر دوش دولت‌ها تحمیل می‌کند، تبدیل خواهند شد.
بشیر خالقی در مورد نتایج تحقیقات انجام شده بین سال‌های 1999 تا 2015 که نشان می‌دهد ایرانیان از وضعیت نامساعد روحی رنج می‌برند تاجاییکه 30 درصد شش استان لرستان، همدان، ایلام، اصفهان، تهران و کردستان به اختلالات جدی روانی مبتلا شده‌اند، گفت: هم‌اکنون 200 نوع بیماری روانی وجود دارد که از افسردگی ساده تا نوع شدید آن که به خودکشی منجر می‌شود و سایر بیماری‌های روانی اعم از اسکیزوفرنی را در برمی‌گیرد.

@salam_khiaban
20:05
هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو
17 August 2018
س
12:13
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 17.08.2018 09:33:20
کانون شورشی

دکلمه: م. شوق

@tuaftab
20 August 2018
س
09:04
سلام خیابان
ترانه ی شادروان عماد رام درباره ی دکتر مصدق کبیر
20:57
تبارنامة همخون آهو

ازدحام لطيف نيلوفرم،
و همهمة موزون بيد تنها،
گمشده در پيادهروهاي كثرت.
آمده از فلات رنج و صخرة آه،
ايستاده در چارراههاي سرگشتگي
با جاني پر از واژههاي ممنوع.
تبارم، باري
مينياتور يك كهكشان خاموش
با ستارههايي از فولاد و رؤيا بود.

تبارم را شاهان
در صحرايي از نمك، قتلعام كردند.
و، هربار، شيخي شرور،
وقتي كه نام جوانيام عين القضات بود،
سوختهام را برداروازههاي بغداد آويخت.
گاه، آنگاه كه از تازيانه پر شدم
و شلالهاي از گلسرخ برشانههايم روئيد
در بزرگترين ميدان شهر
شناسنامه جعليام را پاره پاره كردم
و با صدايي از ديبا خواندم:
هرچند همساية گمشدگي،
هرچند همخانة سرگشتگي
اما همخون آهوانم و همنفس روينده صبح،
با ريشههايي در آفتاب
و شاخههايي در دريا.

پدرم عربي قانع بود
كه با شير بز و پشم شتر
و بادهاي بي رحم صحرا ميزيست.
و با نگاهي افسونزده
براي ستارههاي سوزان شعر ميخواند.
پدرم از قبيلة مهاجران دورپرواز،
با بالهايي از ابر و آسمان،
همآواز پرندگان كوچ بود.
ثروت بيكران پدرم پتكي بود
كه با هر ضربهاش
تصوير هزار تاتار خونريز را
بر صخرههاي سخت نقش ميزد.
پدرم سيگارفروشي بود كه يك كليهاش را
براي رفتن خواهرم به مدرسه فروخت
و هرچند، هيچگاه گلادياتوري را نديده بود
اما با ني لبك كوچكش
هرشب تا انتهاي خوابگاه اسپارتاكوس ميرفت
و شمشيرش را جز بر خليفه نكشيد.

مادرم جميلترين زنان عالم بود
با گيسواني از حنا
و دستهايي كه بوي پهن ميداد.
مادرم پيش از آن كه بازويش شكسته شود
گاهي همراه پدرم ما را به زيارت ميبرد،
گاهي هم در بتخانه سومنات
براي خدا كاتالي ميرقصيد،
اما هربار در نماز صبح
براي فرزندانش در قبائل مايا دعا ميكرد.
مادرم
اينكايي بود با شش فرزند سياه پوست
كه شش ماه از سال را ميخوابيد
و شش ماه ديگر
خوابهايش را براي اسبها تعريف ميكرد.

برادرم
هندويي اندوهگين بود
تعميد شده در آبهاي گنگ
و براي معصوميت كاهنان آن قدر گريست
كه در معبد باميان بتي شد سنگي و مأيوس.
برادر ديگرم،
محبوس رنجوري بود،
در سياهچال سندي بن شاهك.
ميرغضب برادرم،
بعد از حجاج، مهربانترين زندانبانان بود
و وقتي خليفه هارون،
دستور داد تا دخل و خرج اسيران را برابر كنند،
برادرم در كار صبوري تا آن جا پيش رفت
كه در غاري پر كبوتر
به ارواح گمشدة سپاه فرشتگان زيرزميني پيوست.
برادرم آوازهخواني بيتاب بود
و از قطب تا استوا يك نفس دويد
تا وقتي برادرش را بردار ميبيند
آخرين ترانهاش را
به ياد سفرهاي بي چشمانداز
در معابر پر از عابر و گل سرخ بخواند.
برادرم را مثل ويكتور خارا،
با گيتارش، دستگير كردند
و مثل حجت زماني كشتند.

خواهران سه گانهام
مسحور ستم بودند.
شوهر اولين خواهرم سرباز يك بار مصرف بود
كه در جبههاي بي نام مصرف شد.
روزي كه صاحبخانه
وسائل خانة خواهرم را به كوچه ريخت
خواهرم مثل شقايقي در باد
از شرم و خشم آتش گرفت
و خودش را در پشت دار قالي دار زد.
در رميدگي چشمهاي خواهر ميانهام
آهويي خوابيده بود
و شبها در انزواي خاك
وقتي برايم قصة سمعك عيار ميگفت
آسماني بيپرنده را نشانم ميداد.
كوچكترين خواهرانم
قرقاولي رنگارنگ بود
كه در شاليزار كار ميكرد.
يك روز بعد از اين كه آوازهايش را
مثل كوليهاي غرناطه خواند
چريكي شد زخمي
كه بعد از گريزهاي بسيار
در رختشويخانه شهر
كپسول كوچك سيانور را
در زير دندانهاي شكستهاش شكست.

پدرم اما كشته شد
در جنگي كه نميخواست و بردندش.
هيچ كس باور نكرد
مادرم هزار بار خواهد مرد
وقتي كه دخترش،
يا دختر دخترش، را در سودان گرسنه ميبيند.
خواهرم به كنيزي رفت، فروخته شد، حراج شد
و جنازههاي برادارانم را به چاه ريختند.

من ماندم و هزار چنبرة زخم.
من ماندم و هزار سال سكوت.
من ماندم و اين همه ستارة كولي.
من ماندم و اين پاي مجروح و دل شكسته
با عبوري شبانه
از هزار نمكزار و شورستان بي حاصل.

تبار من
از هزار، هزار توي هرز سربركشيد
ولي نه به آسمان رفت و نه در بيابان گم شد
تبار من در آينه نشست
و مثل من گفت:
خفه شدم
در دود مطبق اين خيابان پرهياهو
و دريغ كه بسوزم در روزنامههاي ننگ
و شبنامههاي تهمت
تبار من، فردا را نديده بود ولي
در ميان توفان شور شن
روزي هزار خرمن باور بوجاري ميكرد
و شبها براي هرنوميد
يك گل شقايق را آب ميداد.
تبار من تركيب مقفاي خاك و آب بود،
و منظومة ابريشمين پرنده و باران
در متن چشمهاي زني كه نگاهش
معناي جهان را
در پرواز شاخه به شاخة گنجشكي
از اين كهكشان،
به كهكشاني ناشناخته يافته بود.

از کاظم مصطفوی

سلام خیابان
س
21:02
سلام خیابان
ا
اتچ بات 20.08.2018 20:42:09
قیام و قیام و قیام

🍁🖍🍁🖍🍁🖍🍁🖍

به ايران زخمي، به ايرانيان
فراخواني از زندگي بازخوان
به صحن خيابان به كوچه به كوي
به دار و درخت و به نهر و به جوي
به كاسب به عامي به عالم به علم
به عاشق به عارف به زاهد به حلم
به مسجد به عابد به شاعر به فكر
به تاجر به كافر به معبد به ذكر
به بيمار و تيمار و طب و طبيب
به بيكار و بيزار و حُب و حبيب
به بازاريان و به بيزاريان
به قاضي، به راضي به ناراضيان
به هر دوره گرد وبه هر دكه دار
به آوازخوانِ سر هر گذار
بگو: زندگي گفت، درحال مرگ
من از شاخه افتاده ام برگ برگ
به آخر نفس زير چنگال مرگ
پيام من اين است در حال مرگ
ز هر كوي و كوچه ز هر سوي و سو
بريزيد با هاي و هيهاي و هو
اگر تير ماه است آرش شويد
اگر مهر ماه است آتش شويد
به چوب و به تير و سلاح و كلاه
به شور و فغان و خروش و به آه
خيابان خيابان به شورش شويد
ز ميدان به ميدان به توفش شويد
بر اين درد درمان بود يك كلام
قيام و قيام و قيام و قيام

م. شوق

@tuaftab
21 August 2018
س
10:35
سلام خیابان
ا
اتچ بات 21.08.2018 10:33:56
سند پول گرفتن آخوند کاشانی و بهبهانی و شبکه روحانیت
از امریکا و انگلیس برای کودتا علیه مصدق

👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏

یکی از اسنادی که اردشیر زاهدی - فرزند سرلشکر فضل الله زاهدی - به موسسه هوور دانشگاه استنفورد اهدا کرده است حکایت از آن دارد که در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یا مدت کوتاهی پس از آن به روحانیان سرشناسی نظیر ابوالقاسم کاشانی، محمد بهبهانی و محمد تقی فلسفی مبالغ زیادی پول پرداخت شده است.
بنا بر این سند که می تواند یکی از صورت حساب های کودتای 28 مرداد 1332 علیه حکومت دکتر مصدق باشد، ابوالقاسم کاشانی و محمد بهبهانی ۸۰۰ هزار ریال و "شعبان و دستجات او" ۲۰۰ هزار ریال دریافت کرده بودند. سهم "وعاظ مختلف" ۵۰۰ هزار ریال ثبت شده است. در حاشیه سند توضیح داده شده که محمد تقی فلسفی، خطیب معروف به طور جداگانه "در بهمن ماه ۱۰ هزار تومان از شاه گرفته".
بنا بر سندی که سال گذشته برای نخستین بار در آرشیو ملی آمریکا کشف و منتشر شد، سفارت آمریکا در تهران در آستانه کودتا به محمد بهبهانی و شماری دیگر مبالغ کلانی پول پرداخت کرده بود تا افرادی مانند شعبان جعفری و طیب حاج ‌رضایی را به میدان بیاورند. آن سند درباره نحوه توزیع پول های احتمالی جزئیاتی ارائه نکرد.
اما صورت حسابی که در اسناد اردشیر زاهدی پیدا شده شاید نخستین سندی باشد که در ظرف ۶۵ سالی که از کودتا می گذرد ارتباط مالی مقام های وقت حکومت پهلوی و کودتاگران با شبکه روحانیت، مطبوعات و گروه شعبان جعفری را به این صراحت نشان می دهد؛ سند در واقع با نام بردن از آقایان کاشانی، بهبهانی، فلسفی و این که "توسط مساجد سی هزار تومان خرج شد" تصویر تازه ای از نقش محوری شبکه روحانیت در کودتایی را نشان می دهد که سازمان های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا آن را طراحی کرده بودند.

@tuaftab
س
10:38
سلام خیابان
آخوند کاشانی و بهبهانی. پول گیرندگان از انگیس و امریکا برای کودتا علیه مصدق. مطلب بالا را بخوانید
س
15:05
سلام خیابان
مرا بخوان!
بر پرچم آن صف
که یک سویش صد هزار تیرک اعدام است
و پیش رو زمینی دارد که کودکان گرسنه نمی‌خوابند.
نام مرا بنویس بر آن رود روان
که رو به دریائی دارد با سواحل ناپیدا

@salam_khiaban
س
21:09
سلام خیابان
به شاعران دروغ نگوييد!

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

به شاعران دروغ نگوئيد!
آنان خود بزرگترين دروغگويانند
وقتي كه دروغ را ميپذيرند
و با انباني از ياوه و مدح سفر ميكنند
و دروغ را به جاي شعر
بر سر بازارها ميخوانند.

شاعران،
تاجرانند.
وقتي به جاي تف كردن به صورت دروغگويان
لبخند ميزنند
و شعرهاي واقعي خود را پنهان ميكنند.

به شاعران دروغ نگوييد!
هر دروغ
شليكي است به قلب شاعر
وقتي كه خانهاي جز قلب شما ندارد.

به شاعران دروغ نگوئيد!
هر دروغ
زخميبر زخمهاست كه علاج نميپذيرد
و دردي كه در ابديت پايان مييابد.

هردروغ رنج رنجهاي شاعر است
در آغاز سفري به دوزخ
و پايان نگاهي به اعتمادي سر بريده.
جراحت اين قلب را
زخم قلب خود بدانيد.

شاعران را باور كنيد
و باور كنيد كه شاعران برادران راستگوي شمايند
وقتي كه راستي را
سر بريدة بازارچه هاي حقير سياست نمييابند.

دروغ را مثل كژدم از قلبتان بيرون كنيد!
تا شاعران بي خانمان
قلب شما را خانة امن خود بدانند
و بخوانند برايتان ممنوعه هاي شان را.

به شاعران نگاه نكنيد
آن گونه كه به لافزنان مينگريد
و در پشت درها
بيگانه و فريبكار ميدانيدشان.

شاعران معمولا، بيشتر از شعر، ياوه ميبافند.
اما شما آنها را
شاعر بدانيد
و نه نشخواركنندگان واژه هاي واكس زده.
اين گونه است كه مدار دروغ ميشكند
و شاعر منظومه اي ميشود از راستي.

شاعران از شمايند
از خود بدانيد و باور كنيدشان
باور كنيد كه شعر
مثل هر راستي ديگر اسپندي است
كه هميشه در مجمري از آتش اعتماد شكفته ميشود.

کاظم مصطفوی

3بهمن93
@salam_khiaban
22 August 2018
س
17:49
سلام خیابان
مهربانی قوها را ببینید

@salam_khiaban
س
19:02
سلام خیابان
معرفی کتابی عرفانی از ارنست همینگوی
از کانال سلام خیابان
23 August 2018
س
19:17
سلام خیابان
ا
اتچ بات 23.08.2018 19:17:43
ردپاهایت بر دریا

چشم هایم را می بستم و
می شمردم تا صد
برو
قایم شو
تو را از رد پاهایت بر ساحل
و از مسیر نگاه لاک پشت ها
پیدا می کردم
چشم هایم را می بندم و
می شمارم تا صد
برو
قایم شو
تو را از رد پاهایت بر دریا
و از مسیر نگاه دُرناها
پیدا خواهم کرد

واهه آرمن

@salam_khiaban
س
20:49
سلام خیابان
ا
اتچ بات 22.06.2018 17:35:38
‍ (https://attach.fahares.com/83N4TiLhmODAeRsjGKFz+w==) #شعری ازشاعر و هنرمند و فدایی و انقلابی شهید

#سعید سلطانپور

🌹🌹🌹💕💕💕

تاآتش نهفته به خاكستر.
آشفته تر ز نعرهٴ خورشيدهاي پير
از قلب خاكهاي فراموش سر كشد
تا از قنات حنجرهها
فوج خشم و خون
روي غروب سوختهٴ مرگ پركشد.
اين نعرهٴ من است كه روي فلات ميپيچد،
اين نعرهٴمن است
و خاكهاي سكوت زمانهٴ تاريك را
مي آشوبد
و با هزار مشت گران
بر آبهاي عمان ميكوبد
اين نعرهٴ من است
كه ميروبد خاكستر زمان را
از خشم روزگار

@tuaftab
س
20:52
سلام خیابان
سلام خیابان
24 August 2018
س
10:17
سلام خیابان
سلام خیابان
10:24
تصاویری چشم نواز از طبیعت

@salam_khiaban
س
13:45
سلام خیابان
?
📚کتابخانه‌ی مقاومت 10.08.2018 10:34:05
📕از سلسله‌ی شقاوت‌ها ...
✍️کاظم مصطفوی
🔴گزارشی از ممنوعیت دفن و تخریب مزار شهیدان توسط رژیم آخوندی
@resbook👇
13:46
?
📚کتابخانه‌ی مقاومت 10.08.2018 10:34:24
📕از سلسله‌ی شقاوت‌ها ...
✍️کاظم مصطفوی
🔴گزارشی از ممنوعیت دفن و تخریب مزار شهیدان توسط رژیم آخوندی
@resbook
26 August 2018
س
19:25
سلام خیابان
شهروند یک دلیم از مجموعه شعر هزاره آوارگی ماهی
19:25
شهروند يك دليم

شهروند يك دليم،
با عطر فصول چندگانه.
تاريخ ما،
با طعم تابستان هاي قتل عامهايش
آغاز تلخي داغ بود
و ما،
با لبي بي شكوه
ـ گزيده با دندان بغض ـ
برگريزان هاي پراندوه را سلام گفتيم.

پاييز ما درنگ در رنگ بود
و ما كلافه شديم از دست زيبايي درخت
كه زندان پرنده بود
و چوبة دار همسايه ها.

ما در خيابانهاي زمستاني بي كلام
يكديگر را ديديم
لرزيديم...گريستيم...
و صبوري آموختيم.

ما يك نگاه شديم
با چشمي از شوق
و عطر دلي از بهار
ايستاده در آستانة خود
آن چنان كه با شانه اي از رنج.

و اكنون هر يك ترانه ايم
برآمده از حنجره هاي دريده
با دشنه اي در پهلو،
نيزه اي در چشم،
و تيري نشسته به قلبهايمان
با اين همه
ما يك ترانه ايم.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
19:29
شعری از مجموعه هزارة آوارگی ماهی برای شاخص لئامت و خباثت خامنه ای
19:29
تنديس هوا وكف

برای خامنه ای که شاخص لئامت است و خباثت

تنديس هوا و كف است اين عليل!
با دستي رو به آسمان و چشمي شرير،
و يكي چشم ديگر سرد
دوخته بر زمين سردتر.
لاشه اي پرگند
حبابي بنفش
برآمده از دهاني پر تاول و چرك.
چاه عفونتي
پر از كرم و كژدم و مار.
يا كه نعشي بدخيم
با سلولهايي از بختك و سفليس
پوكيده در ماندابي كه گور گرازان بود.
آه كه در اين سالهاي بي خوابي
چه بودي!
و چه ديدم!
و چه مي بينم!
هرچند كه هيچگاه
ـ حتي ـ
دروغ دل فريبي نبودي.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
19:32
شعری از مجموعه هزاره آوارگی ماهی
19:33
حس ديوانگي روزها

در پاييز،
اين دفتر برگهايي دارد
با پنجه هايي از سرب سرد.
شايد اين
حس ديوانگي روزها باشد
كه هميشه بذر را
در كمين روئيدن مي بيند.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
29 August 2018
س
20:07
سلام خیابان
بدون شرح
31 August 2018
س
13:57
سلام خیابان
ا
اتچ بات 31.08.2018 13:56:14
پیام زندانی سیاسی سهیل عربی از زندان تهران بزرگ؛

برخیز گاه انقلاب است
پیام زندانی سیاسی سهیل عربی از زندان تهران بزرگ؛ در تاریخ ۵ شهریور ۹۷ با صدای خودش خطاب به مردم؛ از عموم جوانان و مردم ایران منتشر شد. در پیام زندانی سیاسی سهیل عربی از همگان خواسته شده که علیه دیکتاتوری برخیزند.
متن پیام زندانی سیاسی سهیل عربی از زندان تهران بزرگ از این قرار است:
«برزم
گاه انقلاب است
برخیر
وقت انتقام است
منتظر فرج ؛ حمایت و حمله هیچ غریبه ای نمی مانیم که سرزمینی آباد و آزاد نشد؛ مگر به وسیله مردمش؛ حقمان را گدایی نمی کنیم؛ می جنگیم و زادگاهمان را پس می گیریم.
این یک بزنگاه تاریخی ست از گذشته از خیزش های پیش؛ درس های بسیاری آموخته ایم و امروز تجربه می گوید با دست خالی و راهپیمایی سکوت به جنگ با فاشیست ها رفتن یعنی خیانت به زادگاه و جوانه هایی که در سخت ترین شرایط بودند. قربانی و گروگان به آنها ندهید و نابودشان کنید.
اگر از فرصتی که امروز داریم به درستی استفاده نکنیم یعنی به آنها چهل سال دیگر فرصت داده ایم تا هر بلایی می خواهند برسرمان بیاورند.
پس
نه به سکوت
نه به فراموشی
یا مرگ یا رهایی
دادگاههای انقلاب ؛پایگاههای بسیج ؛ بیت رهبر و تمام لانه های فسادشان را به آتش می کشیم. صدا و سیمای میلی شان را ملی می کنیم .دربهای زندانها را بگشایید که مجرمین و جنایتکاران اصلی در بیت رهبری؛ قرارگاه ثارالله و دولتشان هستند. بین ما و آنها دریایی از خون است. برخیز وقت انتقام است
نتیجه راهپیمایی سکوت مسالمت آمیز؛ پرواز مصطفی؛ ندا؛ ترانه و سهراب ها بود.
سکوت یعنی شریک جرم جلاد شهرام و ستارها شدن
سکوت یعنی همدستی با ضحاک زمان
برزم ؛ گاه انقلاب است
برخیز؛ برخیز
سهیل عربی»

@tuaftab
س
13:58
سلام خیابان
درود بر شهیدان ۱۰ شهریور 92 در اشرف
13:58
به یاد 52 شهید قهرمان اشرف در دهم شهریور 92
س
20:19
سلام خیابان
ا
اتچ بات 31.08.2018 20:18:57
#از شعر جهان


شهید اول

شعر از ویلیام کارلوس ویلیامز
🎋🎋🎋


به جای اجازه دادن به او

برای شهادت در دادگاه

به منظور آوردن دلایلی

در این باره که چرا

از فروشگاه های اختصاصی دزدی کرد

و بعد کارت پستال هایی فرستاد

برای پلیس

که بیاید و دستگیرش کند

– اگر می توانند –

آنها چپاندندش در یک دیوانه خانه

به خاطر جنون تبه کارانه

بدون محاکمه



با محروم کردن او

از داروهای پیشگیری از دیوانه گی

او نزدیک شد

به لبه ی سرخورده گی

و بی کله گی



بی امکان مسامحه ای، بالاخره آنها

باید او را آزاد می کردند

موسسه بیش از ظرفیت شلوغ بود

آنها گذاشتند که برود

تحت قیمومیت یک قوم و خویش به شرط

آن که او بیرون بماند از ایالت



آنها “درمانش کردند” به طور کامل

اما تشکیلاتی که او بر علیه آن جنگید

باقی می ماند

و وصیت نامه ی پر از جوانی او

نشانگر دورانی رمانتیک

از یک انقلاب

که او به خوبی اجرایش کرد

هنوز خوب است



بگذارید او سوت کارخانه ای باشد

که همین طور هوار می کشد

!حس، حس، حس

تا وقتی که

ذهنی هست که یاد آورد

و صدایی که

ادامه اش دهد



هرگز تسلیم نشو

!ادامه بده

اجتناب ناپذیر، ترسناک

برای این دادگاه های

خریداری شده که او فکر کرد

به آنها اعتماد کند اما آنها

به او خیانت کردند

ترجمه : پیام فتوحیه پور

@salam_khiaban
3 September 2018
س
19:31
سلام خیابان
ان عهد که با او داشتم یادی از دکتر غلامحسین ساعدی
19:32
نقل از کتاب گاهی ، نگاهی
(در ياد دكتر غلامحسين ساعدي)

از کتاب گاهی، نگاهی

تا به حال شده كه بيدليل بيحوصله شويد؟ دلتان گرفته باشد و بيبهانه ناشاد باشيد؟ 19-20 سال است كه من در دوم آذر هرسال چنين وضعي
س
21:01
سلام خیابان
انتخابی از کتاب راههای پیموده و ناپیموده
21:01
مقاله ای درباره دکتر غلامحسین ساعدی از کتاب راههای پیموده و ناپیموده
6 September 2018
س
14:57
سلام خیابان
ا
اتچ بات 06.09.2018 14:56:46
شعری از هارولد پینتر
ترجمه: شعله آذر


نگاه نکن.
دنیا در کار فروپاشی ست.
نگاه نکن.
دنیا در کار بیرون راندن تمام نورهای خود است
و درون مان را از تاریکی ترسناکش پر می کند،
و ما در این مکان سیاه و فربه و خفه
کشته می شویم یا می میریم یا می رقصیم یا می گرییم
فریاد می زنیم یا می نالیم یا مثل موشی جیغ می کشیم
تا بر سر قیمت پایه مان چانه بزنیم.
از مجموعه «شاید مرگ پیر شود»
دست انتشار در انتشارات «فردا»

@salam_khiaban
س
15:22
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 06.09.2018 15:07:30
نگاهی به ادبیات و شعر پرتغال
🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋

قدیمی ترین سند شعر در پرتغال به قرون وسطی برمی گردد و آن هم مجموعه ای از ترانه های تغزلی است تحت عنوان cancioneiros، البته سراینده ی این ترانه ها مشخص نیست .اما پس از این مورد خاص ، ادبیات پرتغال با دکاموئس نضج گرفت . دکاموئس به تأثیر از شاعران کلاسیکی چون هومر و ویرژیل ، اثری حماسی تحت عنوان Os Lusiadas به رشته ی تحریر در آورد که در آن داستان واسکو دا گاما (Vasco da Gama )دریانورد شهیر پرتغالی را شرح می دهد که عازم دریا برای رسیدن به سرزمین هندوستان است .

در قرن نوزدهم میلادی ، نهضت رمانتیسیم توسط آلمیدا گارت ( Almeida Garret) ، کامیلو کاستلو برانکو ( Camilo Castelo Branco) ، ژولیو دانیز (JúlioDiniz)و آگوستو کاستیلیو ( Augusto Castilho) که این اخیر خود پایه گذار مکتب رئالیسم نیز در این کشور است شکل می گیرد .

در قرن بیستم ، فرناندو پسوآ ( Fernando Pessoa) که یکی از مهم ترین شاعران این کشور و جهان است در این کشور معرفی می شود. البته خاطر نشان می کنیم که در پرتغال چیزی بالغ بر ۶۰ نام فرناندو پسوآ در طول تاریخ این کشور ثبت گردیده است که همه ی آن شاعر و نویسنده بوده اند که این خود یکی از شگفتی های پیرامون این شاعر بحث برانگیز پرتغالی است . اما این فرناندو پسوآ که مطمح نظر ماست همانی است که شاهکاری به نام ” کتاب سرگشتگی ” ( Livro do desassossego) دارد که این کتاب در ایران توسط شادروان جاهد جهانشاهی از روی رونوشت آلمانی ترجمه شده است . این فرناندو پسوآ جدا از بین خیل عظیمی از هم نام های خود ، شاعری ارزشمند است و شعرهای فلسفی وی که برخی از آنها در مجموعه شعر ” پیغام ها ” ( Mensagem) به طبع رسیده اند ، گواهی از وجود شاعری پراهمیت و تاثیرگذار در شعر معاصر جهان است .

همچنین نویسندگانی چون ژوزه ساراماگو (José Saramago) برنده ی نوبل ادبیات به سال ۱۹۹۸ ، لیدیا ژورژه (Lídia Jorge) ، آگوستینا بسا – لوئیس ( Agustina Bessa-Luís) ، هلیا کوریا (HéliaCorreia) از دیگر افراد سرشناس در ادبیات معاصر پرتغال هستند .

برداشته شده از نوشته ای از ابوذر کردی

@tuaftab
7 September 2018
س
10:09
سلام خیابان
آسمان پر از خون كبوتر شد؛
و من اين را در ستاره اي ديدم
كه از بازوانت روئيد.
گم نمي شود صداي تو در گلوهاي من.


ديگر نمي شود بعد از تو
آن پرنده را فراموش كرد
كه در صبح روز هول
آوازش را با آيه اي از خون آغازيد.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
10:19
شراب خانگي ام بس، مي مغانه بيار
حريف باده رسيد، اي رفيق توبه، وداع
«حافظ»


بگذار آن خيل گول و گنگ
كوه را كاهي بدانند بر باد
زيبايان، كه كودكان روزند، مي دانند
در هر تكرار تو، رقمي از حادثه فردا است
10:22
گزیده از کتاب خورشید ماندگار
س
13:12
سلام خیابان
دهگانة سوم:
زمزمه‌ها با خيابان

(۱)
خالي بودنت
دلم را خالي مي‌كند
فردا چه خواهد شد؟
اگر كه تنها بماني؟
دلهره اي كه
با شروع اولين فرياد مي‌ميرد.
(۲)
در خانه بي‌حوصله‌ايم.
در دفتر احزاب سرمان كلاه مي‌گذارند،
و در روزنامه‌ها بايد براي قاتلان بنويسيم.
در خيابان اما،
جايي براي ديدن حقيقت هست
جايي كه چشم، دست را نمي‌فريبد.
(۳)
در خاموشي‌هايت با رازهاي مجروحش
شمعي مي‌افروزم
و صبح
هنگام كه گنجشكان بر شاخه درختانت
آواز مي‌خوانند
رازهاي تو را پرواز مي‌دهم.
(۴)
وقتي ما در تو نفس مي‌كشيم
گشتيها مي‌آيند.
پرسان پرسان و آسيمه سر و مسلح.
وقتي خالي مي‌شوي
گشتيها بيشتر مي‌ترسند.
(۵)
گاز اشك آور تو را پر مي‌كند
پاسداران مي‌آيند.
ما فرار مي‌كنيم.
تو تنها مي‌شوي.
و ما را مي‌خواني دوباره
در بازدم فردا
پر مي‌شوي از ما.
(۶)
خبرنگاران كجا بودند؟
وقتي كه تو پر مي‌شدي از رگبار و گاز اشك‌آور.
و ما،
در گوشه‌هاي تو،
براي هم دست تكان مي‌داديم.
(۷)
ناگفته‌هاي خيابان
بهتر است از صد هوار در هواي اتاق
و صد هوراي پر از كف
و هزار بار بهتر از
هزار نوشته در كامپيوتر.
(۸)
درختي در تو هست؛
شته زده.
و مثل آن كه به ما شليك مي‌كند،
بي ريشه.
بادهاي تلخ نفرت را بخوانيم
بر شته‌ها و بي ريشه‌ها.
اين گونه عاشق‌تر مي‌شويم.
(۹)
فرزندت تفنگ را
چنان تربيت كن
كه هيچ آخوندي
جرأت نكند حرف از خدا بزند.
(۱۰)
پرنده هاي بي آواز
در قفس درخت...
بايد به خيابان فكر كرد.
اين گونه است كه ما
سياست جهان را دوباره مي‌سازيم.
8 September 2018
س
10:46
سلام خیابان
دنیای شاعران دنیای خیال است.
آیا خدا هم شاعر بود؟

م. شوق
9 September 2018
س
22:47
سلام خیابان
عهد تمیمی، دخترشجاع فلسطینی

🙆‍♂️🙆🙆
عهد تمیمی، دختر ۱۷ ساله در میان اعتراضات هفته‌های اخیر فلسطینیان در دفاع از بیت المقدس و هنگام حضور چندین سرباز در حیاط خانه‌اش با آنها درگیر شد. او سربازان را هل می‌دهد و به‌ آنها سیلی می‌زند.
ساعاتی پیش از این اتفاق، تعدادی از فلسطینیان از درون خانه‌هایشان در روستای النبی صالح به سربازان اسرائیلی سنگ پرتاب کردند. سربازان این افراد را از خانه‌ها خارج کرده و اجازه بازگشت به داخل منازل را ندادند.
این اولین‌بار نیست که تصاویر این دختر که اکنون ۱۷ سال دارد، توجه جهان را به مساله فلسطین جلب می‌کند. عهد تمیمی، از کودکی در تظاهرات‌های اعتراضی علیه اسرائیل شرکت کرده و تصاویر درگیری‌ او با سربازان بارها و بارها منتشر شده‌اند. عهد تمیمی در خانواده یی فلسطینی در روستای «نبی صالح» در رام الله متولد شده و پدرش «باسم تمیمی» از اعضای جنبش فتح است. پس از انتشار ویدئوی این دختر فلسطینی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، وی هفته گذشته در نیمه شب بیستم دسامبر توسط سربازان اسرائیلی بازداشت شد. مادر و دخترعموی وی نیز در بازداشت بسر می‌برند. اتهام او «حمله به ماموران اسرائیل، جلوگیری از انجام ماموریت آنها و تحریک دیگران به ارتکاب جرم» است.
وی سال‌ها پیش از طرف محمود عباس، رئیس دولت فلسطین تقدیر شد و از رجب طیب اردوغان، نخست وزیر وقت ترکیه جایزه شجاعت دریافت کرد. این روزها نام عهد تمیمی دوباره با اعتراضات فلسطینیان در دفاع از بیت المقدس گره خورده است. نهادهای حقوق بشری برای آزادی وی، کمپین‌ جمع‌آوری امضا براه انداخته‌اند و نویسندگان، تحلیلگران و روشنفکران مدافع فلسطین به دفاع از او برخاسته اند
🙆🙆‍♂️🙆🙆‍♂️🙆🙆‍♂️🙆🙆‍♂️🙆
@ma_golha

attach 📎
22:54
آهنگ «پل بزنید»

شعر از نجیب بارور

موسیقی و صدا : داوود پژمان

@salam_khiaban
10 September 2018
س
00:52
سلام خیابان
افسانه ی سه دوست

از فدریکو گارسیا لورکا

🌸🌸🌸

انریکه،
امیلیو،
لورنزو
هرسه یخ می‌بستند:
انریکه در عالم بستر
امیلیو در عالم چشم و جراحات دست‌ها
لورنزو در عالم مدارس بی‌سقف.

لورنزو،
امیلیو،
انریکه،
هر سه می‌سوختند:
لورنزو در عالم برگ‌ها و توپ‌های بیلیارد
امیلیو در عالم خون و سنجاق‌های سفید
انریکه در عالم مردگان و نشریات فقید.
لورنزو،
امیلیو،
انریکه،
هر سه دفن می‌شدند:
لورنزو در یک پستان فلورا
امیلیو در جن‌ای راکد که فراموش شده بود در لیوان
انریکه در مورچه، دریا و چشمان خالی پرندگان.
لورنزو،
امیلیو،
انریکه،
هرسه در دست‌های من بودند:
سه کوه چینی
سه سایه‌ی اسب
سه چشم‌انداز برفی و یک کلبه‌ از گل‌های سوسن
میان کبوترخان‌هایی که ماه خود را می‌‌گسترد زیر خروس‌.

یک و
یک و
یک
هرسه مومیایی می‌شدند
با مگس‌های زمستان
با جوهرهایی که سگ برآنها می‌شاشد و مستک به هیچ‌شان نمی‌گیرد
با بادی که قلب تمام مادران را منجمد می‌کند
با انهدام سفید سیاره‌ی مشتری آن‌جا که مستان مرگ را لقمه می‌کنند.

سه و
دو و
یک
آن‌ها را دیدم که ترانه‌خوان و گریان گم و گور می‌شوند
برای یک تخم مرغ
برای شب که اسکلت برگ‌های تنباکویش را نمایان می‌کند
برای درد من، آکنده‌‌ی چهره‌ها و خرده‌شیشه‌های بران ماه
برای شادمانی‌ام از چرخ‌های دندانه‌دار و تازیانه‌ها
برای سینه‌ام، پریشان از کبوتران
برای مرگِ منزوی‌ام با تنها یک عابر غافل.

من ماه پنجم را کشته بودم
و بادبزن‌ها و دستک‌زنان از فواره‌ها آب می‌نوشیدند
شیر تازه‌ی ولرم و سربسته
گل‌های سرخ را با درد بلند سفیدی می‌تکاند
انریکه
امیلیو
لورنزو
دیانا سرسخت است
ولی گاه سینه‌هایی دارد ابری
سنگ سفید می‌تواند در خون گوزن بتپد
و گوزن می‌تواند در چشم‌های یک اسب رویا ببیند.

وقتی اشکال ناب نابود شدند
به زیر جیرجیر گل‌های آفتاب‌گردان
دریافتم که مرا کشته‌اند.
از کافه‌ها و گورستان‌ها و کلیساها می‌گذشتند
گنجه‌ها و خم‌ها را می‌گشادند
سه اسکلت را دریدند تا دندان‌های طلایی‌ را چپاول کنند.
حالا پیدایم نمی‌کنند.
مرا پیدا نمی‌کنند؟
نه. پیدایم نمی‌کنند.
ولی همه می‌دانند که ماه ششم از سیلاب به بالا گریخت
و دریا به خاطر می آورد،
ناگهان
نام همه‌ی غرق‌شدگان‌اش را.

@salam_khiaban
س
23:41
سلام خیابان
ا
اتچ بات 10.09.2018 23:40:48
نامه شجاعانه وکیل مبارز محمد نجفی خطاب به دشمن اصلی مردم و کشور ایران ، ولی فقیه ارتجاع
-------------------------------------------------------------
آقای خامنه ای!
انتخاب ما نه امامِ در ماه بود نه ملتِ در چاه!
وقتی کسی را ببری تا ماه بالا، دیگر دست و صدایت به او نمی رسد، خدایی می کند ناخودآگاه!
نسلِ ما نبود یا بود و گاگِلَه می کرد ولی ما را زبانِ گفتن آری یا نه نبود. گریه می کردیم و می خندیدیم. می خوردیم و پوشک می شدیم. ببخشید آن زمان پوشک نبود ما قنداقه می شدیم‌. با چرخشِ کودکانه!،کهنه پیچ می شدیم.!
اگر این سنت حسنه باقی بود با تحریم پوشک دچار مشکل نمی شدیم. حواستان هست با پوشک، یواشک یواشک وارد حرف های بو دار شدیم!
نسل ما از ثانیه اول که زاده شدیم بدون اینکه چون شما معجزه وار، بلند یاعلی! گفته باشیم وارث ایران و نام و دین و مذهب و حکومتِ دینی شدیم. ارثِ اجباری. خروج از دین اعدام خروج علیه حکومت اعدام!
آیه لااکراه_فی_الدینِ قرآن و اصول آزادی_عقیده و حق_تعیین_سرنوشت مندرج در قانون_اساسی هم، محلی در عمل نداشت!
شما هم میدانیدکه همه اتفاق های زندگی با میل انسان نیست. در فیلم سالِ ۶۸ مجلس_خبرگان_رهبری خودِ شما به صراحت گفتید:
"مخالف هستم رهبر بشوم، از نظر شرع و قانون رهبر شدنم مشکل دارد. باید_خون_گریست به حال ملتی که احتمال رهبر شدن من مطرح باشد"
ولی برخلاف میلتان و بر خلاف قانون و شرع، شما را رهبر کردند، سی سال است رهبر ماندید،رهبر هستید. صاحب معجزه و مبارک شدید، از غیب برایتان غذا می آید ماشین و چهره تان نورانی است. بر سنگ بنشینید نشیمنگاه تان محل تبرک می شود، محل فرود بالگردتان در سال های بعد گلباران می شود. به دستبوسی تان می آیند حتی زنانِ درجه دار. خلاصه نه به آن نخواستن و نه کار را به اینجا رساندن!
یادم نرفته در فیلم پنهان شده از چشمِ مردم که ناخواسته لو رفت در سال گذشته، به قول فردوسی پور، چه کرد آقای هاشمی_رفسنجانی در مجلس خبرگان رهبری.
با یک خاطره، سرانجام و حقوق و آزادی های ملت را انداخت به مخاطره!
خاطره ای از امام گفت؛ راوی خودش، سَنَد خودش، حامی خودش، و همه را ترغیب به پذیرش کرد، والسلام!
دست آخر هم، با یک شنایِ قورباغه ای، با یک زیرآبیِ اجباری، سرش را کردند زیر آب!
رفت جایی که بسیاری را فرستاده بود، تمام!
اما نسل ما همیشه هم تن به اجبار نداد. درسال های#۷۸ #۸۸ و خصوصا #۹۶ دست به انتخابِ آزادی های سیاسی و عقیدتی زد که حکومت با مشت_آهنین به دهانِ نسلِ ما کوبید!
پاسخِ خواسته مسالمت آمیز را اینگونه داد: باتوم زد، اشک آور زد، تهمت زد، دستبند زد، پابند زد، قمه زد، گلوله زد، دار زد!
آقای خامنه ای!
گناه انتخاب و اجبارِ هم نسلان تان را به گردن نسل بی گناه ما نیاندازید. شما یک انسان معمولی و زمینی هستید و نه فرازمینی و خاص! باید درخور اختیاراتِ فراوانتان، فراوان، پاسخگو باشید! که نیستید!
آقای خامنه ای!
نسلِ ما پاسوزِ شماست! روزگارمان به سیاهی عمامه تان است. عبایتان را از سرزمین هایِ همسایه جمع کنید.سرمایه ما را خرج ایدوئولوژی_شیعی خود نکنید. داخل به اندازه کافی اختلاس و رانت و فساد هست. پا در نعلین بزرگان جهان نکنید. چهل سال در برهه حساس کنونی درجا زدیم و سر جنگ با جهان داریم ولی ناتوان از تولید پوشک هستیم و بسیار فقیرِ بی نان داریم!
آقای خامنه ای!
انتخابِ نسل ما، دوستی با جهان است
بدون توجه به ملیت ونژاد و دین و مذهب!
با اختیار، به آزادیِ انتخابِ نسل_امروزِ ایران، تن بدهید. تن ندهید مجبورتان‌ میکنیم!
گاگله کردن: چهار دست و پا رفتنِ نوزاد
قلم_اگر_از_بیداد_ننویسدقلم باد!
محمد_نجفی_وکیل_دادگستری
شازند ۱۷/۶/۱۳۹۷

@tuaftab
س
23:43
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 10.09.2018 22:29:46
برای پنج دهه فدا و ماندگاری مجاهدین برای آزادی

از م. شوق

@tuaftab
11 September 2018
س
09:48
سلام خیابان
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
802.7 KB
اسب و شتری که از کودکی با هم بزرگ شده اند بعد از مدتی دوری .....

از محبت خارها گل می شود
س
21:25
سلام خیابان
بر چشمه هاي سرد

به رزمندة مجاهدي كه در يك عمليات نظامي دو چشمش را از دست داد.

آن جنگل سياه دريايي
با شاخهاي خيس لرزان
چشمان توست.

راز دريا را دارد
خنياگر ابهام آب.

چشمان تو، تن سپرده به باد سرد
سطح وسيع راز
در نهفت كلام متلاطم آبي.

شادي صبحگاهي پرندة بيدارتر از دريا
چشمان توست
نجواگر با لبهاي تشنگيام
كه در عمق رطوبت تاريك ميسوزد.

اي كاش چشمهاي تو
لبهاي مرا فراموش نكرده بودند
و من ميتوانستم
بر چشمههاي سرد بوسه زنم
و مثل آن پرندة سپيد دريايي
در تلاقي آب و آفتاب
ذوب شوم.


از مجموعه شعر صبح در آواز گنجشك
کاظم مصطفوی

سلام خیابان
12 September 2018
س
20:03
سلام خیابان
[ Photo ]
🎋 سخنی از نویسنده عزيز_نسين
✍️تمامی حرفهای (دیکتاتورها) دروغ است، جز حرفهایی که تکذیب می‌کنند!🎋
@salam_khiaban
20:07
🔻دختران سرزمینم!

🔸به جای دانشگاه، در کنار خیابان، روز تا شام با سیاهی واکس و چرم کفشها...اما روزی بگردد این روزگار!
@salam_khiaban
س
20:08
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 12.09.2018 18:26:56
یک خبر عجیب!!! یک مجازات عجیب!!! این خبر را لطفا بخوانید!
20:08
آ
آفتاب شوق 12.09.2018 18:34:30
درباره ی خبر مجازات مجازات یک دانشجو به شرکت دوسال در نماز جمعه !!
واقعا شما از این خبر چه نتیجه ای میگیرید: من پنج نتیجه میگیرم:
یکی این که خود ولایت فقیه اعتراف میکند که شرکت در نماز جمعه هایش حکم نوعی عذاب برای جوانان دارد. و به همین دلیل مثل محکومیت به زندان فرد را محکوم می کند که بجای زندان در نماز جمعه شرکت کند.
دوم این که نفرت از عقاید این آخوندها به جایی رسیده که به زور محکومیت صادر کردن باید صف های نماز جمعه را پر کنند. و چه بسا بسیاری از افرادی که در نماز جمعه دیده می شوند از همین محکومان باشند.
سوم این که آنقدر آموزشها و حرفهای امام جمعه ها مزخرف هست که خودشان می دانند که فردی را در چند جلسه به قول خودشان اصلاح نمی کند و فرد باید به مدت دو سال به نماز جمعه برود. تا شاید کمی تحت تاثیر حرفها به قول خودشان ارشاد شود.
چهارم این که معلوم شد که نماز جمعه هم جایگاهی هست برای پاییدن افرادی که می خواهند مطمئن باشند که فرد زیر نظر است. .
پنجم این که این است به آخر خط رسیدن نظام خمینی و خامنه ای.
م. شوق
@tuaftab
13 September 2018
س
09:44
سلام خیابان
ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد
دوباره دوام می آورد
اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است

شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت!
برتولت برشت
🎋🎋🎋

سلام خیابان
09:46
یر کوهانت از چه مراقبت میکنی ؟
شتر به لاک پشت گفت .
و لاک پشت پاسخ داد:
تو به پرتقال ها چه می گویی؟
آیا یک درخت گلابی
برگ هایش بیشتر از خاطرات قدیم است ؟
چرا برگ ها به خود کشی گردن می نهند
وقتی احساس زردی می کنند ؟

....
نرودا - کتاب "سوال ها"

@salam_khiaban
س
13:22
سلام خیابان
بچه ها موقع شنیدن شد
قصه را از کتاب گوش کنین
هر کسی زد صدایتان اینجا
ندهینش جواب و گوش کنین
وقت وقت کتاب خواندن شد

@salam_khiaban
س
21:32
سلام خیابان
یادش بخیر
س
21:32
سلام خیابان
ر
ربات حذف ✂️ 01.09.2018 14:39:41
روزگار کودکی یادت بخیر🙏🙏


🆔 🥕
14 September 2018
س
16:13
سلام خیابان
راز بقا
16:14
تنهایی!
س
16:29
سلام خیابان
هنگام، هنگام زيبايي توست

به سازمان مجاهدين كه ازهمة خوابها زيباتر است.

هنگام،
هنگام زيبايي توست.
و من همة آبها را فراموش خواهم كرد.

خوابهايم را بيدار ميكنم
و آسمان و آفتاب و دريا را
فراموش خواهم كرد.

مي خواهم جنگل در نور سرد ماه بسوزد،
و همه چيز را فراموش كنم،
هنگام كه در پايان تمام زيبايي هاي ناتمام
تو ايستاده اي.

هنگام،
هنگام زيبايي توست.


کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
16:31
یک قصه از کتاب پیامبر کوچک من
16:32
یک قصه کوتاه

کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
س
17:00
سلام خیابان
Deleted Account 13.09.2018 22:09:27
ما هم مثل آقا برای احقاق حقمان روز یک مهر اعتصابمان را شروع می کنیم و تا آخرش هستیم
س
17:05
سلام خیابان
ر
روز روشن98 07.09.2018 11:11:37
طنز شب شعر با ضرب عظما
برای اولین بار #خامنه‌ای در حال ضرب زدن با شاعر همراهی میکنه
به خاطر اینکه خستگی از تن تون در بره گوش کنید
⭕️❇️ طنز شب شعر با ضرب عظما 😁🤣
آخر خنده 😂😂🤣

#براندازم97
15 September 2018
س
20:46
سلام خیابان
ترانه ای از فیروز با ترجمه
16 September 2018
س
02:29
سلام خیابان
نسم علينا الهوى
نسيم باد بر ما وزيد
نسم علينا الهوا من مفرق الوادي
باد نسيمش را از چهار سوي دره برما وزاند
يا هوا دخل الهوا خدني على بلادي
اي باد به تو متوسل ميشوم كه مرا به ميهنم ببري
يا هوا يا هوا يللي طاير بالهوا
اي باد كه با وزش تو هست كه به پرواز در مي آيند
في منتورة طاقة وصورة
در منتوره (منطقه اي در لبنان) توانمندي و نماد شكل ميگيرد
خدني لعندن يا هوا
مرا ببر نزد آنها
فزعانة يا قلبي
چرا كه قلبم پريشان است
أكبر بهالغربة
زيرا كه اين غربت بزرگتر از آنست
ما تعرفني بلادي
آن سان كه ديگر ميهنم مرا نمي شناسد
خدني على بلادي
مرا به ميهنم ببر
شو بنا شو بنا يا حبيبي شو بنا؟
چه حال واحوالي داريم اي يار چه شده ما؟

كنت وكنا تضلو عنا وافترقنا شو بنا
بوديم و بوديد تا نزد هم بمانيم (وحال كه) جداشديم برما چه ميگذرد
وبعدا الشمس بتبكي
هنوز خورشيد بر ما ميگريد
عالباب وما تحكي
در آستانه در بي آنكه سخني بگويد
يحكي هوا بلادي
واين وزش باد است كه از ميهنم ميگويد
خدني على بلادي
(اي باد) مرا به ميهنم ببر

https://www.youtube.com/watch?v=-IZOPOritPk
17 September 2018
س
11:14
سلام خیابان
در آسماني پر از پرچم وسوار

در آرزوي زيارت خاكپاي حسين(ع)

اسبهاي آسماني آمدند.
با يالهايي از برف و نور
ـ افشان
در همة ذرات هوا ـ
و شيهههايي مذاب از ابر و رعد.
اسبها آمدند
با سواراني
كه چشمهايشان پر از نرگس بود
و قلبشان گل سرخ.
انگشتاني از نعناع و ريحان داشتند
و در تيزي خنجرهايشان
صداي آبي رؤيا برق مي زد.
سواران آمدند
و بوسيدند
خاك داغ سرخ را
آن جا كه مزار پرچمهاي فروافتاده بود
و تاختند تا آسماني پر از پرچم و سوار.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
12:08
سلام خیابان
تشويش

در عاشورا

چراغ براي تاريكي ست.
آنجا كه ايستاده اي
روز است.

بي نياز
از چراغ،
تو را مي بينم.


تشويش حباب
براي كندن از جزيرة كف

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
12:58
سلام خیابان
گل سنگم
گل سنگم
چی بگم از
دل تنگم
.....

@salam_khiaban
13:05
نامه سعید ماسوری برای زانیار و لقمان مرادی
”حلقه‌ی عشق و شورشگری”
”در زندان هم‌سلولی و همبندي یعنی عزیزترین عزیزان. یعنی کسی که بیشتر از هر کس یک زندانی بدان محتاج است. یعنی بی‌کسی که هم ساعات روز و چه‌بسا جزئیات زندگی‌ات را با او سهیم می‌شوی. و وقتی از سه فرزند، سه دوست، و سه برادر مثل زانیار، لقمان و رامین صحبت می‌کنم، به‌ویژه لقمان و زانیار که ۱۰ سال را با آنها بوده‌ام، در غم و شادی، دادگاه و انفرادی، اضطراب و دلهره، کمبود و بحران، در همه‌ی شرایط زندان، و حال در فقدان آنها طی این چند روزه آن‌چنان فضای زندان سنگین و هوای سلول‌ها خفقان‌آور شده که از صدای هس‌هس نفس کشیدن خودم هم متنفر می‌شوم. وقتی صدای قهقهه‌ی خنده‌ی زانیار را دیگر نمی‌شنوم،‌ شوخی‌های لقمان را در هر ترددش توی راهرو دیگر نمی‌بینم، وقتی شب می‌شود و دیگر نمی‌توانم به سلول‌های زانیار و لقمان سری بزنم و به خوردنی‌های آنها ناخنک بزنم، و خدایا! وقتی هنوز دمپایی‌های زانیار و لقمان جلوی سلول‌شان است ولی آنها دیگر آن‌جا نیستند، نه آنها، که گویی این منم که در زیر خروارها خاک مدفون می‌شوم. ای کاش می‌توانستم قلبم را که به بزرگی چهل سال ستم و بی‌داد بر سینه‌ام سنگینی می‌کند، به یک‌باره برمی‌کندم و خون رگانم را قطره قطره می‌گریستم تا شاید قدری تسکین یابم و به تمام دنیا نشان می‌دادم که چگونه بهترین جوانان و عزیزانمان را به مسلخ می‌برند و بی‌رحمانه سلاخی می‌کنند. و با چشمان بی‌روح و شیطانی‌شان به تماشای تاب خوردن اجساد بی‌جانشان می‌نشینند و آن را نمایش اقتدار نظام‌شان می‌خوانند. و نعره می‌کشند که دوران بزن دررو تمام شده - یکی بزنند، ده تا می‌خورند - و با این فرمول وقتی یک ضربه از مردم غارت‌شده و به جان آمده در قالب یک اعتراض و اعتصاب دریافت می‌کنند، فورا ده تن از زندانیان اسیر را برای انتقام و ارعاب به دار می‌کشند و آنها را قاتل و جانی و مزدور می‌خوانند؛ ولی مردم ما فرزندان برومند خود را با ندای قلبشان باز می‌شناسند.
راستی اگر این سه جوان و مردان و زنانی از این دست با خون خود شب‌تیرگی‌ها را نمی‌شکافتند و یا اگر نبودند جوانان و مبارزانی (از زن و مرد) که طلسم این اقتدار جنایت‌کارانه را بشکنند، (هرچند به قیمت خون خود) ستم و بيداد بی‌تردید جاودانه می‌گشت و گمان بر این می‌شد که آزادی، عدالت و حقوق بشر را تنها باید زیر عبا و دم آخوند خاتمی و روحانی و امثالهم برای مردممان جست‌وجو کنیم و از ما و مردممان کاری برنمی‌آید ...! بیچاره کوردلان در توهم جاودانگی نمی‌دانند که حلقه‌ی کبود به جای مانده بر گردن‌های ستبرشان، حلقه‌ی عشق است به مردم‌شان و همچون حلقه‌ی خاری است بر سر عیسی مسیح ...
و همین حلقه‌ی کبود است که کانون حلقه‌های دیگر طغیان و شورش می‌گردد برای همه‌ی آزادی‌خواهان بر علیه همه‌ی انواع ستم و بیدادگري.
سعید ماسوری - زندان گوهردشت کرج- ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
13:05
به یاد زانیار و لقمان و رامین که نرفتند، ماندگار شدند
19 September 2018
س
00:20
سلام خیابان
دروغ‌ها چیزهای وحشتناکی هستند. می‌توان گفت، بزرگ‌ترین گناهانی که جامعه‌ی مدرن را می‌آزارند.

@salam_khiaban
00:34
س
10:52
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 19.09.2018 10:51:29
هم ظریف می خواهیم که خزر را بفروشد و ماهیها را
هم قاسم سلیمانی که ملت را بکشد
هم نویسنده که گل محمد را بکشد و به همه ی کلماتش خیانت کند فقط برای آن که کتابش چاپ شود و زیز عبای آخوند..
@tuaftab
21 September 2018
س
10:00
سلام خیابان
در پشت شاخه ها

در پشت شاخه ها
رود سرد صبح جاري است
و سكوت، جاده قديمي را پركرده است.

در پشت شاخه ها
فانوسي زرد كه ماه بوده است روزي
برقنارة آسمان ميخكوب شده است.

در پشت شاخه ها،
برگوري در انتظار من،
كبوتري نگران نشسته است.

کاطم مصطفوی

@salam_khiaban
س
11:31
سلام خیابان
اين فانوس بريده بند با يادهاي تو...

اين دل چه تنگ است!
و در سكوتي تلخ تر از زهر اين عصر دلگير
چه حكايتها دارد با ترانه ها،
زمزمه ها و يادها ي تو.

اين دل چه نجواها دارد با خود
وقتي كه ياد تو
بالا مي رود از ديوارهايِ هاي هاي و
خيال و خاطره.

اين دل با ابرهايي كه در خود دارد
با هق هق بي امان شبانه اش
چه بي قرار است!
و با يادهاي تو چه قرارها دارد.

در اين بهار خونين
اين فانوس بريده بند
مست است ميان بادهاي شبانه
در آسماني كه پاياني ندارد...


کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
س
12:01
سلام خیابان
با بوسة شرم بر دست و صورت این مرد که یک از میلیون هاست
س
12:01
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 21.09.2018 07:48:42
س
14:07
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 05.04.2018 09:44:53
تقدیم به کودکان سوری که رنجشان هر روز جهان را می سوزاند... و شاعران را به آتش می کشد

نگاهی به دفتر مشق کودکان سوری
کاری از کانال تا آفتاب

@tuaftab
س
19:51
سلام خیابان
مادر و دخترش
19:57
برادری
س
22:15
سلام خیابان
مهربانی!
23 September 2018
س
21:07
سلام خیابان
قلم در روزگار ما چنین است
تمام حرفهایش نقطه چین است

م. شوق

@salam_khiaban
24 September 2018
س
12:37
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 23.09.2018 08:26:22
یار دبستانی من

به یاد تمامی آن یاران دبستانی که دیگر در بین ما نیستند و به یاد پیمانی که در لحظات وداع آخرین با هم بستیم. پرچم سرخ شما بر زمین نخواهد ماند.✊️
س
17:39
سلام خیابان
آیا صاحب این عکس را می شناسید؟ باورتان می شود که این عکس مردی است که روزی بزرگترین بوکسور جهان بود؟ بله او محمدعلی کلی است
17:41
دیدار مادری که گفته شده بود از دست رفته است
17:42
طنز مشهدی
17:42
بدون شرح! اگر می توانید نخندید
17:52
نامت چه بود اما؟ از کتاب خون عشاق
17:54
نامت چه بود اما؟درباره ناصر منصوري مجاهدي كه هنگام دار زدن از كمر به پائين فلج بود
26 September 2018
س
12:00
سلام خیابان
دوریس لسینگ نویسنده برنده جایزه نوبل و از حامیان مقاومت ایران
س
19:57
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 26.09.2018 11:17:16
شعر نخستین از مجموعه ی منتشر نشده ی سرودی در سنگ

سرودي در سنگ

وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ {74 سورة البقرة (2)}


«به او گفتيم عصاي خود را بر سنگ زن. پس دوازده چشمه از آن سنگ جوشيد(بقره ـ 60)»
سرودي در سنگ، لحظاتي ست از گفتگو با لحظه هاي جاري زمان، و درك اين واقعيت كه نه تنها در دل سنگ ساكت، بلكه در دل هستي، سرودي جاريست. سرود حقيقت. اين مجموعه شعر، لحظات انديشه به آن سرود جاري حقيقت است.


سرودي در سنگ(1)


خسته از تكرارهاي زندگي
گاه در خود مي روي با خويشتن
ليك بانگ لحظه اي بيدارگر
مي رسد در گوش ات اينسان طبل زن:

لذت نبرده اي كه بداني چه لذتيست
در لحظهي شناخت چيزي جديدتر
وقتي كه درك مي كني آنجا پديده ايست
در پشت هر پديده و هر ناپديدتر
عادت نموده اي كه بپنداري اين جهان
از بهر چشم هات ندارد نديدتر
گر گوش واكني به سرودي كه جاري است
در سنگ ِ طبل ز طوفان شديدتر
آواز يك حقيقت است كه بهر شنيدنش
بايد ز بايزيد شوي بايزيدتر

با يكي از اين لحظه ها به سخن در آمدم
كه نشانم بده اين لذت را
و لحظه با من گفت:

«كي كهنه شد جهان
در ديدهات
كي سير شد دو چشم تو
از باغ، از درخت
تو اسب را تنها
يكبار ديدي و فهميدي؟
تو آب را
شناختي؟
اي ناچشيده طعم لقمهٴ ادراك!

م. شوق

@tuaftab
28 September 2018
س
11:23
سلام خیابان
وضعیت زندگی مردم. در حاکمیت ولایت فقیه

@salam_khiaban
س
14:58
سلام خیابان
م
مسیرِ آگاهی 21.09.2018 22:39:49
🔺این آهنگ روتقدیم
می‌کنیم به دولت محترم
وکل مسئولین کشور
خواهشاًفرواردکنیدتابرسه به دستشون
😂😢


🔶 @shak_gerayi
29 September 2018
س
11:41
سلام خیابان
من زمان را
و جهان را
دست به دست پیش می برم
من
انسانم
خدای زمین

م. شوق

@salam_khiaban
س
19:22
سلام خیابان
نمی بینی؟
ما همه برگهای همان درختیم؟
@salam_khiaban
س
19:33
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 29.09.2018 19:28:16
19:33
آ
آفتاب شوق 29.09.2018 19:31:49
از مجموعه ی سرودی در سنگ

(2)
تو از شراب درك ننوشيده اي! بدان!
يك لقمه فكر
يك جرعه درك
بر سفرهٴ حقيقت
تا روزها تو را
شاداب ميكند
در سفرهٴ نگاه تو هرچيز هست
كهنه و سرد است.
بر سفره اي كه نشسته ست روبروت
فرزانه اي فهيم
تو از وقوف بگو كي گريختي؟
كي گفتهاي بس است؟ ديگر شناختم.
نه حتي
اين را نگفتي
اما چراغ تأمل را
خاموش كردي و خفتي
اين، « راه رفتني»ست درخواب
بيماري است اين، نه بيداري.
شيرين تو را به سفرهٴ نابي لذيذ ميخوانم!
با شوق ميگويمت
در لحظهٴ وقوف،
بس رازهاست كه چون بر تو باز شد
بيرون كشد تو را ز دايرهٴ تلخ خوابگرد
اي مرد!
انسان بدون فكر؟
چه خاليست زندگي!

@tuaftab
30 September 2018
س
10:37
سلام خیابان
دو احمق یا دو شیاد؟
س
21:35
سلام خیابان
و چون انسان انسان است....
1 October 2018
س
19:06
سلام خیابان
#ویژه

باید بدانیم:

چه كسانی از ديوار سفارت آمريكا بالا رفتند؟

سعيد حجاريان
ابراهيم اصغرزاده
معصومه ابتكار
حبيب اله بيطرف
سيد محمد رضا خاتمی
محسن ميردامادی
كمال تبريزی

چه كساني اساتيد دانشگاه ها را به بهانه انقلاب فرهنگی اخراج كردند؟

عبدالكريم سروش
صادق زيبا كلام

چه كسانی فردين، ملك مطيعی، بهروز وثوقی و... را ممنوع التصوير كردند؟

سيد محمد خاتمی
ميرحسين موسوی
محسن مخملباف

چه کسانی برای اولین بار طرح حجاب اجباری را به آیت اللّه خمینی پیشنهاد دادند و نهایتاً آن را به جامعه تحمیل کردند؟

حسن روحانی
میر حسین موسوی
زهرا رهنورد

چه كسانی در پيشانی زنان بدحجاب پونز فرو می كردند؟

اكبر گنجي

چه کسانی برای اولین بار به آیت اللّه خمینی لقب امام را دادند؟

حسن روحانی

چه کسانی بر ادامهٔ جنگ بعد از فتح خرمشهر پافشاری کردند؟

علی اکبر هاشمی رفسنجانی
حسن روحانی

چه کسانی با وعدهٔ انتخابات زودرس و موقتی بودن رهبری، پس از فوت آیت اللّه خمینی، حجة الاسلام علی خامنه ای را به رهبری دائمی منصوب کردند؟

علی اکبر هاشمی رفسنجانی

چه کسانی با عنوان کردن کسر بودجه دولت، نهادهای نظامی و امنیتی ( سپاه پاسداران، بسیج، وزارت اطلاعات و... ) را در امور اقتصادی وارد کردند؟

علی اکبر هاشمی رفسنجانی

چه کسانی با عنوان حکم حکومتی استقلال و جایگاه قانونگذاری مجلس را نادیده گرفته و عملأ مجلس را به نهادی در خدمت قدرت مطلقه تبدیل کردند؟

مهدی کروبی



نكته: همهٔ افراطيون اوّل انقلاب از استمرار طلبان یا اصلاح طلبان امروزی هستند!

اصلاح طلبان در واقع پاسداران سیاسی حکومت ولی فقیح هستند و سپاهی ها پاسداران نظامی حکومت ولایت فقیح هستند.

#نشر_دهید
@salam_khiaban
س
19:23
سلام خیابان
"لیس‌خورِ کفش ظالمان به پهنای زبان کفش‌لیس‌ها است و قدرت ظلم آن‌ها با طاقت تحمل مظلومان بر آورده می‌شود."

✍️ #احمد_شاملو
📚 "از مهتابی به کوچه" [ص ـ ۱۰۶]
2 October 2018
س
23:01
سلام خیابان
23:02
این صحنه را در کدام کشور دیگری غیر از ایران میتوان دید؟

@salam_khiaban
3 October 2018
س
11:47
سلام خیابان
بی تاست مثلِ تو این ماهِ پر غرور
جمشید پیمان

سردم اگر چه در دلِ این ساکتِ سیاه
دستی گشوده وسعتِ خواهش به سویِ ماه

بی تاست مثلِ تو، این ماهِ پر غرور
هرکس که دید،گشت بر این باورم گواه

تنها، همیشه سفر می کند به شب
در اوجِ اوج می رَوَد این شاهِ بی سپاه

غیر از خیال تو، با من غریبه بود
از خاطرم گذشت چو نقشی به اشتباه

بی هوده است واژه ی دیدن، بدون تو
یعنی که؛ دیدنِ تو بُوَد معنیِ نگاه

وقتی تو نیستی و مرا غیرِ بغض نیست
دیگر برای سینه نَمانَد مَجال آه

خود خواهی است، ولیکن چه چاره ای؟
ای پا به راه، همسفری غیرِ من مخواه

ناممکن است بی تو، در این ظلمت غریب
تنها مَنِه مرا به خودم، نیمه های راه💙💙


@salam_khiaban
س
20:11
سلام خیابان
آن قامت ناپیدای افراشته از مجموعه قصه لشگر فاتح در خاک ناشناخته

@salam_khiaban
20:11
از کتاب لشگر فاتح در خاک ناشناخته
کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
20:17
نیما،راههای پیموده و ناپیموده

@salam_khiaban
20:22
مثل قافيه در شعري كهنه

از تو گريزي نيست!
مثل قافيه در شعري كهنه
تكرار مي شوي و بي تو
رشتة آن چند كلام منظوم پاره می شود
و از هم مي پوكد شعری که سفته بودم.
در دیباچة شعرم
تنها نام تو است
و در بیت بیت آن چه که نوشته ام
حضور داری مثل بغ بغوی کبوتری که بامش را یافته
و موزون تر ست از صدای کولیانة گیتاری
که مثل ریزش همة آبشارها می ریزد.
مثل قافیه از تو گریزی نیست
بي آن كه در قيافة هيچ شعري قافيه اي ديده باشم.

۱۰شهریور۹۶


کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
5 October 2018
س
14:43
سلام خیابان
همه می زیند
همه می روند
بدون آن که زیسته باشند
یا رفته باشند
من مسیر زیستن ات را
جه سخت می روم.

م. شوق

@salam_khiaban
س
17:00
سلام خیابان
کابوس آفرینی های مدهش ـ فصلی از یک کتاب
@salam_khiaban
17:00
کابوس آفرینی های مدهش ـ فصلی از کتاب جنایتهای پنهان

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
21:02
سلام خیابان
سلام!
س
23:56
سلام خیابان
به چه چیز حکومت میکنی؟
شعری از احمد مطر
👇👇👇👇👇👇
23:58
تو بر چه حکومت می‌کنی؟
بر شهری که خودت خرابش کردی
بر تیترهای روزنامه‌هایی که خودت می‌نویسی
بر خودروهایی که خودت گرد خودت قطارشان می‌کنی
بر مردانی که ساخته‌یی برای بلعیدن
بر زنانی که دزدیده‌یی برای رقصیدن
بر کودکانی که نام تو را حفظ کرده‌اند
و هر شب
وقت خواب
مادرشان لالایی می‌خواند به نام شیطان..

تو شیطان نیستی
این را خوب می‌دانم
چرا که شیطان
یک‌بار رانده شد
و تو
هزاران بار دیگر رانده شدی
و باز می‌خواهی بر شهری حکومت کنی
که خودت خرابش کردی!

#احمد_مطر
🖌 شاعر معاصر عراقی
متولد ۱۹۵۴

🖌 برگردان: بابک شاکر

@salam_khiaban
6 October 2018
س
10:16
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 06.10.2018 10:11:59
متن سخنرانی نادیا مراد برنده ی جایزه ی نوبل
@tuaftab

👇👇👇👇👇👇
10:16
آ
آفتاب شوق 06.10.2018 10:13:15
متن سخنرانی نادیه مراد برنده جایزه صلح نوبل
نام‌شان داعش بود، آمده بودند ما را به جهنم ببرند و خودشان سر راه به بهشت بروند! دعوت‌نامه‌شان در دست چپ‌شان بود و با انگشت شهادتین دست راست، آسمان را نشان می‌دادند!

مادرم برای سکس شرعی بسیار پیر بود و طعم حوریان بهشتی را نمی‌داد، او را کشتند، خواهر کوچکم را همچون بره‌ای تازه نگه داشتند. او باکره بود! همچون مریم، کمی معصوم‌تر، کمی کوردتر، همچون آب زلال! خواهرم باید زن امیر الاکبر می‌شد!

خدا شاهد بود، ما تفنگ نداشتیم، سرود «خوایه وه‌ته‌ن» می‌خواندیم! خدا شاهد بود ما گلدان‌ها را آب می‌دادیم، گلها را گل می‌دادیم! خدا شاهد بود آمدند پدرم را به دو قسمت نامساوی تقسیم کردند؛ سرش را برای وطن جا گذاشتند و بدنش را زیر خاک دفن کردند که نفت شود! خدا شاهد بود برادر کوچکم را لخت زیر آفتاب نگه داشتند و به او شهادتین یاد می‌دادند؛ باید می‌گفت الله بزرگتر است! خدا شاهد بود او از فرط عطش و بی‌آبی جان داد! خدا شاهد بود سیاه بودند، مردانی از سرزمین حجر و آتش و ما زبان‌شان را نمی‌فهمیدیم، اما رفتارشان را! مردانی با ریش‌های بلند، مغزهای کوتاه، باورهای سخت! نام‌شان عقرب، ملخ، سوسمار بود! لشکری از لجن و پشم و اعتقاد!

آن‌ها آمدند، آرزوهای من را کشتند، آن‌ها من را غنیمت صدا می‌زدند! آن زمان دیگر نادیا نبودم، آن روز دختری بودم با روحی زخمی که از نفس‌هایم خون می‌چکید، آن روز هیولای ظریفی بودم که با جهان قطع رابطه کرده بودم، در من انسان مرده بود و لاشه‌ای بودم که حتی مومیایی هزار ساله‌اش ارزش نداشت، آن روز مرگی بودم در روحی!

بعد از آن زنی می‌مرد، زنی حامله می‌شد، زنی خودکشی می‌کرد، زنی خودسوزی... زنی هزار رکعت نماز جبر می‌خواند! بعد از آن زنانی، از رنج حامله شده بودند، زنانی فقط یک تقویم می‌شناختند: روز اول تجاوز، روزهای بعد از آن عذاب!

بعد از آن، تاریخ به دو دوره تقسیم شد: قبل از فاجعه‌ی سیاه - بعد از فاجعه‌ی سیاه! بعد از آن زنان فقط یک خیابان را سر راست بلد بودند، خیابان منتهی به بیمارستان بیماران روانی!

بعد از آن زنان فقط یک آواز می‌خواندند: «ای مرگ کجایی؟ زندگی مرا کشت». بعد از آن زنان تابوت بودند و کودکان در شکم‌شان مردگان هزار ساله! بعد از آن زنان مجسمه‌ای بودند که وسط شهر برای عبرت تاریخ نصب شده بودند!

آن روز هوا گرم بود، خدا شاهد بود، مردی آمد، من را کشت و باز دعا می‌خواند تا دوباره زنده شوم!

@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
8 October 2018
س
09:32
سلام خیابان
ه
هزار اشرف ،هزار کانون شورشی💥 ✌️ 08.10.2018 09:03:57
🎋‌ #ایران -شروع اعتصاب سراسری
۱۶مهر۹۷
💥شهرهای میهن :تبریز، مشهد، مریوان، کنارک
#اعتصابات_سراسری
#بازایان
👊هزار اشرف @HezarAshraf
13 October 2018
س
11:22
سلام خیابان
11:24
یاد خانم مرضیه در سالروز سفرش :من کی ام آهی
11:26
In reply to this message
من کی ام؟آهی در سالروز سفر خانم مرضیه از کتاب گاهی نگاهی
14 October 2018
س
13:53
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 02.05.2017 11:21:30
📖از علم خبر نیست معلم!📖📖📖
در جهل مسلط
از علم خبر نيست معلم !
جز جور و جنايت
در كوي و گذر، نيست معلم !
در خانهٔ سارا
ديو ستم و فقر، در حال عبور است
بر نيمكت دارا،
يك دفتر ساكت
پر خاطرهٔ شوق و سرور است
در صحن خيابان
افتاده به ره لشكر سارا
در پهنة ميدان
بر پا شده غوغا، از ارتش دارا
دانشكده زندان شده یاران
در بند شد استاد اين سلطهٔ زور است عزيزان
دانشجو و استاد در صحن خيابان
در جوش و خروش است
اين جنبش و شور است به طغيان
م.شوق

@tuaftab
http://i.imgur.com/iFXsRfI.jpg
16 October 2018
س
13:29
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 16.10.2018 13:28:47
⭕️ حافظ خوانی دختر خانوم کوچولو🌸
طوطی شیرین سخن یعنی این ! 😍

👒 ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
@ma_golha
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
17 October 2018
سلام خیابان pinned this message
س
23:08
سلام خیابان
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
6.1 MB
18 October 2018
س
20:10
سلام خیابان
ا
اتچ بات 18.10.2018 20:09:25
محمد نوریزاد: 24 مهر 97: «ما آنچنان شیعه متعصب بودیم که خلخالی آدم می کشت بهش آفرین می گفتیم، آقای خمینی با 4 خط امضاء چند هزار انسان را به سینه دیوار سپرد خبرش که حالا که بیرون می آمد که مجاهدین را دارند می کشند می گفتیم امام گفته، امام بالاتر از خدا برای من بی شعور بود»
ادامه ی مطلب را در لینگ زیر بخوانید
http://sabanews.bf.local/pages/Details.aspx?newsid=3119261

@tuaftab
س
21:29
سلام خیابان
کنار عشق

پیش از آن که به راه افتم
کنار خودم راه می رفتم
درکوچة خودمان!
و شاید هم
تنها کنار پدر یا مادر و خواهرانم
شاید......
پس از آن که یارانی یافتم
کنار ملتی راه می روم
در همة کوچه ها فریاد می زنم
معجزه ایست
یا من تکثیر شده ام،
یا جهان و انسانها و کوچه ها و خانه ها پدران و
و مادران و خواهران و... و..... وای... کودکها....
در خانه ی دلم زندگی می کنند
معجزه ایست
همه شان آنجا در آن دل کوچک من
می گریند، می خندند، ساز می زنند، به سر کار می روند،
شیرینی می پزند، خرید میکنند، فقر می خورند،عشق می ورزند،
.....
و من با این همه بار سنگین جهانی از عشق
سبکبار راه می روم
چون کاه
و گاه
از غمهاشان
چون کوه می شوم
چون ابر می گریم
چون صاعقه نعره می زنم
چون برق ..
اما همیشه از عشق
بشکوه می شوم
از این که راه می روم
کنار عشق.


شعری از م. شوق

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
19 October 2018
س
10:34
سلام خیابان
لحظه شعر ، از کتاب راههای پیموده و ناپیموده
10:44
لحظه شعر از کتاب راههای پیموده و ناپیموده
س
12:26
سلام خیابان
پائيزانةسفر

تقدیم به مهری که از آن همه مردم است
به خواهر مریم


رودي ازمعناي سفر
باتكه هاي تن
و پرازپاره هاي روح
جاري دررگهاي آبي ابر...

چه بوده اي؟
چه بوده اي زيراين گنبد مرمرين
كه مينايش را ازسفره هاي آب آورده اند
و چيستي؟
وقتي كه عبور مي كني

با قايقي از كاغذ و اشك و رؤيا
درمه صبحگاهي خيال...

فصل پيش رو
با كدام دغدغة ناباورانه
رنگ خورده است كه اين چنين
كاهلانه به سروقت قمريها رفته است؟

مرااي جادوي پائيزي رنگها
از اين ملال روزها
و تشويش لحظه هاي بيرنگ
به ديدار پرندگاني ببر
كه آواز تشنگي شان را
با دهاني خونين خوانده اند.

هر ذره ات زنده دردقيقه اي دور
هر تار ريشه ات
افشان در خاكي كهن،
و هرشاخه ات
روبه روي صبحي سرد
با ادامه اي درآوازچكاوك
تا فردايي نشسته در خانة پائيزي انتظار.

معناي سفري!
هربار،
برآمده از نازكاي حسي گنگ
و گمشده در خنكاي خوابي تابستاني.

کاظم مصطفوی


@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
22 October 2018
س
21:25
سلام خیابان
سعید فرشید قهرمانی دلاور و رشید (از کتاب چونان رودی از پلنگان بی نام)
21:26
حُرّانِ رهين
دربارهٌ زندگي مبارزاتي انقلابي شهيد، سعيد فرشيد


«حرّان رهين‌اند… در ره عشق از افسردگي دورند
…مي‌سوزند و مي‌سازند، مي‌دانند و مي‌باشند»

عبهرالعاشقين ـ شيخ روزبهان نقلي
21:26
21:27
درباره زندگی انقلابی سعید فرشید

@salam_khiaban
21:32
صمد بهرنگی قصه نویس بزرگ کودکان
21:32
صمد با قصه هایش برای آموختن ( از کتاب گاهی ، نگاهی)
21:33
صمد با قصه هایش برای آموختن

@salam_khiaban
س
23:50
سلام خیابان
قطعه شورانگيز، استاد پرويز مشكاتيان

پیشکش به همراهان کانال و عاشقان موسیقی
@salam_khiaban
23 October 2018
س
08:26
سلام خیابان
تفکر!
سلام خیابان pinned this message
24 October 2018
س
12:48
سلام خیابان
یک فرهنگ ، دو قربانی مقاله ای درباب فرهنگ پدرسالار

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
19:35
سلام خیابان
سنگها و سنگواره‌هاي خياباني
(1)
سنگها، دستها،
و شالي سياه كه برچهره بسته‌ايم،
اينها ترانه‌هاي ما هستند.
سنگي در مشت،
سنگي در هوا،
سنگباراني عليه سنگسار.
(2)
ترانه‌هاي خود را مي‌خوانيم
شادتر از سنگهاي در پرواز
و بي واهمه از گلوله‌هايي كه مي‌بارند بر ما.
خاطرة روزها نوشته مي‌شود
در سنگها و دستها؛
و گلوله‌هايي كه شليك خواهيم كرد.
(3)
سنگ و رگبار به هم آميخت.
و در يك لحظة ناب،
از ميان دود،
از ميان خاك،
از ميان آه،
بهت ما به يقين تبديل شد:
زنده بوديم.
(4)
در اين خيابان پلنگ دويده.
مردي به سايه‌هاي توهم شليك كرده
و زني با فريادي بلندتر از ديوار سنگي
خود را به آتش كشيده است.
در اين خيابان است كه من غزلي نوشته‌ام...
(5)
هرسنگ گنجشكي است
فشرده در مشتي خشمگين.
قلب هراسان سنگ را
در پرواز بايد آرام كرد.
(6)
تو در ارتفاع، جاري خواهي شد
هنگام كه نام دروغين ات را
نبشته بر سنگي به زير كشيم،
و نام زني افتاده برسنگفرش را
بر ديوارة بلند آسمان حك كنيم.
(7)
به خبر رساني قطره‌اي روزنامه‌ها
يا دروغهاي تلويزيونها و راديوها نيازي نيست.
خبرها در تو دهان به دهان مي‌چرخد
و سانسور، ديوار پوكي است
كه مهيب فرو مي‌ريزد.
(8)
نه آن كه بي حرف باشم.
مثل تو كه ساكتي،
و دوست نداري ياوة تلويزيونها را
من نيز نمي‌خواهم آلوده كنم
ترانه‌هايت را.
(9)
وقتي خيابان سينه باز مي‌كند
دريا مي‌خندد.
و جنگل،
پرستاره مي‌شود.
من آن زخمم
بر سينة عقاب سپيد قله
نشسته بر گوري بي سنگ.
(10)
وقتي اولين سنگ را زديم
تنها پنج نفر بوديم.
آنها با ماشينها و كلتها و باتونهايشان پنج لشگر بودند.
در پايان خيابان،
ما پنج فوج پرنده بوديم
آنان با پنجه‌هاي خونين
پنج گلة فراري.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
25 October 2018
سلام خیابان pinned this message
س
20:52
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 02.09.2018 13:49:22
کانالی برای اهالی ادبیات
و دوستداران شعر و حس صمیمی هنر
صاحبان اندیشه و افکار فلسفی
دوستداران مردم و هنرهای مردم
و تاریخ ایران
در لینک زیر👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEH5zAF222YpNE7Qag
26 October 2018
س
21:33
سلام خیابان
بي‌تابي‌ها


مثل باد
كه شب را نمي‌شناسد
پرده پرده مي‌وزيد.

در ماه كامل شب
آواز اين بيابان
آيينه‌اي بود از احساس مبهم يك رؤيا.

تابم ربوده شد.
در لحظة خلوت بي‌باد.
در حسرت ديدن دوبارة ستاره‌ها
- گمگشته در حلقه هاي باد-

تابم
- كه شب را نمي‌شناسد-
در پرده‌هاي رؤيا
ربوده شد.

(2)

بي‌تابي در تب تو
هذيان سخن گفتنم نيست.

مي‌خواستم به دستم بگويم
مي‌خواستم از چشمم بخواهم
مي‌خواستم با پوستم سخن از رنگهاي بي‌پايان بگويم.

شايد هزار بار
با قلب خود گفته‌ام
در پس باروي اين باور
بي‌تابي كلام من را
باور كن!

(3)

ساكت اي دل!
ابرها آمده‌اند!

پر تاب و بي‌تاب
پيچيده در كلاف سربي ابهام‌ها
ابرها مي‌بارند.

ساكت اي ابر!
تا بيدلي وزيدن
تنها بادي فاصله است.

چشم مات آسمان
در شوق وزيدن سرد
صاف مي‌شود.

ساكت اي ابر!
دل من صاف‌تر از همة آبي‌هاست.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
21:36
حس ديوانگي روزها

در پاييز،
اين دفتر برگهايي دارد
با پنجه هايي از سرب سرد.
شايد اين
حس ديوانگي روزها باشد
كه هميشه بذر را
در كمين روئيدن مي بيند.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
21:38
در زمستان «بي تو»يي ها


بي تو خيابان من پر است از بغض؛
پر از گريه، از دلگيري.
بي تو پر از زمستانم، زمستانم
هر عابر كدورتي است
و من نمي توانم
دلم را براي برگ باز كنم
يا با پرنده حرف بزنم...
بي تو شلاق است اين باد
و سيلي بي رحم دقيقه هاي بهت
برگونه هاي ملتهب و لرزان.
بي تو، آه...پر از آهم، آه.

بهار، پايان «بي تو»يي ها ست
و من بايد
در بهار بميرم.


کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
27 October 2018
س
16:36
سلام خیابان
بی تابی ها

(4)

سفر آب
از سفرة رؤياي روشن روز.

هوا مرده بود.

دلهرة نهفتة بيابان
در سكوت دلگير جمعه‌هاي بي‌ماهتاب.

جايي براي بي‌تابي زلال آب نمانده بود.

در يقين آب
تشنگي بي‌تاب پيدا شد.

(5)

گرده‌اي از باد
گرته‌اي از خاك.


خار در چشم باور آب.


اگر به دريا برسم
گم مي‌شوم
در آب دلگشاي بي‌تاب.

(6)

شايستة لبخند اعتمادت
شكوه سبزة شادي
در انبوه اندوه بي‌باوري ست.

بادهاي بي‌صداي مكاشفه در تو وزيده‌اند
و در نفسهاي بكر زمان
روان آب و آتش و خاك را دميده‌اي.

اي آرزوي يك نفس در تو!
مرا در هيچ لحظة محال
بي‌كشف حضور خود مگذار!

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
28 October 2018
س
14:27
سلام خیابان
بی تابی ها(ادامه)

(7)

براي بهداد(مهدي حسين پور )

اناري شكفته
با دانه‌هاي سرخ و سرريز زمرد
و آسماني
لبريز سكوت لرزان آهستة خنك.

با پله‌اي از چراغ و نسيم برمي‌آيد
دست افشان روشني خويش.

به ماه نگاه كن!
به صافي بي‌تاب.

(8)

به كدام بام برآيم؟
مي‌خواهم از ماه نيلوفر و رعنا بچينم
مي‌خواهم آن قامت بي‌تاب، آن چشمهاي بيدار، را ببويم

كج‌تاب و بي‌تاب
مرا درخود فرو ببر اي گرمي زلال ماه.
وقتي دلي براي اندوه نيست
آب مي‌پوسد
باد دروغ مي‌گويد
درخت مي‌فريبد.
و نصيب من از اين همه بي‌تابي،
تنها،
مهتاب بي‌تاب است و اندوه غيبت.

سرشار شادي ديدنت
داغ تب توام
به كدام خاك بتابم؟

(9)

آسمان مي‌دانست
جاري باريدن ابر
دل بي‌تاب من است.

ابرها دانستند
دل من ساده‌تر از خاك بيابان بود.

چشمه‌ها مي‌دانند
چشم من خشك‌تر از چشم تو نيست.

(10)

رخوت خواب اكنون
التهاب مدام من است.
خميرة لحظات فراغ
در روزي كه صداي تو آواز من نيست.

داغ
آن قدر كه التهاب لبها
«خال»ي چركين باشد
و تنت
از دماي دستت گزيده شود.

داغ و بي‌تاب
آن چنان كه حوصلة حساب درهم ريخته است
و دل
آن را مي‌خواهد
كه تو مي‌خواهي.

نه، هيچ غزلي گوارايم نيست.
و حافظ
عاقل‌تر از آن است
كه آبرويش را در معركه‌اي اين چنين ببازد.


نه حافظ
و نه حافظ و نه حافظ
هيچ غزلي
بي‌تابي داغ مرا نمي‌داند.


صدايت
در بي‌تابي حنجرة خاموشم
آوازي ست.

مهر69 تا شهريور70

کاظم مصطفوی


@salam_khiaban
30 October 2018
س
11:15
سلام خیابان
آوارة جهان


آوارة جهانم
با ترانه‌اي از آزادي برلب
كه هر روز
با گوشه‌اي از صدايم
گوشه‌اي از جهان را مي‌آشوبم
هاي كوليان تمام عالم رقص مرا
در آتش سرخ و آبهاي آبي بنگريد!


كاظم مصطفوي

@salam_khiaban
11:17
با تني از صخره

با تني از صخره و
قلبي از جوبار
مي‌پرد اين كبوتر از دلم.

با چشم و گلويي از آتش
و حنجره‌اي از شعله
مي‌نشيند اين عقاب در سينه‌ام،
ديده‌ام،
دلم.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
11:18
مثل دل

مثل دل،
كه هميشه
براي دوست داشتن تنگ است،
من كم مي آورم براي شعرم
كلماتي را
يله در ناپيداي قاموسهاي قديم.
و دلي تنگ
در سطر سطر شعرهايم گم مي شود.


کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
31 October 2018
س
20:44
سلام خیابان
يادش یاد باد
س
21:07
سلام خیابان
گاه، آه، ماه

در عبور بي‌تفاوت شبهاي پائيزي
گاه،
آه،
ماه،
در سايه روشني خنك
آن چنان پائين مي‌آيد
كه مي‌نشيند بر سفرة حلزوني فروتن
و مي‌ميرد بي‌صدا
از شرم حضور خود
در فسفر سرد كرمي شبتاب كنار جوبار.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
1 November 2018
س
10:49
سلام خیابان
آ
آینه شعر و طنز 04.04.2018 14:12:38
آینه شعر و طنز
آینه شعرو طنز بازتاب کارکردها، و سخنان شگفت زمانه درادبیات مقاومت

زبان سرخی که سر سبر برباد نمی دهد

بزن روی این لینک
https://t.me/joinchat/AAAAAEILgDnXkZRXwe7RQQ
س
18:10
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 31.10.2018 18:49:08
فریادی تا اوج



فریادی تا اوج درد
کی مانده در این خاک که غارت نشد ای دوست
کی مانده در این خاک که غارت نشد ای دوست؟
مجروح ازین تیغ شرارت نشد ای دوست
یک طایفه یک قشر نشانم بده آخر!
کاو زخمی ازین جور و جسارت نشد ای دوست
خالی شده ده، حاشیه پر گشته ز دهقان
هر کومه و کانکس شده خانه ی آنان
هر بار براین شرح گشودم قلم شعر
خون ریخت برون از قلمم، پر تب طغیان
کی مانده در این شهر که خونین جگرش نیست
شرمنده ی چشم تر دخترپسرش نیست
کی مانده که شاد است و امیدوار به فردا
از درد بدر آمده جد و پدرش نیست
تف بر روش شیخ تبهکار ولایت
فرداست که پیدا نه ازو گوش و سرش نیست
م. شوق
@tuaftab

@tuaftab
3 November 2018
س
11:14
سلام خیابان
نمی دانم کی وکجا زده شده است ولی من اسمش را فراق می گذارم
س
20:26
سلام خیابان
اکی هیرو دانش آ«وز خوب من از کتاب همیش، همان زن
20:26
از مجموعه قصه همیشه همان زن
20:29
پيراهن آبي جهان


جهان ناموس تو بود
پاك‌تر از جان شگفت آب.


پيراهنم را
- چرك و چركين و خونين-
در طشت آبي آسمان تو مي‌شويم.


مرا با جلوة ناب آن ذرات رويندة دورترين ستارة دور
در جهان خود بشوي
تا بر خاك ببارم
با پيراهني از آسمان و ابر و باد.


مي‌خواهم،
پيراهنم،
پيراهن آبي جهان باشد.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
4 November 2018
س
12:25
سلام خیابان
اندوه بردیوار
س
22:10
سلام خیابان
من و داركوب و سماجت زندگي


داركوب سمج
در تنهايي جنگل
نشسته بر درخت بي برگ
پردة سپيد برف در برف
سلطة يخ و خواب.

فرود مستمر
بر تنه اي از سوز و سكوت
و آسماني بي تيراژه و رؤيا
فرود سخت
فرود سرد
فرود تا مغز زندة درخت.

دلشوره ام بهار نيست،
در جنگل انبوه انتظار
اصرار من
باور كنيد، باوركنيد بهار نيست!

داركوب مي گفت
با هركوبش تيز خود بردرخت:
«آن بذر ترد نهفته را
در زير برفهاي تلنبار زمستاني
باور كنيد،
باوركنيد،
باوركنيد!
باور كنيد كه من، ديده ام»

من در زمستانهاي بي بهار زيسته ام
و با هركوبش سر برديوار
گفته ام به خود:
«من بذر را
نه مثل روحي سر بريده و پنهان
كه مثل يك درخت
در كاملترين روز سبزي خود
زنده ديده ام».

من و داركوب
در تكرار
مي خوانديم زنده در يخ و برف
با يقين به سماجت زندگي.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
6 November 2018
س
11:03
سلام خیابان
بيش از ....


چشمهايي جسور مي‌خواهد
نگاه به آن پرندة سبز
كه بر ديوارة خوابها و رؤياهايم نشسته است.


پرندة سبز!
بيش از صبح و سفر و رؤيا
چشمهايي بيدار مي‌خواهم.
به بالهايت بگو
مرا براي ديدنت
بيدار كنند.

كاظم مصطفوی
@salam_khiaban
11:05
ترانة ما

خونريزي شگفت قلب
در مسلخ مسخ كلمات.
ترانة ما
تكرار جان شفاف كلامي ست
كه روزانه
در ميدانها مثله‌اش مي‌كنند
و شبانگاه
در رگهاي بريدة مهتاب سرخ مي‌دود.

کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
11:07
خاموش بوده‌ام...


خاموش بوده‌ام.
و به دور از دريا
با ماه
حرفي نگفته‌ام.

اي ماه!
با تو حرفي نداشته‌ام
آنگاه كه به دور از دريا
خاموش بوده‌ام.

کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
س
12:37
سلام خیابان
ترانه ای به زیبایی شعر
س
13:20
سلام خیابان
ای نام بلند عشق!
7 November 2018
س
12:19
سلام خیابان
هنگام وقوع كجا بودي؟

به ياد برادر مسعود
كه ياد يادها است


هنگام وقوع كجا بودي؟
من زير باران مي گريستم از شوق،
و در خيابانهاي بي عابر
مي دويدم به سوي تنهايي...

خورشيد شانه ام را بوسيد
و من ماه نيمه را مثل يك سيب گاز زده
مي فشردم ميان انگشتهايم
هنگام كه نيمة ديگرش گم بود.

در كهكشاني از ابر و ماه
كوليانه در ستاره اي بي نام رقصيدم
و آب از چشمه اي نوشيدم
كه گوزنهاي مجروح را مي شناخت.

هنگام وقوع در جنگلي گمشده در رؤيا
من به سوي شعر رفتم
و بي آنكه در بزنم
وارد خانه اي از واژه ها شدم.

در اتاق شادي ها
تو نمي داني؟يا كه مي داني؟
هنگام وقوع شعر
من ترا ديدم.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
15:36
سلام خیابان
شیادی و دجالگری حد و اندازه ندارد. بیشتر باید خواند و خندید
9 November 2018
س
15:13
سلام خیابان
لحظة شعر

شعر كي مي‌آيد و كي مي‌رود؟ من با الهام از يك تعبير شادروان شاملو سؤال را طور ديگري مطرح مي‌كنم. شعر كي آدم را صدا مي‌زند؟ و شاعر كي خفه مي‌شود. ديگران را نمي‌دانم. اما خود من اين طور بوده‌ام كه هروقت به‌آدمها نگاه كرده‌ام شعري صدايم كرده است. پس درنگ در آدمها مادر شعر است. پس ببينيم آدمها را چطور مي‌بينيم؟
بعضي آدمها اين طوري‌اند اين طور كه اگر نيمه شبي، در كوچه‌اي خلوت از كنارتان رد شوند بي‌اختيار به‌دست و ساعدشان خيره مي‌شويد. و سعي مي‌كنيد نوك خنجري پنهان را در آستين آنها ببيند.
بعضي ديگر توي روز روشن كله معلق مي‌زنند و چيزهايي مي‌گويند كه آدم مات مي‌ماند كه اين حرفها از كجا آمده است؟ معمولاً به‌اين قبيل آدمها مي‌گويند «عوضي». من اما احساس مي‌كنم كه آنها بيشتر با كف دستشان راه مي‌روند تا با كف پايشان.
بعضي ديگر كراوات هم زده اند!!! اما تا به‌شما نزديك مي‌شوند به‌شما دهان كجي مي‌كنند. و كارهاي ديگري انجام مي‌دهند كه اصلا! مبادي آداب نيست. آدم خجالت مي‌كشد و بي‌اختيار از خودش سؤال مي‌كند آدم گنده و اين قدر بي‌نمك؟
بعضي‌هاي ديگر به‌شما لبخند مي‌زنند اما وقتي كنار دستتان قرار گرفتند. شما را گاز مي‌گيرند. شما هي خودتان را كنار مي‌كشيد و مي‌گوييد بابا بگذار به‌كارم برسم. كارم دير شده اما آنها پاچه شلوار و يا آستين پاره شما را ول نمي‌كنند. شما به‌چشم خودتان شك مي‌كنيد كه نكند از همان اول عوضي ديده‌ايد. اشتباه‌تان در باور لبخند آنها بوده است.
بعضي‌ها هم كاري به‌اين و آن ندارند. دل ضعفه پاچه گرفتن. دارند. دنبال بهانه‌اي از كسي هستند و چيزي را به‌خودشان منتسب مي‌كنند و عليه اين و آن چماق‌كشي شروع مي‌شود. شما ياد سگ نازي‌آباد مي‌افتيد. به‌نفر همراهتان مي‌گوييد ولش كن بابا ما آبرو داريم! سعي مي‌كنيد ميدان را دور بزنيد و دم پرشان نرويد.
بعضي ديگر مي‌آيند برايتان گريه مي‌كنند. بعد با هم رفيق مي‌شويد. بعد مي‌رويد گردش. بعد به‌خانه شما مي‌آيند. مي‌نشينيد با هم گپ مي‌زنيد. مي‌خنديد و مي‌گرييد. اما همين كه از سر سفره‌تان بلند شد بايد نگاه كنيد ببينيد نمكدانتان را بلند نكرده باشد تا آن را فردا بر سر بازار بشكنند.
بعضي‌ها خيلي ابراز ارادت مي‌كنند. بيشتر از آن، سعي دارند حاليتان كنند كه شعر و قصه و يا حرفتان را فهميده‌اند. يا بهتر از ديگران مي‌فهمند. براي همين هم زودتر داغ مي‌شوند. پر حرفي مي‌كنند و سرتان را مي‌خورند. اما شما از همان جمله اول احساس مي‌كنيد دارد آبرويتان مي‌رود. سرتان درد مي‌گيرد. خجالت مي‌كشيد. آرزو مي‌كنيد كه اي كاش لال بوديد و آن يكي دو جمله‌اي را هم كه به‌او گفته‌ايد نمي‌گفتيد. وقتي هم از آنها خداحافظي كرديد بلافاصله دست مي‌كنيد توي جيبتان پاسپورت و پولتان را چك مي‌كنيد ببينيد سرجايش هستند يا نه؟
بعضي‌ها. وقتي شروع مي‌كنند به‌وراجي طوري حرف مي‌زنند كه شما ترديد مي‌كنيد كه نكند واقعاً علي‌آباد هم شهري است. همين آدمها صاف و ساده چيزهايي را به‌شما مي‌بندند كه روحتان هم خبر ندارد. مي‌خواهيد تكذيب كنيد اما يك روح هوشيار به‌شما مي‌گويد سكوت كن! شما به‌ناچار بيني‌تان را مي‌گيريد و فرار مي‌كنيد.
بعضي‌ها. شما را به‌ديگران معرفي مي‌كنند. از سابقه آشنايي‌شان با شما داد سخن مي‌دهند. از اين كه شما را دوست دارند و فرق شما را با ديگران به‌خوبي مي‌شناسند. اما شما به‌تابلوي بالاي سرشان كه نگاه مي‌كنيد مي‌فهميد اين دريچه را باز كرده تا دروازه‌اي را ببندند. به‌شما خنديده‌اند تا به‌صورت برادرتان تف كنند. شما متحير مي‌مانيد كه اين همه بلاهت از شدت ابتذال آنهاست يا رذالتشان. تا صبح «هق» مي‌زنيد و تف مي‌كنيد اما باز هم متوجه نمي‌شويد. نتيجه مي‌گيريد كه ابتذال و رذالت رابطه‌اي تاريخي با هم دارند.
بعضي‌ها هم تا اين قبيل چيزها را مي‌خوانند دستپاچه مي‌شوند كه حتما به‌آنها گفته‌اي. بعد ياد برخي كلمات گنده گنده مي‌افتند. شروع به‌روضه‌خواني مي‌كنند. چه روضه‌اي! چه روضه‌اي! چه روضه‌اي! شما خنده‌تان مي‌گيرد، مي‌فهميد طرف دارد خودش را لو مي‌دهد. ولي باز هم دلتان براي فلاكتشان مي‌سوزد. آدم و اينقدر حقارت؟ اين موجود مفلوك و حقير همان «بني كرام» است؟ يا همان شاعري كه زنده ياد فروغ فرخزاد مي‌گفت براي يك بشقاب پلو حرص مي‌زند
15:13
وقتي به‌اين جا مي‌رسم نفسم بند مي‌رود. فكر مي‌كنم كه اي كاش دنيا به‌آخر مي‌رسيد و انسان اين همه مسخ نمي‌شد. تهي نمي‌شد. انسانيتش را فراموش نمي‌كرد. براي همين هم اغلب به‌جستجوي يك گوشة دنجي مي‌افتم. جايي كه كسي كاري به‌كارم نداشته باشد. شايد كه بشود اسمش را همان خلوت انس گذاشت. در همين خلوت است كه يكي تقه‌اي به‌در مي‌كوبد. با كوبه‌اي هشدار دهنده ديروز دختركي 5-6ساله با ترانه‌اي كه مي‌خواند شعري را در من شكوفاند. بي‌اختيار گفتم همه آدمها كه يك جور نيستند. بعضي‌ها هم طور ديگري هستند. دخترك بي‌توجه به‌همه سر و صداها ترانه‌اي را زمزمه مي‌كرد و مي‌خواست بستني‌اش را گاز بزند. اما تا خواهر كوچكترش به‌او نزديك شد، بستني‌اش را به‌او داد و با صداي بلندتري ترانه‌اش را ادامه داد. در آن لحظه آرزو كردم كه اي كاش صاحب تمام دنيا بودم و آن را به‌دخترك مي‌بخشيدم. و بي اختيار زمزمه كردم:

بي تو شاعران چه دارند؟
جز تكرار مدح خيانت
در پاره‌خورجيني از ياوه و بلاهت.
رها كرده‌ام؛
شاعران بي تو را.
و نمي‌خواهم
خوشدل كلماتي مور‌زده
بر گرد تابوت زمان برقصم.
نامت
ديباچه‌اي است برباران
وقتي كه مي‌بارد
و انسان
وقتي كه مي‌بخشد.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
15:23
تابلویی که با آدم حرف می زند ـ کار نقاش بلژیکی ماگریت
س
20:15
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 09.11.2018 20:14:05
از این سلبریتی‌ها که برای تبلیغ یک دروغ به صف شدند و میگویند: «تحریم بانکی، یعنی مرگ کودکان سرطانی» بخواهید که برای مردم زلزله زده سرپل ذهاب هم یه نامه یک نامه به خامنه ای بنویسند و خامنه ای را محکوم کنند که با وجود این که خودش 95 میلیارد دلار از ستاد اجرایی امام توی جیبش دارد چرا برای آنها حتی کانکس تهیه نکرده.
@tuaftab
10 November 2018
س
14:31
سلام خیابان
انتخاب


باد صبح بود و باغ چشم انداز
و شمارش گام به‌گام ترديدها
تا طلوع يقين.

× × ×

چرا سكوت كردم
وقتي كه فصل گل داوودي بود ؟
باد من را نپذيرفت
و صدايم پر پر زد
ميان پره هاي باد
كه مي‌نشست آرام آرام در پرده هاي سرو .

* * *

باد بود و درنگ
و من آوا ز باغ را انتخاب كردم .


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
14:35
بيشه‌هاي ماه

بيشه‌هاي ماه
سردند.
با بيدبناني مجنون
و هوايي مه‌آلوده‌تر از دل من
وقتي كه نيستي.

* * *

از بيشه‌هاي ماه
با بيدبنان رقصانش
صداي پاي اسب‌هاي رؤيا مي‌آيد.
ورق مي‌خورد ماه
وقتي كه از پشت چپرهاي آرزو آمده‌اي.


کاظم مصطفوی

ٰ@salam_khiaban
14:38
ماه با لهجة غريب


ماه چه لهجة غريبي داشت
وقتي به‌بام برآمدم
و فرياد برآوردم
«هاي! هاي! هاي! ماه
اين نخل
برادر من است
كه با چتر سبز خود
قلبم را خنك مي‌كرد»
ماه،
چه طعم شيريني داشت
آن شب كه با لهجة غريب خود
برادرم را نخلي ديد
- سبز و غمگين و صبور -
با شاخه‌هايي از آتش و حلاوت

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
11 November 2018
س
11:45
سلام خیابان
جنگل گوزن

جنگل گوزن ميدود
در دشت پر برف
و بخار نفس ها پر ميكند هواي يخزده را.

جنگل
آب ميشود
با قطره قطره هاي باران
و ميچكد در رودي از شاخ و شاخه
تا بريزد به دريا
با آبهايش پر از نهنگ و ماهي و صدف.

ماهي به آسمان ميرود
با همة پولكهايش؛
و تو با جان دم كرده ات
پر ميشوي از شوق دويدن
مثل گوزني تيرخورده
كه ميدود در آستانة سپيده.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
12:05
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 05.11.2018 18:55:59
اجرای بی نهایت زیبای آهنگ "وقتی میای" هایده، توسط این خواننده آمریکایی ایرانی را از دست ندهید! آهنگی که تقریبا کل ایران باهاش خاطرات خوب و زیبا دارند! حتما ببینید!
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
12 November 2018
س
00:39
سلام خیابان
ت
تکافند-Techafand 08.11.2018 21:06:55
♨️ ریزش کاربران در کانال‌های سیاسی و منتقد رژیم پیام‌رسان تلگرام

🔸بر اساس برخی از اطلاعات منتشرشده، روشن‌شده است که کاهش تعداد کاربران برخی از کانال‌های تلگرام به عضویت در کانال‌های “طلاگرام” (تلگرام طلایی) و “هاتگرام” مربوط می‌شود و سرنخ ماجرا به وزارت ارتباطات رژیم جمهوری اسلامی وصل است.

اکبر اعلمی نماینده پیشین تبریز در مجلس با برخی از افراد مورد اعتماد خود در وزارت ارتباطات تماس گرفته و متوجه شده که ریزش کاربران برخی از کانال‌های تلگرامی، نتیجه اقداماتی است که از سوی مسئولان این وزارتخانه صورت گرفته است.

🔸بنا بر اطلاعات اعلمی، اداره‌کنندگان این دو پیام‌رسان هاتگرام و تلگرام طلایی، کانال‌های تلگرامی را به دودسته موافق و منتقد تقسیم کرده و «کاربران کانال‌های منتقد را که از این دو پیام‌رسان استفاده کرده‌اند به‌تدریج از کانال‌های منتقدین حذف کرده و مانع از پیوستن مجدد آن‌ها به این دسته از کانال‌ها می‌شوند.»


📣 برای خروج از تلگرام طلایی و استفاده از تلگرام اصلی کلیپ زیر را ببینید 👇

t.me/techafand/379
س
12:50
سلام خیابان
مجنون تر از بيدي كه در باد مي رقصد


مجنون تر از بيدي كه در باد مي رقصد
تويي نشسته به تماشاي گذر ابر
و تمناي بي منتهاي رود.
منم كه مي لرزم در آستانة آب.

به انتظار
لب گشوده ام اي سراب آبي رؤيا.
و ساليان مي گذرد،
ميان وهم و خيال.

سواري كه نام روشنش فردا بود
گذشت از بيشة انبوه
و با اسبي سپيدتر از آرزو
گم شد در درون مه و ماه.

در كوچه هاي ماه
صداي اسبها مي آيد
صداي همهمة آب و رفتن و سوار
و كسي كه مي رقصد ميان خيال بيد و باد.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
20:23
سلام خیابان
شب‌نوازيها


با پلك بسته
بيدار بودم.
بيدارتر از صداي روشن تار.

ابريشمي زلال
در شب‌نوازي ساده تار مي‌وزيد.
و حس ناپيداي باريدن
با مضراب تند صبح همگام بود.

باران شفاف
در لحظه‌هاي بيدرنگ
انباشته از رنگ سربي ابر
ساده مي‌باريد.
ساده‌تر از حضور من
در آن لحظة بيدار.
(2)
شاخه ريحاني شبنم زده:
اين صداي توست
آميختة خيال ابري من و باور سخت صبح.

اين صداي توست…
روح بيدل چكاوك
ارزاني راهها و بادها.

آواز در آواز
تار در تار*
از ما گذشت
با پله‌هاي موج آبيهايش
در دريايي باران زده.

شب‌نوازيهاي تو
براي راهها و صداهاست
كه از ما مي‌گذرد.
(3)
از آن مضراب
خوشة «مهتاب»ي مي‌چكد
بر سبزة بيدار.

دريچه‌يي
از صبح
باز مي‌شود بر خاك مهتاب زده.

* تار: سازي است. تار: تاريك

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
13 November 2018
س
10:58
سلام خیابان
قصه ای از مجموعه دفینه آن سوی هاویه ( کاظم مصطفوی)
10:59
زندگی زیبا و ترتحرک است مثل این قطعه و نوازنده اش
س
15:57
سلام خیابان
از یک شعر بلند ( کاظم مصطفوی)
16:00
شبنوازی های قسمت دوم:

(4)
تكه‌يي از آسمان
دستمالي از سبزه و سايه
رهگذري شاد.

آبي بر آب
و نوازشي
كه رنگ ابري گريزپا را دارد.

از پيچاپيچ كوچه‌يي مي‌گذرم.
صدايي را مي‌شناسم
كه شب را مي‌نوازد.
(5)
سازي بساز!
در حنجره‌ام
روح زنداني سكوت مي‌لرزد.

پرندة خيس
مي‌آميزد با نُتهاي رها
كه از سيمها گريخته‌اند
در آسمان شب.

من شكسته‌تر از سكوتم
از اين پرواز كه آهي بلند است
و روح زنداني پرنده
آزادتر از صداي ساز تو
پر كشيده در حنجره‌ام.
(6)
آه از آه!

هم‌چنان كه باران
ترانة «بغض»ي ست در خاموشي
سازي بزن!
و دريغا كه رنگين كماني
در شب نيست.

سازي بزن!
با همين «آه»هاي سوخته
رنگين‌كمان شبانه را ديده‌ام
با ترانه‌هاي رنگارنگ
دميده در «آه»هايم.

آه از آه!
سازي بزن!

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
14 November 2018
س
08:14
سلام خیابان
من هميشه مي‌ميرم

من هميشه مي‌ميرم
وقتي مي‌بينم
كه كساني مي‌ميرند
و نمي‌دانند
چرا آب هرگز نمي‌ميرد.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
08:15
قسمت پایانی شبنوازی ها

(7)
تا وقتي باد مي‌وزد
سازت را تنها مگذار.

برگها بايد بدانند.
رودها بايد بدانند.
و ماه
اين ماه درشت خاموش بايد بشنود.

تو مي‌داني.
تو مي‌داني
تا وقتي نفس باد در ما مي‌وزد
اين ساز نبايد
تنها بماند.
(8)
آن‌چنان جاريست
كه هواي پاك باران خورده
در پوست مرطوب خاك.

آن‌چنان نزديك است
كه ضربان رگي
هنگام ديدن دريا.

و آن‌چنان ساده است
كه محبت ساية درخت
در نيمروز بي‌امان تابستان.

سوز سازت
پريشان و شيدا
در شبي كه ماه را تاراج كرده است
اين سوز سرد بي‌قرار.
(9)
چه خواب خوشي!
گشاده‌تر از دريا.
آرامتر از نگاه به‌سپيده.
چه خواب خوشي:

بادها از كوچه‌ها مي‌گذرند.
مردي
شانه به‌شانة زائران نوميد
از بن‌ست ساكت باز مي‌گردد.
و درختي
در انتهاي كوچه برگ مي‌ريزد.

بادها ايستاده‌اند.
صداي سازي
ـ بي راز و پر نياز ـ
در كوچه مي‌وزد.

برگ ـ باران سبز
در حنجرة مرد.
چه باراني! چه خوابي! چه خوابي!

در سپيدة دريا
شب تيرباران مي‌شود
بااين صداي پرده پردة آواز و آب.


کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
15:18
سلام خیابان
د
دایره مینا ـ جدید 11.11.2018 18:22:12
🔵 سمفونی شماره ۹ #بتهوون

شاهکاری برای همه‌ی زمان‌ها

ایده‌ی ساختن این #سمفونی را شاعر و فیلسوف نامدار آلمان #فریدریش_شیلر در جان و ضمیر بتهوون کاشت.
بتهوون نام آن را نیز از منظومه‌ی «آواز شادی» شیلر برگزید.

بتهوون آینده‌یی را تصویر می‌کند که درمیان دستان همه‌ی زنان و مردان قرار خواهد گرفت. انسان‌هایی که در راه رسیدن به صلح، آزادی و سعادت تلاش می‌کنند...

@daamina2
س
16:25
سلام خیابان
ترانه سرود گل خورشید از فدایی شهید مینا رفیعی
17 November 2018
سلام خیابان pinned this message
19 November 2018
سلام خیابان pinned this message
20 November 2018
سلام خیابان pinned this message
22 November 2018
سلام خیابان pinned this message
23 November 2018
س
11:03
سلام خیابان
قصیده ای که همه را گریاند.
از هشام الحخ
هشام الحج شاعری مصری است نامش هشام كامل عباس محمود الجخ متولد (1 أكتوبر 1978) است. او ۵۵ قصیده ی بلند دارد که تماما صوتی است. با وجود شهرتش از انتشار دیوان اشعارش پرهیز میکند. زبان اشعارش زبان مردمی مصر است.

@salam_khiaban
س
22:58
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 23.11.2018 22:49:10
بهای فکر

باید بهای فکر را داد
بر هرچه پیش آید بگو باد!
این «هرچه باداباد» سخت است
چون سوزش شلاق جلاد
گاهی چهل سال است دوری
از میهنت، با قلب ناشاد
یک حرف مفتی نیست هرگز
عزم بیان فکر آزاد
حرف از سر سبز است کز تیغ
شد کنده و برخاک افتاد
حس فشار پوست حلق
زیر طناب دار شیاد
حتی ازین هم سخت تر هست
ویرانی هر حس آباد
حس تمام عشق شخصی ت
که بودن ات را کرده بنیاد
تخریب پل های محبت
با دوستی که دل به تو داد
حرف رکی با دوست گفتن
وقتی به کامش تلخ افتاد
ای دوست تو یک فکرهستی
باید بهای فکر را داد.
م. شوق
2 آذر97
@tuaftab
24 November 2018
سلام خیابان pinned this message
25 November 2018
س
12:43
سلام خیابان
شعری از کتاب آوازهای بی آوازه
در زیر بخوانید
12:47
اگر كه ميخواهي شاعر باشي!

چيزي بيفزاي به جهان
اگر كه ميخواهي شاعر باشي!
در كوره راه تاريك
از چاله و تيغ و دشنة شغاد مهراس
و در پرواز بر صخره هاي بلند
به ياد آر خيل شاعران بر دار كشيده پيش از خود را،
كه با دلهاي شكسته خوانده اند
آخرين شعرهاي بيقافيه شان را برفراز قاف.
و تو اگر كه ميخواهي شاعر باشي
بي هراس از تكه تكه شدن جگرت
از زخم مهراس
و آتشي به ما بده و آوازي بخوان
تا در آخرين نفس
وقتي كه آن عقاب سياه هولناك
با منقاري از مفرغ گداخته بر جگرت تك ميزند
با چشماني عاشق
وداع كني جهان عفن را
و شاعر بميري...
24مرداد93
کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
26 November 2018
س
00:59
سلام خیابان
پلیس یعنی این. انسان یعنی این. جانشین خدا در زمین یعنی این. بشر یعنی این. قلب یعنی این.
تف بر نیروی انتظامی که به اسم پلیس دستفروشان را هم می زند. نگاه کنید و بگریید از اوج محبت

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
28 November 2018
س
14:47
سلام خیابان
[ یک هموظن راننده اتیکت ها با این نوشته را روی تاکسی خود نصب می کند:‌ «سرویس دهی به خانواده کارگران هفت تپه رایگان»]

این فیلم در فضای مجازی از یک راننده تاکسی منتشر شده؛ مردی که به خانواده و کارگران معترض هفت تپه سرویس رایگان می‌دهد. بغض او را ببینید:

صحبت های راننده تاکسی در فیلم:‌ به خاطر حمایت از همه همدردها. آخه بی غیرت یک مرد باید چقدر بگه من ندارم. چقدر باید به زن و بچه اش بگه من ندارم. [جمعیت با تشویق او می گویند، دمت گرم.]

@salam_khiaban
س
17:06
سلام خیابان
سرود مرد پرسه زن

در چارراه متلاطم، ایستاده،
فریاد می زنم!
هان این منم! من!
ایستاده در روزهای سرد غربت
با بغضی که نمی ترکد
و حنجره ای که خونین شده است.

من با دهانی از خون فریاد می زنم:
اینجا!
که در هر خیابانش جنایت روان است
و جمعیت اش فوران نگاه های بی رنگ است
با پیراهن هایی پر از نقش های بی تفاوتی
یک نفر که تن نداده به عریانی وقاحت
با زبانی از لکنت و خشم
و می کوبد خاطره هایش را بر شقیقه های شقاوت
در ثانیه ها و دقیقه های عجول.

پرسه زن شهرها و خیابانها و کوچه ها
خسته نمی شوم از جستجوی برادر گمشده ام
اینجا دلم پر است از تنهایی.
و آواره تر از ابر ملولم
در بی حالی آفتاب پائیزی
چشمم لبریز حسرت است و زهر
و دستم،
دستم را نگاه کنید!
پر از خواهش است و لرزه های کهولت.

های بنگرید!
براین برگه ها باکلمات سیاه
براین تصاویر خونین
بر صدای سنگسار شدة این زن
و گلوی جوانی با گردن بندی کبود
که می رقصد بر دار
بخوانید رعشه های مرا!
بببنید التهاب مرا!
بشنوید مردم خطابة درد مرا!‌

در این غروب که مثل دل من تنگ است
در پایان این روز
که گریه کرده ام برای همة آنان که بی صدا مرده اند
برای من بایستید!
مرا به خانه تان راه دهید!
و باز کنید دریچه ای برروی مهربانی های غبار گرفته
من برادر آن کسم که نپذیرفته است بمیرد
در خاکدانی پر از عقرب نفرت و فراموشی
من پناهنده ام به تمامیت انسان
با یقین این که در شما نیز
خورشید ذره ای از خود را کاشته است.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
س
18:43
سلام خیابان
افتتاح آزاد راه‌های چین به کشورهای غرب آسیا!
مسیرهای حیرت انگیز و خیره کننده در اعماق کوه و دریاچه و جنگل و...😳

@salam_khiaban
س
18:45
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 28.11.2018 17:34:16
«سجده بر زن»

از م. شوق7 آذر 97
گریه می کرد چشم آن برادر من
وقتی آمد نشست در برابر من
گفت «حس را بگیر و زود شعر بگو!
عین این کوه ـ زن ـ دلیر خواهر من
زنی از عشق، درد، عزم و از فولاد
تاجی از شوق و افتخار بر سر من»
گفتمش «سخت شد به من سرودن شعر
ناتوان شد ز وصف او سراسر من»
گفت «آن مرد کارگر چه کرد آنجا؟
شعر بود آنچه کرد پیش خواهر من»
یافتم راه شعر و بعد از این من هم
می سرودم و جا نداشت دفتر من
سجده کن مرد مرد! پیش این زن شیر
صد ثواب شرف ازین زنان تو بگیر
@tuaftab
1 December 2018
س
10:29
سلام خیابان
🎼دختر شورشی
🎼Rebel Girl
«دختر شورشی» "Rebel Girl" از دوست جو هیل Joe Hill ، الیزابت گریلی فلین Elizabeth Gurley-Flynn الهام گرفته شد، که سخنگوی برجسته و رهبر «کارگران صنعتی جهان» بود.
هیل Hill این آهنگ را در ۱۹۱۵ در حالی که در زندان شهر سالت لیک Salt Lake بود، نوشت و امیدوار بود تا زنان بیش‌تری را جذب (اتحادیه) IWW (کارگران صنعتی جهان Industrial Workers of the World) کند.
اشعار به‌روز شده‌ی امروز، نقش دختر شورشی را از این‌که حامی پسران شورشی باشد، به این‌که خودش نیروئی قدرتمند شود، تغییر می‌دهد.
📑متن به‌روزشده، توسط هازل دیکنز:
در این جهان بی‌رحم، زنانی با توصیفات بسیار وجود دارند، هم‌چنان که همه می‌‌دانند.
برخی در عمارت‌های زیبا زندگی می‌کنند و فاخرترین لباس‌ها را می‌پوشند.
ملکه یا شاه‌زاده‌هائی با خون آبی هستند،
کسانی که افسون‌هائی ساخته از الماس و مروارید دارند
اما بانوی یگانه و بااصالت دختر شورشی‌ست.
او دختر شورشی‌ست، یک دختر شورشی!
او طبقه‌ی کارگر، قدرت این جهان است.
از مین تا جورجیا مبارزه‌اش را برای تو و من خواهی دید.
آری، او در کنار توست با شجاعت و غرور.
او در هرجائی بی‌نظیر است.

@salam_khiaban
3 December 2018
سلام خیابان pinned this message
4 December 2018
س
10:26
سلام خیابان
اين حجم رقصندة گريان را...

آن مرد كه مي‌رقصد، بي‌پروا
روح من است
با شولاي سپيد و بلندش بردوش
و بي‌تابي‌هاي دستاني از تمنا
در ادامة شاخه‌هاي خيال.

روز بر پلي ويران
با جذبه‌هاي عابدي پير مي‌رقصد
و شب در معبري دور
آنجا كه سردترين لحظة تاريك زمين است
دست در سبد تنهايي‌هايش فرو مي‌برد
پر از مار و ميوه‌هاي ممنوع.

روح من روزها با چشماني از باران
در پاي دار مردي مي‌رقصد
كه تابستاني داغ در رگهايش مي‌وزيد
و شبها در معابر بي‌عابر يا سردابه‌هايي از انزوا
خود را به‌دار اندوه‌هايش مي‌آويزد.

اين حجم رقصندة گريان را
بر بالاترين برج ايستاده در قلب شهر
به‌زنجير مي‌بندم
و با هيمه‌اي از استخوان پرخون
در منظر عمومي تماشا به‌آتش مي‌كشم
شولاي سپيدش از آنِ باد بادا!

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
10:28
چه رميده آهويي بود

چه رميده آهويي بود!
آن كه در دشت مي دويد
با راني مجروح از صخره هاي سنگ
در جستجوي امن مغاره اي.

چه رميده اي بودم
اين چنين مجروح از نور
با اندوده‌اي از خاكستر و خون
و آهي از اندوه گداختة غروب.

در تلاقي صبح و شبهاي تبدار
و تلاطم ابرهاي خاطره
افتان،
لنگان،
خيزان،
ماندگارترين يادگار رفتنها بودم.

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
5 December 2018
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
6 December 2018
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
7 December 2018
س
13:38
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
8 December 2018
سلام خیابان pinned this message
9 December 2018
س
19:00
سلام خیابان
هنگام وقوع كجا بودي؟


هنگام وقوع كجا بودي؟
من زير باران مي گريستم از شوق،
و در خيابانهاي بي عابر
مي دويدم به سوي تنهايي...

خورشيد شانه ام را بوسيد
و من ماه نيمه را مثل يك سيب گاز زده
مي فشردم ميان انگشتهايم
هنگام كه نيمة ديگرش گم بود.

در كهكشاني از ابر و ماه
كوليانه در ستاره اي بي نام رقصيدم
و آب از چشمه اي نوشيدم
كه گوزنهاي مجروح را مي شناخت.

هنگام وقوع در جنگلي گمشده در رؤيا
من به سوي شعر رفتم
و بي آنكه در بزنم
وارد خانه اي از واژه ها شدم.

در اتاق شادي ها
تو نمي داني؟يا كه مي داني؟
هنگام وقوع شعر
من ترا ديدم.

21دي94

کاظم مصطفوی
@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
10 December 2018
س
19:28
سلام خیابان
من و آن رند

چو رندي از شب كوچه، سلام كرد و گذشت،
به شهر تن، تب درد ازدحام كرد و گذشت
ترانه اي كه به لب داشت رند شبروِ شهر
دوجرعه درد رهايي، به جام كرد و گذشت
به نام خوانده شدم چون به ميهماني عشق
مرا به اهل وفا همكلام كرد و گذشت
من از نگاه وي آندم نشدكه بگريزم
چو شرم كار دلم را تمام كرد و گذشت
همان نگاه كه چون بر دو چشم من افتاد
به فتح شهر وجودم قيام كرد و گذشت
يقين به لحظة پاكِ «الست» مي مانست
كه آن بهشت نخستم حرام كرد و گذشت
من عاشقش شدم آن دم كه ديدمش تنها
به خلوتي كه ز پيشم خرام كرد و گذشت
هميشه رهرو او مانده ام از آن لحظه
كه درد بي هُشي ام التيام كرد وگذشت

م. شوق
@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
11 December 2018
س
13:02
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 04.12.2018 12:10:18
به كسي كينه نگيريد!
دل بي كينه قشنگ است!☺️
به همه مهر بورزيد
به خدا مهر قشنگ است!👌
دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي
بوسه هم حس قشنگي است!😘
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است!😘😍
بفشاريد به آغوش عزيزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمي آغوش قشنگ است!😌
نزنيد سنگ به گنجشك
پر گنجشك قشنگ است!
پر پروانه ببوسيد!
پر پروانه قشنگ است😍😘
نسترن را بشناسيد
ياس را لمس كنيد!
به خدا لاله قشنگ است🌹
همه جا مست بخنديد!
همه جا عشق بورزيد
سينه با عشق قشنگ است!❤️
بشناسيد خدا را
هر کجا یاد خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است.!

🌹#فریدون_مشیری
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
12 December 2018
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
13 December 2018
س
13:17
سلام خیابان
14 December 2018
س
00:13
سلام خیابان
فیلم تهیه شده در تلویزیون رژیم علیه مقاومت ایران. نشاندهنده ی هراس از گسترش مقاومت ایران.
سلام خیابان pinned this message
15 December 2018
س
12:01
سلام خیابان
این هم فریاد حسینی زمان ما

مسلمانان ریایی گوش کنید

@salam_khiaban
12:02
این هم فناوری جدید برای بنایی دیوار

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
17 December 2018
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
18 December 2018
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
19 December 2018
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
21 December 2018
سلام خیابان pinned this message
22 December 2018
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
23 December 2018
س
11:46
سلام خیابان
چرا تو را بردند زندان؟
مادر مجاهد بودم.. خدا شاهد است كه چقدر شكنجه ام دادند، پاهايم را اينطوري بستند و منم فقط فرياد مي زدم مرگ بر ظلم... ننگ بر ظلم
این مادر اهل اليگودرز است و ۸۰ سال دارد.
او سواد خواندن و نوشتن ، ۵ سال در زندان بوده فقط به خاطر اینکه فرزندانش زندانی سیاسی مجاهد بودند مورد شکنجه های وحشیانه قرار دادند.
درود بر همه مادرانى كه ظلم و ستم اين رژيم بر آنان رفت
مرگ بر ظالمان و ستمگران و آخوندهاى تبهكار حاكم بر ميهنمان

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
24 December 2018
س
12:37
سلام خیابان
«شرمگينم»

شرمگينم از آن كه شاعر بوده ام
و چكامه اي
براي سايه ها نسرودم
سايه هاي شوخ بازيگر
كه خود را آب مي كنند
در مقدم نور

و چون دختركاني
دامنهاي سياهشان را بر مي چينند
تا آفتاب پيش بيايد.

شرمگينم
كه شعر من از درون من ميآمد
با آن كه آسمان و زمين
لبالب از شعر بود.
باران،
باد
ابر.
لبالب از شعر بود
و از بوتة سيب زميني گل آلود
از چشمهاي وزغ معصوم
از كبوتري كه به اعتماد
تا پيش پايت ميآيد
براي تكه ناني

شير آب،
خود غزلي بود
گِل جادة باران خوردن
و رختخواب لبالب از رؤياها

زندگي را تقسيم كردن
خطاييست
كه شعر را افليجي ميكند.




م. شوق
12:39
براي اين ترانة بيدار بايد زيست

با شال سپيد ابر
و چشماني پر از باران،
در آسماني كه خورشيدش پنهان است.
اين انبوه بغض،
ستارگان بي ناماند كه دانه دانه ميسوزند.

در سكوت بي مروت اربابان
و تدليس خائنان
و هزلي هزالان
اين حنجرههاي فرياد و نجابت است
كه با تيغ خاموشي بريده ميشود.

دريغي نيست از تبداري لبها
و جراحت جانها!
دريغي نيست از تنهاي پر درد.
دريغي نيست از اين همه درد ، اين همه صبر!

هرچه هست از داد خبري نيست
هرچه هست «داد» است و «ستد»
و حراج شرم در مكارة بازارهاي بي شرم.
و اين چنين است،
كه خون شريف قناري
بر شاخهاي پر خار ميشكفد.

نيمه هاي شوم شب
هنگام كه از برق دشنههاي توطئه
و كابوس پر كشيدن ستارهاي
خوابم حرام ميشود
در بستر اشك ميگويم با خود:
هدر نيست، بيهوده نيست
هدر نيست اين همه خون خاموش
هدر نيست اين همه فرياد در نگاه هاي درد...
بگذار تا همگان بدانند
در روزهاي تلف و سالهاي عسرت
قنارياني بودند با حنجرههايي كوچك
كه با آوازي از غربت
بر كورة خورشيد دميدند
و با دلي از باران
خواندند براي آنان كه آوازشان
ممنوعههاي اين جهان بود
و در حصر تنگ جلادان نميگنجيدند.

براي اين ترانة بيدار بايد زيست.
براي اين آواز پايدار بايد جان داد.
براي اين باران بي دريغ بايد روانه شد.

براي شما،
براي تك تك شما،
اينجا و آنجا،
بايد رفت، بايد خواند، بايد مرد.

8آذر92
کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
12:41
برای آباد کردن ایران از همه تکنولوژی ها استفاده خواهیم کرد.
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
25 December 2018
سلام خیابان pinned this message
26 December 2018
س
10:20
سلام خیابان
🔴 آیت الله کاشانی در روزهای اخر عمر-اسفند۱۳۴۰ دست در دست سفیر انگلستان

👈 دین فروشانی که سالهاست دست در دست «استعمار پیر» این سرزمین اهورایی را به مرز نابودی کشانده اند!

@Salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
27 December 2018
س
10:07
سلام خیابان
🔰فتوای خمینی: برای حفظ اسلام و مسلمین دروغ گفتن واجب است.

پ.ن: آری درست است سنگ بنای این حکومت بر پایه دروغ بنا شد و به این دلیل است که اکنون فساد سرتاپای نظام را گرفته و در حال انفجار است.

@salam_khiaban
س
14:17
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
28 December 2018
س
18:08
سلام خیابان
f
feni1399 03.12.2018 20:18:00
🔹تصويری تاريخی از مراسم جشن سپاس، ویژه ابراز ندامت و ابراز وفاداری به رژیم پهلوی؛ زندانيان حاضر در اين تصوير پس از اعلام عبارت سپاس شهنشاها از زندان آزاد شدند.

👤مهدی كروبی، رديف آخر، نفر اول از راست

👤حبيب الله عسگراولادی، رديف چهارم، نفر اول از چپ زندان اوين؛ ١٥ بهمن ۱۳۵۵
سلام خیابان pinned this message
29 December 2018
س
13:36
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 29.12.2018 13:35:31
براي كودكان خياباني

فرزند ايران، مشق خود را در خيابان مي نويسد
از غصة افتادن بابا به زندان مي نويسد
انشاي كودك شرح درد و سختي بيخانماني ست
از گريه هاي خواهرو از رنج مامان مي نويسد
فرزند ايران زير پاي عابران افتاده اينجا
مشق از غرور ميهن و از فخر ايران مي نويسد
اين كودك عصر ولايت داري شيخان پست است
آيا مورخ شرح تاريخ شريران مي نويسد؟
اي عابران لحظه هاي تلخ اين دوران تاريك
كي دستتان بر ننگ حاضر خط پايان مي نويسد؟
هم كاسه اي در پيش خود دارد ز بهر كسب ثروت
هم در كتاب از فايده ي علمِ فراوان مي نويسد
فرزند ايران وقت بازي كردن و شادي ندارد
از كودكي پيري شده وز رنج و حرمان مي نويسد
صف مي كشد در پيش چشمش صحنه هاي رنج ياران
از همكلاسي هاي خود با چشم گريان مي نويسد
اين همكلاسي هاي آن فرزند ايران، اهل كارند
او مشق خود را از تلاش و رنج اينان مي نويسد
فرزند ايران كار پيدا كرده تا مزدي بگيرد
تحصيل را برده ز ياد از پول واز نان مي نويسد
@ma_golha
سلام خیابان pinned this message
31 December 2018
س
12:19
سلام خیابان
مجاهد شهید ابوذر ورداسبی نویسنده ی انقلابی زمانه
👇👇👇👇
12:27
ابوذر ورداسبي نویسندة انقلابی زمانه

«آن يکي يعني شاه، ديکتاتوري و استثمار و ارتجاع مدرن رو نمايندگي مي‌کرد و اين يکي يعني خميني مظهر ستم و تجاوز در اشکال سنتي و قديمي آن است، سمبل ارتجاع ضدتاريخي است».
. ابوذر ورداسبي.
***
«ارتجاع ضدتاريخي يعني چه؟ يعني نه‌فقط تلاش مي‌کند که جريان انقلاب، چرخ انقلاب را به عقب برگرداند، بلکه مذبوحانه تلاش مي‌کند و مي‌خواهد که چرخ تاريخ و چرخ زمان را هم به عقب ببرد و به عقب برگرداند. » ابوذر ورداسبي.

ابوذر ورداسبي نويسنده ي مجاهد و گرانقدر، متفکر و محققي بود که سالها در دفاع از اسلام انقلابي و توحيدي قلم زد و سرانجام با شوري عارفانه براي شتافتن به ميدان نبرد براي آزادي ايران، سر از پا نشناخت و رسالت قلمش رو با خروش سلاح در نبرد بزرگ فروغ جاويدان درآميخت.
***
نويسندگان قهرماني در تاريخ بوده اند كه در صحنه هاي نبرد، سلاح به دست بگيرند. اينكار اونها، پايبندي كامل خودش به اعتقادات و نوشته هاشون رو نشون ميده.
نام اين نويسنده ها حرمت کلمه، و مسئوليت عنصر آگاه رو به ياد مياره. نويسندگاني که تنها به نوشتن حقايق و شرح آنها بسنده نمي كنند، ابوذر هم در ميانه شعله‌هاي نبردي حماسي و سهمگين در سنگر مجاهدان شرف و آزادي خلق و ميهنش عليه پاسداران رژيم خميني جنگيد‌ و سرانجام در صفوف اونها به‌خون غلطيد. شهادت اين نويسنده شعر شاندور پتوفي، شاعر انقلابي مجارستان رو به ياد مياره اونجا كه سرود:
«يك فكر آزارم مي‌دهد: برروي بالشهاي يك تخت مردن/
به آهستگي پژمردن/ به آهستگي نابود شدن/
همچون يك شمع در اتاقي خالي و متروك/ من چنين مرگي را نمي‌خواهم/
درختي باشم كه صاعقه او را مي‌افكند/
و طوفان ريشه‌كنش مي‌سازد/ صخره‌اي باشم و رعدي كه آسمان و زمين را مي‌لرزاند/
پرتابم كند و به اعماق دره‌ها بغلتاند/
هنگامي كه ملتهاي اسير/ خسته از يوغ اسارت قيام مي‌كنند/ با چهره‌اي برافروخته/ در زير پرچمهاي سرخ/ كه بر آنها شعار مقدسي نقش شده است: «آزادي دنيا» /.» يكي از شاعران مقاومت ايران در يادنامه‌اي براي ابوذر ورداسبي نوشت:
«يک نويسنده اگر بر حقيقت زمانهي خود گواهي ندهد شرف حرفه‌اي خود را باخته است و اگر تفنگ بر کف در راه حقيقت بجنگد و به خاک افتد نويسندهي ماندگاريست که به قلم آبرو مي‌دهد… و ابوذر از آن نويسندگان بود که خدا به قلمشان سوگند خورده است. از تک‌تک کلماتش معلوم بود که پايش چنان در عشق فروست که پاي مرد در گلزار خيس. … به‌شدت حساس بود که در دام دوگانگي حرف و عمل حق بزرگتري را پايمال نکند .... حقيقتي را که دريافته بود بيان مي‌کرد و برايش مي‌جنگيد ...»

ابوذر ورداسبي مجاهد شهيد تحقيقات وسيعي در زمينه ي تاريخ اسلام كرد که حاصل آنها کتابهاي «ايران در پويه ي تاريخ» - علل کندي و ناپيوستگي تکامل فئودالي جامعه ايران- درباره ي کتاب «اسلام‌شناسي» است. او همچنين «مقالاتي در رابطه با انقلاب دروني مجاهدين» نگاشت.
12:27
ابوذر ورداسبي در منطقه ي جويبار قائمشهر در استان مازندران در سال 1328در خانواده‌اي تهيدست و زحمتکش متولد شد. پدرش سلمان، صاحب قهوه خانه‌اي کوچک بود و به علت طرفداري از مصدق فقيد دو سال زنداني شده بود. پدر پير ابوذر بعد از سرنگوني شاه هم يکبار ديگر توسط مأموران خميني دستگيرشد و بعد از مدتي از آزادي‌اش به‌دليل خواندن نامه‌اي که رژيم در آن خبر جعلي، اعدام ابوذر را وارد کرده بود تا فشار بيشتري به خانواده ي او بياورد، سکته کرد و چشم از دنيا بست.
ابوذر دوران کودکي را در محله باقراي مازندران در حالي‌که مجبور بود بدون کفش و با پاي پياده به مدرسه برود درس خواند و تحصيلات دوره ي دبيرستان را در تهران ادامه داد.
ابوذر ورداسبي فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي خود را از سال 1346 زماني که دانشجوي رشته ي حقوق قضايي دانشگاه تهران بود آغاز کرد‌. شرکت در اغلب فعاليتهاي سياسي دانشگاه منجربه د‌ستگيريش در ارديبهشت ۱۳۵۰ و تحمل يک سال زندان گرديد.
ابوذر ورداسبي که در زندان با افکار و آرمانهاي انقلابي و توحيدي مجاهدين آشنا شده بود پس از خروج از زندان به دفاع از خط مشي مبارزاتي و حمايت از آرمانهاي مجاهدين پرداخت. در همين رابطه در سال ۱۳۵۳ مجدداً دستگير و زنداني شد. ابوذر اين بار بهنگام دستگيري خودش را به زير يک اتوبوس انداخت و به‌شدت مجروح شد و از همانجا تحت شکنجه‌هاي وحشيانه دژخيمان ساواک قرار گرفت که تا پايان عمر از آثار اين شکنجه‌ها در دستها و پاهايش رنج مي‌برد. پس از سپري کردن سه سال محکوميت و آزادي در سال ۱۳۵۶ ابوذر ورداسبي اندوخته‌هاي سياسي، تاريخي و آموخته‌هاي سازماني‌اش را به‌منظور بالا بردن آگاهيهاي سياسي جامعه به‌صورت کتابهاي متعدد منتشر نمود. آثار او بيشتر تحقيقاتي بود حول تاريخ اسلام و جنبشهاي ايراني اسلامي.
ابوذر ورداسبي پس از سرنگوني رژيم شاه، چندي در کنار مجاهد شهيد احمد طباطبايي، نخستين استاندار مازندران پس از قيام ضدسلطنتي، اقدامات ارزنده‌اي در کمک به کشاورزان ستمديدهي شمال و احقاق حقوق آنان صورت داد و در سال 1359 به‌عنوان نامزد مجاهدين براي نمايندگي مجلس از قائمشهر وارد فعاليتهاي انتخاباتي شد. در اين انتخابات، مردم رأي بسياري به ابوذر دادند اما رژيم خميني با تقلب مانع ورود او به مجلس شد.
با آغاز مقاومت در برابر ولايت فقيه، ابوذر هم در صفوف مجاهدين در مقابل رژيم خميني ايستاد. او در بهار 1365، روانهي پايگاههاي مجاهدين در منطقه مرزي شد. بعد هم بهنگام عمليات فروغ جاويدان مصرانه خواهان شرکت در عمليات گرديد. مجاهد شهيد فاطمه فرشچيان همسر و همرزم ابوذر هم در اون عمليات بزرگ، جنگيد و سرانجام به‌شهادت رسيد.
در گزارشي از خداحافظي ابوذر و فاطمه فرشچيان، با مادر ابوذر آمده است: «ابوذر مادرش را مي‌بوسد و به او مي‌گويد «اين خواهران و برادران مجاهد همه بچه‌هاي تو هستند اينها مي‌روند انتقام مي‌گيرند تو دعا کن مسعود و مريم به ايران بروند.
ابوذر سپس دست بچه‌هايش را مي‌گيرد و به‌ دست مادر مي‌دهد و مي‌گويد اين حنيف، جاي پسرت ابوذر و اين گوهر هم جاي فاطمه. ! مادر! ناراحت نباش دارم تو را سفارش مي‌کنم که دست از سازمان بر نداري ».
بله! عشق به مردم و متعهد بودن به حرمت كلمات، اينطوري، قهرماناني مي آفرينه كه براي نسلهاي بعدي نويسندگان، الگو هستند. براي هميشه.
@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
1 January 2019
س
14:26
سلام خیابان
پ
پیشاهنگ 30.12.2018 08:37:15
🔴مادرانه

🎤🎼 فرشاد

🌹به یاد کبوتران مظلوم دانشگاه علوم و تحقیقات که در فاجعه ای دردناک جانباختند
🔥 و تقدیم به مادران داغدار آنها که اکنون همراه با سایر دانشجویان به خونخواهی از عزیزانشان برخاسته اند.

@peeshahang
س
21:06
سلام خیابان
سلام خیابان به همه ی هموطنان مسیحی سال نو را تبریک میگوید.
3 January 2019
س
14:02
سلام خیابان
بهترین بابای دنیا
در رثای محمد سیدی کاشانی ۰ بابا

به قلم: کاظم مصطفوی

«دردی به دل رسید که آرام جان برفت» و چه کسی است که با رفتن بابا، که بهترین بابای دنیا بود، آرامشی را از دست نداده باشد؟ تمام کسانی که بابا را می‌شناسند آن‌قدر نجابت و فروتنی در او دیده‌اند که بی‌اختیار ستایش‌اش می‌کنند و از قدرت تحسین‌برانگیز تأثیرگذاری‌اش می‌گویند.

تابستان سال۱۳۵۱ بود که بعد از بازجویی در کمیته ضدخرابکاری شاه به بند ۳ زندان قصر منتقل شدم. نوجوانی بودم که تا آن هنگام نامی از مجاهدین نشنیده بودم. همیشه مدیون ساواک شاه بوده و هستم که با دستگیری‌ام مرا به‌مثابه قطره‌ای به دریا رساند. آن روزها بند۳ زندان قصر پر بود از مجاهدین و فدایی‌هایی که اغلب از اوین به قصر منتقل‌شده بودند. ازنظر من که ندیدبدیدی جستجوگر بودم تک‌به‌تک آن‌ها مرواریدهایی بودند در میان انبوه صدف‌ها. روزها دانه به دانه صدف‌ها را می‌سفتم و شب در بستر با ستاره‌ها حرف از مروارید نویافته روزم می‌زدم. شب‌های جمعه برنامه‌های جمعی و مراسم آجیل خوران داشتیم. در حیاط می‌نشستیم تخمه‌ای می‌شکستیم و به ترانه‌ای در وصف یاران رفته گوش می‌کردیم. بالاتفاق کنار کسی نشستم که به سختی صدایش بیرون می‌آمد. گفتند در عملیاتی تیرخورده و در بیمارستان پاره‌ای از ششش را برداشته‌اند. خجالت می‌کشیدم با او حرف بزنم. بیشتر دوست داشتم به او خیره شوم و از رفتار و سکناتش بیاموزم. نوبت به آوازخوانی او شد و با صدایی نیمه خفه شروع کرد. از خون جوانان وطن لاله دمیده.... هنوز به بیت دوم نرسیده نفسش بند آمد. نتوانست ادامه دهد. و جمع در حیا‌ط نشسته ترانه را ادامه داد. چه کج‌رفتاری‌ای چرخ... برای یک‌لحظه به او خیره شدم. میخکوب شدم. به لحاظ سنی مقداری پیرتر از بقیه بود. نگاهی به من کرد و با یکی دیگر شروع به حرف زدن کرد. گفت دیشب خواب‌دیده است. و بدون این‌که به من نگاه کند ادامه داد:‌ با اصغر بودیم. ما را بردند اعدام کنند... و با افسوس نفسی کشید و گفت:‌ نمی‌دانم چرا من را نبردند. چنان شیفتگی و آرزویی در این قسمت حرفش بود که من یک‌دفعه احساس کردم در دنیا چیزی حقیرتر از مرگ وجود ندارد. از بغل‌دستی‌ام پرسیدم اصغر کیست؟ و او گفت بابا اصغر بدیع زادگان را می‌گوید. گفتم بابا کیست؟ از بی‌اطلاعی‌ام خنده‌ای کرد و بابا رانشانم داد. از همان لحظه مسحورش شدم. شب به ستاره‌ها گفتم بابایی پیداکرده‌ام که بهترین بابای دنیا است.
در فرداهای بعدی خبر از او می‌گرفتم و شب اطلاعات تکمیلی را به ستاره‌ها خبر می‌دادم. شبی به آن‌ها گفتم بابای من یکدستش هم تیرخورده است. همین‌الان مجروح است. اما به کسی چیزی نمی‌گوید. نمی‌دانم دکتر به او گفته بود یا سفارشی خانگی بود که روی زخم بازویش عسل می‌ریختند تا شاید زودتر خوب شود. و حاج علی(علی‌محمد تشیید) ادای اسب را در می‌آورد سرش را می آورد نزدیک بابا و شیهه می‌کشید. بابا می‌خندید و دست حاج علی را پر از پسته و بادامی ‌می‌کرد که برای تقویت به خودش داده بودند. و من در چهره‌اش چه مهری می‌دیدم!
روزهای بعد رویم باز شد و رفتم با او صحبت کردم. فرمانده دو عملیات بزرگ بود. به خاطر رعایت مسائل امنیتی برخی اطلاعات می‌داد که سال‌های بعد فهمیدم درست نبوده‌اند. درواقع با یک فداکاری شگفت‌انگیز او و خود «محمدآقا» مسئولیت را تماماً به عهده گرفتند تا برخی کسان دیگر را از زیر تیغ به درببرند. و دریغا که در سال‌های بعد یک‌تن از همان‌ها، ناجوانمردانه به خدمت دژخیمانی چون لاجوردی درآمد. چه بدرفتاری‌ای چرخ...سر کین داری ای چرخ...
14:02
اما این رشته مودت با بابا ادامه یافت. کسی که در کمند محبتش به دام می‌افتاد دیگر نمی‌توانست از او بگریزد. سال‌های بعد بر سر خاطراتش از «محمد آقا» بیشتر به او نزدیک شدم. باهم ساعت‌ها سروکله زدیم و خاطراتش را در مناسبت‌های سالیانه نشریه مجاهد و سپس کتاب بنیان‌گذاران آوردیم. یکی از معدود کسانی بود که اطلاعات موثق و دست اولی از وضعیت و روحیات و رفتار «محمدآقا» داشت. هر بار که برایم تعریف می‌کرد یا می‌نوشت انگار برای اولین بار است که نوشته. آرام و متین از محمدآقا جمله‌ای را نقل می‌کرد که مسیر زندگی‌اش را تغییر داده بود. محمدآقا بابا را به شهرگردی و مناطق محروم فرستاده و بعد از او پرسیده بود: «این چه زندگی است؟» بابا می‌گفت همین سؤال مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. درواقع یک نوع مرگ روزانه حیوانی را که به‌غلط اسمش را «زندگی» گذاشته‌اند بدرود گفت و به طریقی درآمد که آن زمان نامی نداشت ولی سال‌های بعد «مجاهد» نامیده شد. و من که این شانس را داشته‌ام که اغلب مجاهدین آن سال‌ها را دیده باشم به‌جرئت می‌گویم کمتر کسی را دیدم که این‌قدر و این‌گونه عاشق «محمدآقا» باشد. به‌این‌ترتیب بود که بابا با تف کردن به یک نوع «زندگی»، «زندگی» دیگری را انتخاب کرد و قیمتش را هم تا به آخر پرداخت. و ازجمله، باوجود جسم بیمار و نحیف، از سازندگان بزرگ‌ترین حماسه پایداری میهنمان در اشرف شد.
بابا گفته بود رؤیاهایتان را فراموش نکنید. و اینجا رؤیا همان آرمان است. بابا خوب می‌دانست در زمان افول‌ها و غروب‌ها آرمانگرایی تبدیل به یک ضد ارزش شده است. در جهان عوضی‌ها که مثل کرم می‌لولند و بدتر از زالو می‌مکند این آرمان‌گرایان هستند که باید به بریدگان و خائنان و هرهری مذهب‌ها جواب بدهند چرا مقاومت کرده و پایداری ورزیده‌اند. در جهان وارونگی‌ها است که ما باید به ساواکی‌ها، یعنی همان شکنجه گران دیروزمان، ثابت کنیم دموکرات هستیم. بله در چنین جهانی باید رؤیاها را حفظ کرد. در این زمانه انسان بی رؤیا همان برد "خور و خواب و خشم و شهوت" است:

و من ناباورانه شادم
وقتی‌که می‌یابم گوشه‌هایی از حسن ترا
و مثل غواصی جوان
که درشت‌ترین مروارید جهان را صید کرده است
به ساحلی بازمی‌گردم که در رؤیاها خوانده بودمش.

در سال‌های بعد با بعد دیگری از شخصیت بابا آشنا شدم. در سال۶۶ از اشرف به پاریس رفتم تا مسئولیت نهاد ترانه و سرود را از بابا تحویل بگیرم. بالاجبار باکسانی سروکار یافتم که بیشتر در اتریش بودند و با بابا کار هنری کرده بودند. اعم از خواننده و نوازنده. برایم عجیب بود که در برخورد با هرکدامشان اولین چیزی که می‌پرسیدند از بابا بود و به نیکی یادش می‌کردند. برخی از آن‌ها حتی نام اصلی بابا را نمی‌دانستند ولی چنان شیفته رفتارش شده بودند که مرا غرق حیرت می‌کرد. چیزی که تا آن زمان به شخصیت تأثیرگذار بابا تا این حد توجه نکرده بودم. آن زمان بود که فهمیدم یک انسان، وقتی‌که دلی صاف مثل بابا داشته باشد و وقتی‌که صمیمی و بی‌شیله‌پیله باشد مثل بابا، می‌تواند روی دیگران تأثیر بگذارد. شخصیت مهربان و ویژگی‌های انسانی و مجاهدی بابا طوری بود که هرکس را شیفته خودش می‌کرد. صمیمتی که بابا از خود نشان می‌داد تنها شامل مجاهدین نمی‌شد. و این بود که بابا را متمایز می‌کرد.
من بارها از خود پرسیده‌ام بابا این‌همه زلالی را از کجا یافته است؟ یک‌بار که صحبتمان گل‌انداخته بود ایستاد و نگاه عمیقی به زیر پایمان کرد و پرسید یادت می‌آید برادر مسعود گفت بهتر است شکست بخوریم ولی رستگار شویم؟ بعد با یقین اضافه کرد این حرف مسعود برای همیشه من کافی است تا سر در پای رهبری بگذارم که خطاب به افسرانش می‌گوید «من مسئول رستگاری شما هستم». و بار دیگر از من پرسید می‌دانی چطور است که این خواهر مریم این‌قدر توان انجام پروژه‌های بزرگ را دارد؟ بعد خودش جواب داد برای این‌که او یک انسان رها است. من با این قبیل حرف‌ها بود که می‌فهمیدم سرچشمه زلالی بابا کجاست. او این شناخت عمیق را در موضع‌گیری‌های سیاسی‌اش وارد کرده بود. محمود درویش شاعر بزرگ فلسطینی، که بسیار موردعلاقه بابا بود، در شعری گفته است:

هنوز در بشقاب‌هایتان مانده‌ای از عسل باقی است
مگس‌ها را از آن برانید
تا عسل را نگهدارید!
14:02
اجازه دهید به اعتبار بابا جسارت کرده و شعر را اندکی تغییر دهم و بگویم: مگس‌ها را از خود برانید تا خود عسل شوید. بابا همه مگس‌ها و خرمگس‌ها را از خود رانده بود و خود به عسل ما تبدیل‌شده بود. به هیچ لاشه رجزخوانی که قصد فریبش را داشت لبخند نزد و مرزهای انقلابی خود را با همه دشمنان مردم و سازمانش حفظ کرد. شاهد ارزنده و گویای این واقعیت نوشتن کتاب «سمفونی مقاومت» است. دیدید که چه ناگفته‌هایی را برملا کرد؟ همه می‌دانند که این کتاب را کسی جز بابا نمی‌توانست بنویسد. اما دیدید خائنان زبون و درهم‌شکسته و کاپوهای تشنه به خون درباره‌اش چه قضاوت‌هایی کردند؟
سخن کوتاه کنم که مثنوی هفتاد من خواهد شد. وقتی برایش گریستم به خاطرم آمد که از زبان مولوی می‌گوید:
برای من مگری و مگوی دریغ، دریغ
به دام دیو درافتی دریغ آن باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دان انسانت این گمان باشد

salam_khiaban
14:06
❤️🎋❣️

غزل خوبي

تو در هيچ هوايي نمي گنجي
خوب است كه منتشر شوي
در رگهاي جهان.
خوبي و خوب است
خوبتر، يعني كه مهربانتر، باشي
با درخت و كودك و انسان،
و ببويي هر شامگاه هواي پر از بوي ديدار را
ارديبهشت92

❤️🎋❣️


پر از دور

از دور آمدم
به دور ميروم
به دورتر از دورها

كاج ساكتي را اره كرده اند.

در اين خاطره ها
پر از دلتنگي، پر از تنهايي، پر از بغض...
پر از دورم...
20تير92

کاظم مصطفوی

salam_khiaban
5 January 2019
س
14:48
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 14.11.2018 21:40:23
کانالی برای اهالی ادبیات
و دوستداران شعر و حس صمیمی هنر
صاحبان اندیشه و افکار فلسفی
دوستداران مردم و هنرهای مردم
و تاریخ ایران
در لینک زیر👇👇👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEH5zAG7IcBl90tZdg
@tuaftab
7 January 2019
س
12:00
سلام خیابان
ترانه ای از بانو زویا ثابت خواننده ی محبوب شمال

@salam_khiaban
س
12:25
سلام خیابان
خاطره ای از شادروان تختی و دوستی او با آیت الله طالقانی
نقل از صمد ساجدیان.
سال حدود 44 هنگامی که آیت الله طالقانی زندانی بود، خاله اشان درگذشت. مردم به احترام طالقانی برای خاله شان مجلس ختمی در مسجد هدایت برپا کردند. ساواک از این استقبال مطلع شد و مجلس را تعطیل کرد و از اجتماع مردم جلوگیری کرد. ما چند دانشجو بودیم و رفتیم به مسجد هدایت و دیدیم تعطیل شده برگشتیم. که شادروان تختی را در راه دیدیم که به سمت مسجد می رود. به او گفتیم مجلسی نیست. شادروان تختی گفت: ساواک این مجلس از ترس طالقانی تعطیل کرده است.
بعد ما فرصت را غنیمت شمردیم و دفترچه هایمان را باز کردیم و از تختی امضا گرفتیم. و تا مدتها امضای او را نزد خود داشتیم.
@salam_khiaban
8 January 2019
سلام خیابان pinned this message
9 January 2019
سلام خیابان pinned this message
س
21:31
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 09.01.2019 15:36:51
«تمنا»


کارخانه های اسلحه سازی!
بمبی بسازید
که کینه را منفجر کند.

من شکست شعر را
اعلام میکنم!
و اعتراف میکنم
که عشق هم
از کارکرد شعر
نومید گشته است.
و شاعران
یا مداحانند بر درگاه
یا آوارگانی بی حلقوم
در گریه های ابرهای مأیوس
دیریست
با سیلی خشم
گونه هامان را سرخ نگاه داشته ایم.

م. شوق17ذی 97

@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
10 January 2019
سلام خیابان pinned this message
11 January 2019
س
14:22
سلام خیابان
🌹🌹🌹🌹🌹

اگر تو نخواهی
هیچگاه رویای تو را،
هیچگاهی آرزوی تورا
باخود نخواهد برد؛
نه زمان،
نه طوفان!
در یاد داشته باش
رویای نهال را
باسینه ی زخمی
سینه به سینه ی باد ژاژخای؛
چشم در چشم طوفان دژخوی؛
تا بهار را به گل نشسته،
بار دهد!!!

زاگرس بهمن 95
14:23
☘️☘️☘️☘️☘️

آسمان
یکسره در فریاد است.
از لب پنجره ها
می سراید باران
و پر از خواب زمین
شعر گندمزار است

زاگرس دی 95
سلام خیابان pinned this message
12 January 2019
س
20:08
سلام خیابان
بخشی از مقدمه ی کتاب صبح در آواز گنجشک

صبح در آواز گنجشك

(هفت وادي شعر در تاريخ تماشا)


كاظم مصطفوي

يادداشت:
فارغ از قالها و مقالها، در انتها، «حرف زمانه» شاعران اين دوران در «سالهاي آخوندي» چيست؟
راز تمامي فناها و بقاها، بارها و بي باريها، رويشها و برباد رفتنها در فهم همين مهم است. هرشاعر، كما اين كه هر مبارز اجتماعي، به مثابه عصب حساس و هوشيار يك جامعة وبازده، اگر حرف زمانة خود را دريابد قفل بقا را گشوده است. و در غير اين صورت در گرد و خاك زمانه گم خواهد شد.
من بيش از چهل سال است كه مجاهدين را يافتهام. به گمان خودم، كه تنها گمان نيز نبوده و با انواع تجربهها محك خورده، حرف زمانة ما همان است كه محمد حنيفنژاد بنيان سازمانش را بر آن نهاد. كشف او به اعتقاد من، كه جاي بحثش اين جا نيست، تاريخ مذهب را ورق زد. راهگشايي بزرگ «حنيف» مبني بر اصل قرار دادن نفي استثمار، پيش از هرگونه اعتقاد به خدا و يا ناخدا، ميتوانست و ميتواند چراغي راهنما در ارتقاي انديشههاي پيشرو براي تمامي آرزومندان بهروزي انسان باشد. بارها آرزو كردهام كه اي كاش در ميان آنان كه بر «هيمالياي انديشة بشري» تكيه زدهاند نيز كسي و يا جرياني پيدا ميشد و اين دگم تاريخي را ميشكست. اما اي دريغ كه تا كنون، آن چه ديده و خواندهام، ترديد بر دستاوردهاي گذشته و حتي نفي آنان بوده است. حكايتي تلخ كه سرنوشتي عبرتآموز را براي همة ما در بر داشته است.
روند راهگشايي تاريخي حنيف بعد از او توسط مسعود رجوي ادامه يافت و نهايتا در تولد زني، كه زن نيست، در تاريخ مجاهدين به بلوغ خود رسيد. و اين خود نيز حكايتي است نانوشته كه حرفها و بحثهاي فراوان دارد. ليكن براي دوست و دشمن روشن است كه تاريخ معاصر ميهن را بدون درك اين جريان نميتوان خواند.
اما در كنار اين اعتقاد عميق، بر اين باورم كه تا زماني كه حرفها، پيامها، تجربه ها و دستاوردهاي اين جريان تبديل به يك «فرهنگ» نشود نبايد آرام گرفت. فرهنگ، رسوب ايدئولوژي در وجدان جامعه و فرد است. آن چه كه ماندني است و تأثيرگذار، فرهنگ است. و هنر و ادبيات، با اشكال و قوالب مختلف خود، جلوههايي از اين رسوب ايدئولوژيك هستند. با اين حساب هيچ هنري، و از جمله شعر، يك تخصص صرف نميتواند باشد. هنر و ادبيات يك وسيلة تبليغ سياسي نبوده و نيستند و نميتوانند باشند. شعر رانندگي، ولو سنگين، كلمات نيست. شاعر هم رانندة كاميوني نيست كه برايش فرق نكند كه بارش آهن است يا آجر. شاعر هر واژه را از گوشت و عصب خود ميكند و بر صفحة كاغذ نقش مي زند. و البته نوشتن چنين شعري سرودن تنها يك شعر نيست. بيجهت نيست كه شعر «دردانة» فرهنگ و ايدئولوژي است. زيرا كه خلق يك فرهنگ است. كاري كه دشوارياش از جنس و جنم راهگشاييهاي راههاي ناشناخته و نامكشوف است.و....»
کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
20:11
در اين نماز خانه

آوازهاي بي صداي مردي نشسته در ظلمت
سلسله اي
بر سلسلة سكوت
براي ستاره اي لهيب زده.

چشمي در خاكستر
اشكي برهيمه ها و هياهوها
شعله اي كه پرنده اي كوچك را بريان ميكند.

پلنگي در بغض
با پوستي از شب و روز
و نيشي از خشم
در كمين ماه بدر.

مردي كه در اين نمازخانه
فرياد فوز برداشت
فرقي شكافته داشت
و آوازهايش را در چاههاي بي فتوت تنهايي ميخواند.


اسفند74
از کتاب صبح در آواز گنجشک

کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
13 January 2019
سلام خیابان pinned this message
14 January 2019
س
11:48
سلام خیابان
🍀از دشمن نترسید اما از این بترسید که دشمن از شما نترسد... «ارنستو چه گوارا» #
س
13:39
سلام خیابان
🔥🔥🔥🔥🔥🔥

وقتی که مدعی
بیگاه وگاه
دستش به شکل
دار
وداغ
ودرد
درهر سحرگاه
ترجمان حقد
وهراس
وکینه
می شود؛
هااای،
دستهای من
اینک بیدرنگ
درمشت ودر خروش
و آنک حنجره ی خشم من،
در سرود
وسنگ
ترجمان دردهای من،
فریاد رنج من
باش!!!

زاگرس
@tuaftab
س
14:51
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 14.01.2019 14:51:20
سلام دوست عزیز

کانال تلگرامی آفتاب شوق از شما دعوت میکند با عضویت در این کانال و فراخواندن دوستان خود به آن به ما کمک کنید تا بتوانیم بلندگوی هنر و شعر متعهد و ادبیات غنی ایران امروز و دیروز باشیم

لطفا از دوستان خود دعوت کنید به ما بپیوندند
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
15 January 2019
س
10:11
سلام خیابان
از محبت خارها گل می شود
س
11:42
سلام خیابان
🌹🌹🌹🌹

این هرز-بن
که بر شوره زار نگاه پنجره مان
دمیده است؛
با زهر-آب یاسمان
اینگونه قد کشیده است!
پرنده را
وبهار را
درلانه اش
وترانه اش
وسبزینه نهالش
باید باورش کنیم؛
بار آورش کنیم
وکشتگاه
قاب پنجره مان را
کشتی
دیگرش
کنیم.

زاگرس
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
16 January 2019
س
17:01
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 14.01.2019 21:19:17
درخواستی از همه اعضای محترم کانالها و گروهها

سلام دوست عزیز

کانال تلگرامی آفتاب شوق از شما دعوت میکند با عضویت در این کانال و فراخواندن دوستان خود به آن به ما کمک کنید تا بتوانیم بلندگوی هنر و شعر متعهد و ادبیات غنی ایران امروز و دیروز باشیم

لطفا از دوستان خود دعوت کنید به ما بپیوندند
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
17 January 2019
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
18 January 2019
سلام خیابان pinned this message
19 January 2019
س
14:38
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 19.01.2019 14:37:59
ماجرای پوریا آبخوش و جستجوی او توسط خانم بسطامی خواهر زنده یاد ایرج بسطامی.
بسیار دیدنی است.

@TUAFTAB
س
14:44
سلام خیابان
گزیده هایی از کتابها
✍️❣️🌸🎋
ـ راست اين است كه از وقتي نويسندهاي شروع به نوشتن ميكند همان لحظه وارد زندان خواننده ميشود. بعد از آن گوشش به فرمان خواننده است كه چه ميگويد! كلمه به كلمه را مطابق خواست خواننده تنظيم ميكند. هر جا هم كه خواننده بدش آمد، فورا خط ميزند و نوشتهها را عوض ميكند! چون خواننده بدش آمده. شما را به خدا اين ديكتاتوري نيست؟
ـ يعني هيچ نويسندهاي نيست كه عقايد خودش را بنويسد و مطابق سليقة خواننده داستانش را تنظيم نكند؟!
ـ ابدا! چون خوانندهها كتابش را به دور مياندازند و چند ناسزا هم نثارش ميكنند.

از رمان خانه ی نویسنده وخواننده هایش
م. شوق

@salam_khiaban
س
18:04
سلام خیابان
کمکهای بی دریغ انسان به انسان

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
20 January 2019
س
20:28
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
21 January 2019
سلام خیابان pinned this message
22 January 2019
س
14:32
سلام خیابان
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
3.1 MB
[Forwarded from كانال اخبار داغ]
[ GIF ]
پل طراحی شده توسط لئوناردو داوینچی

این پل کوچک چوبى بدون استفاده از هرگونه پیچ و مهره و حتى طناب ساخته می ‌شود!

@salam_khiaban
14:33
❤️❤️❤️❤️

از شامگاه، شب
تا بامداد
پیوسته گریسته
اندوه بیشمار خویش را؛
بالش نازخواب علفزار
خیس
اشک
اوست!!

زاگرس
@tusftsb
سلام خیابان pinned this message
س
20:21
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 22.01.2019 20:20:46
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
536.0 KB
این هم از بچه های این دور و زمانه

@tuaftab
23 January 2019
س
12:00
سلام خیابان
به شاعران دروغ نگوييد!

به شاعران دروغ نگوئيد!
آنان خود بزرگترين دروغگويانند
وقتي كه دروغ را ميپذيرند
و با انباني از ياوه و مدح سفر ميكنند
و دروغ را به جاي شعر
بر سر بازارها ميخوانند.

شاعران،
تاجرانند.
وقتي به جاي تف كردن به صورت دروغگويان
لبخند ميزنند
و شعرهاي واقعي خود را پنهان ميكنند.

به شاعران دروغ نگوييد!
هر دروغ
شليكي است به قلب شاعر
وقتي كه خانهاي جز قلب شما ندارد.

به شاعران دروغ نگوئيد!
هر دروغ
زخميبر زخمهاست كه علاج نميپذيرد
و دردي كه در ابديت پايان مييابد.

هردروغ رنج رنجهاي شاعر است
در آغاز سفري به دوزخ
و پايان نگاهي به اعتمادي سر بريده.
جراحت اين قلب را
زخم قلب خود بدانيد.

شاعران را باور كنيد
و باور كنيد كه شاعران برادران راستگوي شمايند
وقتي كه راستي را
سر بريدة بازارچههاي حقير سياست نمييابند.

دروغ را مثل كژدم از قلبتان بيرون كنيد!
تا شاعران بي خانمان
قلب شما را خانة امن خود بدانند
و بخوانند برايتان ممنوعههاي شان را.

به شاعران نگاه نكنيد
آن گونه كه به لافزنان مينگريد
و در پشت درها
بيگانه و فريبكار ميدانيدشان.

شاعران معمولا، بيشتر از شعر، ياوه ميبافند.
اما شما آنها را
شاعر بدانيد
و نه نشخواركنندگان واژههاي واكس زده.
اين گونه است كه مدار دروغ ميشكند
و شاعر منظومهاي ميشود از راستي.

شاعران از شمايند
از خود بدانيد و باور كنيدشان
باور كنيد كه شعر
مثل هر راستي ديگر اسپندي است
كه هميشه در مجمري از آتش اعتماد شكفته ميشود.

3بهمن93
کاظم مصطفوی

@salam_khiaban
12:13
❤️❤️❤️❤️❤️

در آغاز حنجره ام
گلوی سبز
آواز پرنده ای ست
که هرپگاه
بر قوس قاب
آستانه ی درگاه
با جارهای خویش
تاق بایر خوابزار را
بر عمق خوابها
آوار
می کند!!

زاگرس
@tuaftab
س
20:53
سلام خیابان
شخصی برای اولین بار یک کلم دید.
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادوپیچش کردن...!
اما وقتی به تهش رسید وبرگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست...
داستان زندگی هم مثل همین کلم هست!
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم وفکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم...
و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...!
زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم.
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
24 January 2019
سلام خیابان pinned this message
25 January 2019
سلام خیابان pinned this message
26 January 2019
س
14:46
سلام خیابان
۵شعر برای اسبهایی که آمده اند...

اسبهایی که از نور می آمدند
(۱)

اسبهایی که از نور می آمدند
تاریک بودند
و بر یال هر یک شان کوکویی محزون می خواند.

اسبهای پریشان
آسودگی آبهای سرد را آشفتند
و تا سینة سخت صخرة سپیده دویدند.

اسبها، نفس نفس زنان،
مرغ های کوکو را آوردند
با طوق های خونین باورهاشان.

۲۹آبان۹۷

با ستاره های تشنگی بر پیشانی...
(۲)

اسبها آمدند
با ستاره های تشنگی بر پیشانی
و ساق های خیس.

اسبها!
اسبها بگویید اشک کدام خواهرم را
از دریاها آورده اید؟

خواهران دریایی ام
رودها را در خود دارند
و اسبهای سفر را بدرقه کرده اند.
۱آذر۹۷
14:50
با اسبی از سپیده
(۳)
اسبهای روشن
تا منتهای سپیده و بوی بکر بامداد رفتند
و گم شدند در ابر و رؤیا.

فوج کبوتران برآمد
از غارهای تاریک تنهایی
و رفتند در غبار نورهای نادیدنی.

سوار،
با اسبی از سپیده
و کبوتری از شادی آواز خواند.

۲آذز۹۷

در پیچاپیچ دره های دور
(۴)

آبشار گلهای زرد فرو ریخت
برلحظه های بیداری ،
و شال ترمة رنگین کمان بر سقف آسمان.

اسبها با شیهه های هراسانی
در باران شفاف خیال
بی آن که راه را بدانند...

در پیچاپیچ دره های دور
چشمه های سرد
برای فانوس هایی خاموش می گریند.

۷آذر۱۳۹۷

تا فاصله های مختصر
(۵)

بیدها رقصیدند
وقتی که ماه شرمنده برآمد
و اسبها تا منتهای شیدایی زمان تاختند.

اسبها رقصیدند از پس بیشة لرزان
با بیدهایی مجنون تر از من
و ماه هایی خونین از شرم سکوت.

بادها بردند
اسبهای خیال و مرا
تا فاصله های مختصر خدا و ماه و باد.

۷آذر۹۷

کاظم مصطفوی
سلام خیابان pinned this message
27 January 2019
سلام خیابان pinned this message
28 January 2019
س
15:26
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 28.01.2019 15:19:34
داستان نمایش بچه ی بد مدرسه نمونه
👭👯‍♂️👭👯‍♂️👨‍👩‍👧‍👦👨‍👩‍👧
از مصطفی پ
یکی از بهترین اوقات مدرسه رفتن من، جشنهای مدرسه مان بود که در آن نمایشها و سرودها و ترانه ها توسط خود بچه ها و با مدیریت معلمان به اجراء در می آمد.
آن سال گروهی از ما که جزو برزگسالان مدرسه بودیم با راهنمایی مدیر مدرسه، نمایشی به نام دانش آموز خوب مدرسة نمونه اجرا کردیم. ما می خواستیم این نمایش نقشی آموزشی ایفا کند و دانش آموز خوب و بد به دانش آموزان ابتدایی شناسانده شود.
من فراش مدرسة نمونه شدم و چند تا از دوستانم، نقش مدیر و معلم، و یکی از آنان دانش آموز بد را بازی میکرد.
نمایش شروع و اجرا شد ودر آخرین پرده آن دانش آموز بد مستمرا به مربیان میگفت از مدرسه بیزار است و دیگر نمیخواهد درس بخواند. او را به دفتر مدرسه آوردند و مدیر علت امر را پرسید. آن دانش آموز دلایل بی پایة بی میلی خود را برای مدیر و مربیان حاضر بازگو نمود. او دلیل قانع کننده ای نداشت و هی میگفت دلم نمی خواهد تا نقش دانش آموز لوس و بد نشان داده شود.
مدیر و مربیان همه استدلال کردند که درس خواندن ضروری است. بعد از سخنرانیهای طولانی ما انتظار داشتیم بچه ها خوب متوجه شده باشند که برای ورود به جامعه و برعهده گرفتن مسئولیتهای جدی نیازمند تحصیل و درس خواندن هستند.
در پایان این پرده هم مدیر و معلمان و هم دانش آموز، ناراضی، همچنان روی صحنه باقی مانده بودند. و ما انتظار داشتیم بچه های ابتدایی به حالت آن دانش آموز که مدرسه را دوست ندارد بخندند. اما همة بچه های کوچکتر با دقت و ساکت به صحنه نگاه میکردند.
من که نقش فراش داشتم و با لهجة محلی صحبت میکردم خواستم دانش آموزان ابتدایی را به کمک مدیر بیاورم. با جارو و خاک انداز فراشی به روی سن پریدم و از دانش آموزان خردسال پرسیدم آیا شما قبول دارید که کار این بچه ی بد اصلا خوب نیست؟ و او باید درس بخواند تا در جامعه آدمی بشود و مثل من فراش نشود؟
بچه ها همه یکصدا جواب دادند: «نه خیر». خیلی هم کار خوبی میکند که مثل شما بشود!
در این لحظه بقیة مهمانان جشن همه شروع به خندیدن کردند.
من از این جواب کودکان ابتدایی یکه خوردم و مانده بودم که چکار باید بکنم. با خودم فکر کردم و دیدم نتیجه ای که میخواستیم از این نمایش بگیریم دقیقا معکوس شد! و از فرداست که دیگر همه بگویند ما نمیخواهیم درس بخوانیم و ..... به سرعت به پشت صحنه دویدم که کار خرابتر نشود.
بعد از نمایش ما همه دانش آموزان بزرگسال مدرسه، ناراحت بودیم که چرا صحنه خراب شد و نتوانستیم مقصودی که داشتیم را به درستی منتقل کنیم. اما وقتی مدیر را که خودش کارگردان نمایش بود دیدیم در ناباوری ما او میخندید و میگفت: عجب نمایشی! دیدید نمایش ما را همان صحنه ی آخر کامل کرد.
گفتیم چطور؟
گفت آخر اولا اگر بچه ها قبول کنند که درس خواندن خوب است دیگر بچه نیستند! ثانیا معلوم شد که بچه ها خیلی مهربانی فراش را دوست دارند. و محبت را بر دانش ترجیح میدهند!
به دل خودمان هم که مراجعه کردیم دیدیم ته دل خودمان هم همین است که ایکاش درس مدرسه نبود و کاش همه میتوانستیم مثل فراش مدرسه بچه ها را دوست بداریم.

@ma_golha
سلام خیابان pinned this message
29 January 2019
س
19:44
سلام خیابان
🔥🔥🔥🔥🌹🌹

برای جعفرکاظمی ومحمد علی
حاج عمویی

در معنای عبور
من کی بودم؟
لبریز حیات وتمنایش،
اما این تنها گذرگاه بود
وتردید نکردم!
مرگ را می گویم؛
من آنچنان اندیشیدم.
لذت صبح
در مساحت چشمانم می رقصید.
هیاهوی گنجشکان
ونسیم وشبنم را
بسیار دوست داشتم!!
مرگ بهترین اختیار نبود؛
زیبا نبود.
ونسیم وشبنم بودند؛
همه ی زیبایی.
آخ... اما کاش
همزاد زندگی نبود.
مرگ را میگویم؛
بدینگونه اندیشیدم.
من رفتم؛
با پای افزاری از آهن
آرام واستوار
به دریوزگی زندگی نرفتم؛
نه،
زندگی کردم؛
گویی که
تنها مدخل حیات
همین باشد.
فقدان جهان وزیبایی ها،
پرندگان،
و پروانه ها ویاران،
آخ یاران!!
مرگ را می گویم؛
اینچنین اندیشه کردم.
👇👇👇ادامه 👇👇👇
19:45
👇👇👇👇👇👇
19:45
رفتم
سرود خوان وسر افشان؛
در هرقدم
پای سفت کردم
وبا هر واژه
عشق را
هجی کردم.
سرخم نکرده
ازتونل کوتاه تردید گذشتم.
زندگی را
خواندم
وسرنوشت خویش را
نوشتم!!

زاگرس 5 بهمن 89
سلام خیابان pinned this message
30 January 2019
س
18:23
سلام خیابان
ادبیات و جامعه ی گرسته

در جهان گرسنه مفهوم ادبیات چیست؟ باید گفت که ادبیات مانند اخلاق نیاز به همگانی شدن و کلیت دارد. بنابراین اگر نویسنده می‌خواهد خواننده‌اش عموم مردم باشد، باید خود را در ردیف اکثریت آدم‌ها قرار دهد؛ یعنی در ردیف دو میلیارد نفر گرسنه؛ وگرنه در خدمت یکی از طبقه‌های ممتاز قرار می‌گیرد و مانند آن طبقه‌ی ممتاز، استثمارکننده می‌شود.
برای این که نویسنده چنین انبوه خوانندگانی داشته باشد، دو راه در برابر او باز است:
راه اول: چشم‌پوشی موقتی از ادبیات به منظور تعلیم مردم. در کشوری که مانند کشورهای افریقایی فاقد افراد پرورش‌یافته است، اگر یک نفر از آنان در اروپا درس خوانده باشد، به چه حق حرفه‌ی معلمی را در وطن خود رد کند؟ حتا اگر این کار به بهای از دست رفتن قریحه‌ی نویسندگی‌اش تمام شود. اگر چنین کسی در اروپا به رمان‌نویسی بپردازد، به نظر من کارش چیزی‌ست نزدیک به خیانت. با وجود تناقضی ظاهری، میان خدمت به افراد ملت و رسالت ادبیات، اختلافی وجود ندارد.
راه دوم: که در جهان غیر انقلابی نظیر فرانسه قابل پیروی است، آن است که به منظور تدارک دورانی که همه‌ی مردم قادر به خواندن باشند، نویسنده باید مسایل را به اساسی‌ترین وجه و آشتی‌ناپذیرترین صورت خود مطرح کند.
توجه داشته باشید! من به هیچ‌وجه ادبیات پوپولیستی را که خاص طبقات پایین اجتماع است، توصیه نمی‌کنم. مردم هم باید برای درک منظور نویسنده بکوشند. اگر چه نویسنده باید از پیچیده کردن تفننی کلام بپرهیزد، ولی نمی‌تواند همیشه مطالب را به‌روشنی بنویسد و افکار تازه و مبهم خود را برحسب ضابطه‌های کهن عرضه کند. مثلاً من مالارمه را بزرگترین شاعر فرانسه می‌دانم و مدت‌ها وقت خود را صرف فهمیدن اشعار او کرده‌ام؛ ولی نظریه‌ی «هرمتیسم» (پیچیده کردن عمدی کلام) او را نمی‌پسندم و آن را خطا می‌دانم.
مطالبی که گفتنش مشکل باشد، ناچار خواندنش هم مشکل خواهد بود. از طرف دیگر نباید پنداشت که مردم فقط نوشته‌هایی را طالب‌اند که مطالعه و درک آن‌ها آسان است. تجربیات تازه‌ی کتاب‌های جیبی این معنی را ثابت کرد. از وقتی که کتاب‌هایم به قطعه‌ای کوچک چاپ می‌شود، گروه خوانندگان آثارم عوض شده‌اند. اکنون به من نامه‌هایی از کارگران و ماشین‌نویس‌ها می‌رسد که از جالب‌ترین نامه‌هاست.
تا هنگامی که نویسنده نتواند برای دو میلیارد بشر گرسنه بنویسد، دچار نوعی ناراحتی خواهد بود. نویسنده باید قلم خود را در خدمت ستمدیدگان به‌کار اندازد. این کاری است که نویسنده باید بکند؛ چنان که امیل زولا و آندره ژید هم چنین کردند. اما اگر نویسنده این وظیفه را نیز چنان که باید انجام دهد، باز به مقام او چیزی افزوده نمی‌شود؛ زیرا بر صندلی لمیدن و از زحمتکشان دفاع کردن، کار مهمی نیست. قهرمانی، از راه قلم به دست نمی‌آید. به عقیده‌ی من مهم این است که نویسنده نباید از واقعیت و مسایل اساسی زمان خود غافل باشد. مساله‌ی گرسنگی جهانی، تهدید بمب‌های اتمی، بیگانگی بشر از خود، این‌ها مسایلی هستند که اگر سرتاسر ادبیات ما را در بر نگیرد، جای تعجب است.

📘 برگرفته از کتاب «ادبیات و اندیشه» از سارتر
سلام خیابان pinned this message
31 January 2019
س
09:52
سلام خیابان
💕💕💕💕

رقص نسیم

در تاریکی جنگل تیره
تنها درخت سپیدار
سپید سپید نشسته؛
اندوه در سینه،
بغض در حنجره!!
در گیر ودار غرش طوفان
انبوه نهال رسیده،
بیشمار شاخه،
شکوفه شکسته.
پای درخت سپیدار
زنجیر خشم زمین
و دستان سبز بلندش
با عروس نسیم
حجله بسته.

زاگرس9/86
@tuaftab
س
13:10
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 31.01.2019 13:09:58
«دیده بودی آیا؟»
در رثای مجاهد خلق بهزاد مسعودی

دیده بودی هرگز ،
صخره کوهی سربین
چون پر کاه سبک تن باشد؟
دیده بودی همه ی عمر
مرد دریا دل طوفان شکنی
تا به سطح خود امواج، فروتن باشد؟
رزمجو شیردلی
کارش عاشق شدن و شعر سرودن باشد؟
دیده بودی آیا
که یل یکتایی
با «خود» خویشتنش آنهمه دشمن باشد؟
مرد فولادی میدان نبرد آلان
پنجه در پنجه دیو سرطان
همچنان رستم دستان و تهمتن باشد؟
رفت «بهزاد» که عمرش همه « مسعودی» زیست
شعله خاطره اش نور شب من باشد.
م. صبا
1 بهمن 97
سلام خیابان pinned this message
1 February 2019
س
10:35
سلام خیابان
M
Mohammad Shams Official 30.09.2018 13:05:38
ترانه: #ایراندخت
کلام و ملودی #سعید_اطلس
خواننده #گیل_آوا
آرانژمان : #محمد_شمس

🆔️ @MohammadShams1 🎵🎶
سلام خیابان pinned this message
2 February 2019
س
09:03
سلام خیابان
اینجا بزمخانة طرب نیست

اینجا بزمخانة طرب نیست
رود مذاب آینه و قیر است
و اشباحی گمشده در غبار نور
که از واهمه های خود می گریزند.
های! های خیابانهای خونین!
خیابانهایی که خون فواره می زند از هرکوچه تان
در هر پسکوچه جنازه ای افتاده است
و در هر میدان بمبی در انتظار است
آن چیست که چرخ می زند
برگرد سر و دست و چشم من؟

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
09:06
از سرو و سرود

در دورترین ستاره این آسمان خود را تکاند
و در گمنام ترین گورستان به خاک رفت
آن که بی نام ترین شمشادها بود
و سخن از سرو می گفت و سرود.

خود را در دریا بتکان!
در ابرهای پر اشک گریه کن!
در صبح های طلوع بخند!
و در تنهایی غروبها برقص!

خود را در آه مادری داغدار بتکان
که به سینه می کوبد.
قلبت را به گلوله ای شتابان بدوز
که می رود تا بنشیند بر شقیقه جلادی.

۱بهمن۹۷


کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
3 February 2019
س
10:07
سلام خیابان
❤️❤️❤️❤️

تولدی در معنای روشنی

اسمان با من است
باچشم آبی روشنش
وهزاران کودک خندان تگاهش
با نگین های براق نگاهشان
حتا وقتی
که شرمگین
نقاب می زند از
سیاهی خواب!
من
دریا شده ام از موج؛
لب پر می زنم
از ماه وماهی.
سر ریز می کنم
بر تشنگی ساحل،
بر لمس پژمرده ی خاک
که در بستر گرما بی تاب می شود.
من
از نگاه کبوتر باران آمده ام
آن آشنای دیرپا.
از خروش آبستن ابرها
بر یاس سترون رمین،
بر غرور کاج،
برتواضع پراز شکوفه ی سیب،
برخجلت مهربان
آفتاب گردان.
من لبریز می شوم
از سماجت سراغ پیچکها
بر اعتماد نهال؛
از شکفتن عروس یاس
برسادگی بی تکلف صبح.
من
بانسیم وشبنم آمده م
از آشیانه ی طوفان
از باد
وباران
وجنگل
باخورجینی
پر از
پرنده
وپرواز!!!!

زاگرس آذر 89
@salam_khiaban
س
21:06
سلام خیابان
عجیب عجیب عجیب
وقتی روحیه ی اتکا به خود دارید
از دست ندهید

@salam_khiaban
7 February 2019
س
08:22
سلام خیابان
دعوت

مرا به خلوت خانه بخوان!
کسی جز این گل مرا نشناخت.
کسی،
جز این پرندة خیس،
باور نکرد که من زیر باران
دیشب چه می کردم!
کسی صدای مرا نشنید
و من ماندم و این پرنده
من ماندم و این پل بی عابر.
مرا،
با گل و پرنده ام،
به خانه ببر!
و بشنو صدای سازم را.

۹دی۹۷
کاظم مصطفوی
@Slam_Khiaban
08:24
در سجدة تو هستم!

در سجدة تو هستم!
پنهان نمی کنم این کفر را.
نماز برده ام
بر درگاه زیبایی مردی پا در سلسله
که بالا می اندازد شانه های بی اعتنایی اش را
به وعظ واعظان
و به جان خریده است
دشنه آختة هزار یهودا را.
پنهان نمی کنم!
نماز برده ام مردی را
که از نای تذهیب شده اش با سرب مذاب
ترنم عاشقانه ترین ترانه های عاصیان را
برای کودکان توفان می شنوی.
نگاهش کن!
کفر بورز به وعظ واعظان!
پذیرا شو هزار دشنه را در قلب
و با سجده برآزادی همیشه مؤمن باش!
به زنجیری بافته از خشم
که گسسته در هوا می رقصد.

۱۳دی۹۷

کاظم مصطفوی
@Slam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
8 February 2019
س
09:17
سلام خیابان
]
خورشید می شکوفد،سر می زند سپیده
(جمشید پیمان)

ای شانه های تُردت، زخم زمانه دیده
در سوگ لاله زاران،سروِ قدت خمیده

با دَردت آشنایم،ای همصدای قلبم
فریادِ بی صدایت،در جانِ من دویده

از بس که لاله ها را، در خاک و خون کشیدند
خون می فشانَد از دل، دهقانِ داغ دیده

این جا کسی نخفته،رُخصت نداده وحشت؛
خوابی قدم گذارد بر خوابگاهِ دیده

بر این سیاهِ قرمز ،جا مانده ردّی از عشق
از دیده ی شقایق،خون بر زمین چکیده

سامان گرفت ظلمت،برخاک شد ستاره
ماهِ پریش گیسو، از آسِمان رمیده

دیگر نمی شناسد،پروانه شعله ای را
حالی دگر نپرسد، از شمع سر بُریده

ای همصدای قلبم،پایان راه این نیست
آشفته حال گردد،این شامِ آرمیده

پایان ماجرا را ،در خشت خام بیند
این زال روزگاران، این پیر قد خمیده

شب تا ابد نپاید، ریزد فُرو؛ شُکوهَش
خورشید می شکوفد،سر می زند سپیده

مهر خجسته تابد،بر سرزمینِ جانت
سر برکشد دوباره،سَروِ تبر چشیده
09:21
می پرم روی هفت تپه ی شوق

@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
9 February 2019
س
13:08
سلام خیابان
غزل وصل

خود را به تکه کاغذی می دوزم
که با باد بر باد می رود
و نام تو را
در دفترهای سفید ابر می نویسد.

خود را به تکه ای از رودهای جاری
در چشمهای تو می دوزم
و با چشمهای تو باران می شوم.
خود را به آب می دوزم
که چشمة آهوان تشنه را پر خواهد کرد.
در دشتهای پر رود
با پای اسبهایی می دوم
که بالهایی از رؤیا دارند.


مثل پیراهنی پر نقش بر تن تو
مثل سایه ای ساکت بر دیوار
مثل تکه ای از شب سیاه برسقفی کوتاه
پیچازی های روز و شبم را به تو می دوزم.
و در کرباس غمگین آسمان
از لبخندهای تو
ابدیتی آبی می سازم.

۳بهمن ۹۷
کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
س
14:50
سلام خیابان
بر اساس حكايتی مشهور يك افسر آلمانی در جريان جنگ جهانی دوم از كارگاه پيكاسو در پاريس ديدن می‌كرد. وقتی نگاهش به تابلوی #گورنيكا افتاد، از "آشوب" نوگرايانه‌ای كه در اين نقاشی مشهود بود يكه خورد و از پيكاسو پرسيد: "اين كار شماست؟"
پيكاسو آرام جواب داد: "نه، كار شماست!"
س
18:53
سلام خیابان
🌲🌲🌲🌲

برای انقلاب باشکوه بهمن 57

زایمان
قصه ،رنج بود وحادثه؛
شب
آنچنان می پیچید به خویش؛
به همین روی
وحادثه،
آبستنی زایمان
صبح.
زمین
می جنبید ومی جنبید،
گاهواره ی خالی
صبح
به چشم روشنی(انتظار؟)
میلادی روشن!!
ومن
همچنان در آرواره های
درشت خواب
رویای شیرین
یک مولود را
خواب
می بینم!!

زاگرس زمستان 87
سلام خیابان pinned this message
10 February 2019
س
11:15
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 09.02.2019 13:49:50
کوه شاه شعری زیبا دروصف طبیعت ونابودی آن از هالو
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
11 February 2019
سلام خیابان pinned this message
12 February 2019
سلام خیابان pinned this message
13 February 2019
س
14:59
سلام خیابان
رازی از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری
سطر نویسی نستعلیق علیرضا تبریزی

فرازی از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری
سطر نویسی نستعلیق علیرضا تبریزی

@tuaftab
س
18:52
سلام خیابان
بتخانه را بیارای!

چراغ بتکده خاموش
بگشای پنجره را به روی تاریکی!
بت من می آرامد
هنگام خواب پنجره ها
در آشیانة سنگی کوچکی که بتخانة من است.

بر لبة آفتاب و هرة افق
هر بامداد
با هزار وسوسة رنگارنگ
بر کاکل زرد بتم
نماز می برم.

بتخانه را بیارای!
بت من بیدار شده است،
از خواب ناز شبانه،
و می پرد از قصر پوشالی پرشکوه خود،
شاخه به شاخه.
۷دی۹۷
کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
18:53
کولبر مجروح

در انتظار نفسی تازه...
کنج سرد صخره ای در ارتفاع
جان می کنم و جان نمی دهم!

کولبری مجروحم
چمباتمه در اطراق کوتاه عصر دلتنگ کوهستان
با بار سنگین کلمات.

در گرگ و میش صبح
سوسوی دو چشم گرگی در کمین.
جان می دهم و بارم نمی نهم.

۲۱دی۹۷
کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
14 February 2019
س
14:37
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 14.02.2019 14:37:04
«هنوز… هنوزها»
به احمدرضايي

ايران هنوز به تصوير تو نگاه ميكند.
و پيشتازي مي آموزد
اي گُرد پيشتاز!

نه در يادها گم مي شوي، نه در بادهاي تاريخ،
سيمايت همواره پررنگ تر از هميشه،
جلوه گر برق فداست.
قله هارا در مي نورديدي،
و نمي دانستند كه تو خود قله اي هستي
و ستيغي سربلند شدي براي تاريخ شرف

آيينه اي شدي براي آن كه شريفان شهر،
زيبايي فداي خود را درآن بنگرند.

از آيينة تو چشمه اي جوشيد،
كه هنوز شجاعت از آن فوران مي كند

نوشندگان شجاعتت اي گرد!
شقاوت پيشگان را به هراسي بي پايان دچارساخته اند.
پيراهنت، خود پرچمي ديگر است براي ايران
و شهرتت، شهرت همة سلحشوران شده است.

شانه هايتان، از پدر تا به پسر و از برادر به برادر
ستيغهاي سركش از خويش در گذشتن بود؛ در بادهاي زمانه
قهرمانان اساطيري در دور دست بودند
تو سيماي آنان را، به تصويري نزديك بدل كردي.




م. شوق
16 February 2019
س
17:58
سلام خیابان
🌑🌑🌑🌑

فصلی برای زوال شب

سرشار کن شبم را
ز نام ستاره
که از دیرباز
هر دیرگاه شب،
گاه عروج سرخ ستاره
آواز می شود
و برکی دگر در آن
از دفتر زوال شب
آغاز
می شود!!

زاگرس 93
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
س
22:55
سلام خیابان
شعر: زنانه فکر میکنم

زنانه فکر می کنم! بس است مرد بودن ام!
نبوده چیز جالبی شریک درد بودن ام
زیر سئوال بود آن فکر نبرد بودن ام
برای نصف زندگی بگو چه کرد: بودن ام
بغیر خویش ـ خواستن بغیر فرد بودن ام
همیشه بْرد خواستم به تخته نرد بودن ام
نگاه کن کنون به من به چشم خود گشودن ام
بدم می آید از خودم ز خویش را ستودن ام
از این همه ندیدن و برای خود سرودن ام
ببین چه زشت بوده این جهان مرد بودن ام
شبانه روز هر چه را به خویش خود فزودن ام
بس است کور خواب خود به حرص خود غنودن ام
اگر که آدمم کنون دو نیمه از مرد و زن ام
زنانه فکر میکنم بس بس است مرد بودن ام

م. شوق10 آذر 97
@tuaftab
👇👇👇صپوتی این شعر را گوش کنید
22:56
با صدای م. شوق
18 February 2019
س
07:46
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 17.02.2019 17:49:11
ترانه ای بسیار شنیدنی که به سرود ملی کشورهای امریکای لاتین تبدیل شده

@tuaftab
س
07:57
سلام خیابان
پ
پیشاهنگ 14.02.2019 22:11:37
🔻🎹🎻ترانه زیبای «شانومه بی‌رستم»
🔻🖊شعر : عظیم زارع
🔻🎤موسیقی و اجرا: روزبه
🌹تقدیم به محمد مختاری که گفت «خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن» و در قیام ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ به ضرب گلوله وحوش خامنه‌ای شهید شد
@peeshahang
س
11:30
سلام خیابان
🌑🌑🌑🌑

فصلی برای زوال شب

سرشار کن شبم را
ز نام ستاره
که از دیرباز
هر دیرگاه شب،
گاه عروج سرخ ستاره
آواز می شود
و برکی دگر در آن
از دفتر زوال شب
آغاز
می شود!!

زاگرس 93
@salam_khiaban
19 February 2019
س
14:49
سلام خیابان
قلاده‌ی اطاعت از زر و زور به گردن خیلی‌ها افتاده، همه گرفتار جان خود شده‌اند، هر آدم ساده‌ای را که سر به کار خود دارد، چندین جاسوس در میان گرفته‌اند و اگر یکی از تملق قلدران و زورمندان سرباز زند، با اشاره‌ی چشم و ابروی‌ هر بی سر و پایی حسابش‌ را
می‌رسند. قتل و خونریزی مباح شده است، گریه و شیون را در گلو خفه
می‌کنند. همه مجبورند خود را خوشحال و خندان نشان دهند، مجالس‌ عیش همه جا برپاست‌، در حالی که در کلبه‌های تاریک غم‌زده دیگران خون می‌گریند، فحشاء‌ و دزدی، تملق و کاسه‌لیسی قباحت خود را از دست داده و هر کار می‌کنند، به دروغ می‌کشد، نماز و روزه و آداب و مناسک دینی و تلاوت کتاب خدا، همه‌ وسیله‌ی تظاهر است. سجود و رکوعی‌ که به آستان خاکی حضرت حق می‌شد، در بارگاه دشمنان خلق گذارده می‌شود.

📒 #مقتل
👤 #غلامحسین_ساعدی
س
16:18
سلام خیابان
غ
غلامحسین ساعدی 14.01.2018 22:45:00
☑️ #دندیل #pdf 📗


⚜ کانال آثار ساعدی ⚜
🔻
@Gh_Saedi
🔺
س
16:31
سلام خیابان
ب
بانک کتاب صوتی 10.02.2019 14:56:22
اگر کوسه ها آدم بودند
#برتولت_برشت 🕴

@soutidastan
سلام خیابان pinned this message
20 February 2019
س
20:56
سلام خیابان
سومنات من

سومنات بتکده کوچکی است
در ویرانه های من.
سم ستوران شاه محمود
ـ یا هر شاه دیگر ـ
مرا ویران نکرد.
من آنگاه ویران شدم
که آینه در دست
دل را به بتی دادم
که هیچ زمردی
باطل السحر اژدهای خفته در چشمانش نبود.
و برباد رفتم
وقتی که در سومنات خود
بتی را سجده کردم که خلاصه نفرت بود
و خود را خدا می نامید.

۱۸آذر۸۹

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
21 February 2019
س
13:30
سلام خیابان
کجا حاجی؟ کجا حاجی
حتما گوش کنید

@salam_khiaban
سلام خیابان pinned this message
22 February 2019
س
14:45
سلام خیابان
☘️☘️☘️☘️
غزلی برای آزادی

من صدهزارم؛
بیشمارم.
از جنس بندیان
زنجیر و کنده و دارم.
من اما
با غزل آزادی
همیشه زنده ام
وآنگاه می میرم
که غزلی
برای
سرودن
ندارم..

زاگرس
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
23 February 2019
سلام خیابان pinned this message
24 February 2019
س
12:22
سلام خیابان
🌲🌲🌲🌲🌲🌲

تا اینکه به مرگ شب برم راه
بر عشق سپیده راه بردم
آنگاه به شوق رهگشایی
با پای برهنه ره سپردم
زاگرس93
@tuaftab
س
15:24
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 24.02.2019 15:23:49
مرا به برادري بپذيريد!

مرا به برادري بپذيريد!
من از اهالي دردم
و از رنجهاي شما آمدهام
و ميدانم كه گاه
تنهايي شما به اندازة خود خدا بزرگ است.
و هيچ كس نيست تا كه ببوسد صورتتان را
وقتي كه در زير پلي متروك،
يا زبالهداني خياباني شلوغ،
از سرما لرزيدهايد.
مرا در سرماي خود شريك بدانيد
مرا از خود بدانيد
و اجازه دهيد تا در كنار كارتوني كه دخترتان نشسته
بنشينم و برايش نقاشي كنم.
و اگر پسرتان به مدرسه نميرود
شبها به او درس بدهم.
و اجازه دهيد نانم را با شما تقسيم كنم.
مرا از خود بدانيد
و اجازه دهيد براي شما بجنگم!
و اجازه دهيد شليك كنم
به شقيقة آن كس كه جهان را بي شما
يا با شما و اين چنين ميخواهد.
من سرباز ارتش شمايم
و بيزار از ولي مفعول و فقيه مأبون،
اعلام ميكنم
برادر شمايم
اگر چه به دار روم با شما
و يا بخوابم گرسنه
در بستري پر از دشنة خائنان
اما هر بامداد با صداي بلند اعلام ميكنم
من سرباز ارتش شمايم
برادر همة بي برادران
نام نوشته در ارتش شما
و ارتش آنان كه براي شما شليك كردهاند
...
کاظم مصطفوی
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
25 February 2019
سلام خیابان pinned this message
س
21:34
سلام خیابان
ف
فرهنگیان و معلمان خوزستان 25.02.2019 21:24:27
متن استعفای ظریف وزیر خارجه. نظام در گل مانده و غرق در بحران فروپاشی
26 February 2019
سلام خیابان pinned this message
27 February 2019
سلام خیابان pinned this message
28 February 2019
س
11:35
سلام خیابان
آزادی ترانه ای از رامی عصام از مصر
11:36
رفیقدوست و ثروت نجومی او
سلام خیابان pinned this message
1 March 2019
سلام خیابان pinned this message
2 March 2019
س
12:55
سلام خیابان
🔥🔥🔥🔥

سکوت در پرچین شب

گنگ شب
می ریخت همچنان
بر عطش عصیان باغ.
شرب پریده رنگ
شروق
بر کاکل بلوطی کوهستان
آرام دست می سود
و آخرین پولک ها
به پشت پرچین شب
می گریختند

زاگرس خرداد88
@tuaftab
س
19:05
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
4 March 2019
س
19:24
سلام خیابان
ميرزا جهانگيرخان شيرازي در دفاع از مشروطه، دشمني محمد علي شاه را برانگيخته بود. درست سه روز پيش از كودتاي محمد علي شاه و به توپ بستن مجلس، ميرزا جهانگيرخان با شوري بي حد از آزادي خواهي نوشت:
«ما هم از اين جانبازي و فداكارى عاري نداريم و هيچ وقت نمي گوييم كه چرا ما مغلوب مستبدين و … شديم زيرا كه برادران آذربايجاني و گيلاني و فارسي و اصفهاني ما در راهند و عنقريب خواهند رسيد. ما مي خواهيم با بدن هاى خود زير سم اسب هاى آنان نرم و مفروش كرده و زمين تهران را براي تشريفات مقدم اين مهمان هاي تازه رسيده از خون گلوي خود زينت دهيم و به آن برادرهاى مهربان بگوييم و افتخار كنيم كه ماييم پيش‌صف هاى شهداي راه آزادي.».
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
5 March 2019
سلام خیابان pinned this message
6 March 2019
س
12:01
سلام خیابان
🌲🌲🌲🌲🌲🌲

برتاج آبنوس شب

برتاج آبنوس شب
هزار گل آتش
هزار شکوفه شراره شکفته.
آدمکها
بی اعتنا به ذبح زمان
نشسته؛
پای افزارشان از سنگ
واحساسی ازیخ،
کوله پشتی آرزوهاشان
شیشه ای ست!!

زاگرس 10/86
@salam_khiaban
س
22:59
سلام خیابان
کار زیبا و قابل تحسین معلمی که برای دانش آموزان مناطق محروم لباس گرم هدیه میده حتی تصویر خودشو هم نشون نداد
7 March 2019
سلام خیابان pinned this message
8 March 2019
س
14:18
سلام خیابان
درود به همه ی زنان آگاه و مبارز
س
20:40
سلام خیابان
🌑🌑🌑🌑🌑

بر این تاق خسته ی
کبود
اگر ستاره ای ست
بیدار؛
منتظر
چشم بر راه تو مانده؛
بر ضرب آهنگ
مصمم گامهای تو،
باری
تا دفتر پایان التهاب
این بیغوله را
با یک ورق دیگر
طی کند!!

زاگرس
سلام خیابان pinned this message
9 March 2019
سلام خیابان pinned this message
10 March 2019
سلام خیابان pinned this message
11 March 2019
س
13:26
سلام خیابان
🔥🔥🔥🔥🔥🔥

فتنه
فتنه ها کردند در تفسیرها
چشمها بستند با تزویرها

راه را بستند بر کار صحیح
چشم را بستند بر تنویرها

دست در زنجیر کرده بیدرنگ
راه را بستند بر تغییرها

دستها بشکسته بهر قرص نان
زخمها خستند با تعزیرها

بهرکس آهنگ تشویقی نبود
اکتفا کردند بر تحقیرها

هرکسی بر کارشان تعریض زد
شقه کرده با دم شمشیرها

پای را بستند با بند گران
دست را کردند در زنجیرها

تا حقیقت را به مذبح بردنش
راه بگشودند بر تخدیرها

واقعیت را، درست و نادرست
واژگون کردند در تصویرها

هرچه را بر مغزشان آمد گران
باطلش کردند با تکفیرها

گرگ نام بره آن خود نمود
نام آدم رفت بر خنزیرها

روبهان شمشیر بسته در میان
جای کرده در کنام شیرها

هر چه میکردند بی چون وچرا
گوش خود بستند بر تحذیر ها

نان گرفته از دهان توده ها
غارتش کردند با تبذیرها

حال باید گفت ای غارتگران
چشم بگشایید بر تنذیرها

آنچه می آید شما را حاصل از
کرده ها می باشد و تقصیرها

باز می خیزد زبام خانه ها
بانگ فریادی پر از تکبیرها

زاگرس بهمن 84
سلام خیابان pinned this message
12 March 2019
س
12:58
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
13 March 2019
س
10:07
سلام خیابان
M
Mohammad Shams Official 28.02.2019 18:58:02
یکی از رایج ترین اصطلاحات عامیانه فارسی در مورد افرادی که حس می کنند در چند قدمی مرگ قرار گرفته اند؛ اینست که "فردی که در حال غرق شدن است برای نجات خود به هر خس و خاشاکی چنگ می‌زند تا خود را به آن بیآویزد"
حال حکایت رژیم ترک خوردۀ آخوند هاست که در روند فروپاشی خود به کارهای عجیب و غریبی دست می زند تا بلکه فرجی در کارش حاصل آید. بطور مثال، وقتی پی می برد که ادامه جنگ با عراق موجودیت اش را به خطر می اندازد، علیرغم کوبیدن دیوانه وار بر طبل جنگ ضد ملی و دادن شعار جنگ تا فتح کربلا و آزادی قدس، بناگه وارد معامله با خدای تزویر و جبارش می شود و جام زهر را سر می کشد. شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" را تبدیل به یک شعار استراتژیک و بدون بازگشت می کند اما وقتی به تبعات مرگبار شعار اش می نگرد، نه تنها علیرغم تهدیدات ولی فقیه اش برجام را به آتش نمی کشد، بلکه به بارگاه و ضریح شفا بخش کشورهای غربی عاجزانه دخیل می بندد تا آنها پروسه اطفای حریق بر روی برجام به آتش کشیده شده از جانب بقول خودشان "ترامپ دیوانه" را تسریع بخشند!
روزی ساز و ضرب سنتی نوازندگان صاحب نام کشورمان را بر سرشان می کوبیدند، و حالا در بدر بدنبال تولید خوانندگان وابسته و حتی از نوع پاپ وجاز هستند تا از آنها سو استفاده سیاسی کنند و در کنار خوانندۀ زیر زمینی رپ بنام "تتلو" عکس یاد گاری می اندازند تا بلکه چهرۀ مخوف خود را با همنشینی با این فرد کمی بهبود بخشند. آخوند اعلم الهدی را که سالیان سال نفس اهالی موسیقی استان خراسان را در شیشه کرده بود؛ به میدان می فرستند تا در میان جمعی از هنر مندان دستچین شدۀ استان خراسان در بارۀ عشق (در واقع تنفر) امام اش به موسیقی داستان سرایی کند و همچنین خود را دوستدار موسیقی معرفی کند.
آخوند های حاکم بر کشور اسیرمان همیشه نشان داده اند که در وقت خطر به هر خفت و خواری ای تن در میدهند و این در ذات و روش و منش آنها در برون رفت از غرق شدن و فرو پاشیدن نظام ترک خوردۀ شان موضوعی نهادینه شده است.
در ادامه همین طرح های امنیتی- تبلیغاتی از سوی رژیم اخیرأ متفکرین امنیتی آخوند های حاکم در مشهد دست به یک جنایت و سرقت سخیف فرهنگی زدند.
یکی از ارگانهای تحت زعامت آخوند رییسی در "آستان قدس رضوی" با تغییر متن سرودۀ ملی ای ایران از شعرهای ماندگار و محبوب ایرانیان که توسط دکتر حسین گل گلاب و تحت تاثیر اشغال ایران توسط ارتش انگلستان در سال1323 شمسی سروده شده و با جایگزینی واژه های ملی و مردمی آن با واژه های شبه مذهبی مورد استعمال رژیم، دست به یک راهزنی هنری زد.
سرود ملی ای ایران که از جمله آثار بی نظیر موسیقی دان بزرگ کشورمان استاد روح الله خالقی است، مورد هجوم طراحان امنیتی رژیم در مشهد قرار گرفت تا به زعم خویش از دمیدن نسیم پر طراوت آن بر انگیزه های ملی جوانان وطن بکاهند. اما شب پرستان نمی دانند که دست اندازی بر روی گنجینه های هنری ملت ایران چه عواقب سنگینی برای این راهزنان و ولی فقیه شان بهمراه خواهد داشت.
با قلبی جریحه دار از این عمل شنیع عمله های امنیتی رژیم از تمامی هنرمندانی که از این سرقت سخیف هنری آزرده خاطر شده اند؛ می خواهم که اعتراض شان را به هر نحو ممکن نسبت به دست اندازی رژیم آخوندها به این محبوب ترین اثر ملی و میهنی مان ابراز بدارند و افشا گر این عمل زشت در مجامع فرهنگی هنری بین المللی باشند.

شاد و پیروز باشید

محمد شمس
سلام خیابان pinned this message
14 March 2019
سلام خیابان pinned this message
15 March 2019
س
12:09
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 15.03.2019 12:08:15
مجلس ترحیم سفره و شیرینی با شرکت کودکان . پیش از عید نوروز.
صاحب مجلس: پدر کودکان

@tuaftab
س
12:22
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 13.03.2018 10:12:44
سلام چهارشنبه

جمعه ها خونین بودند خونین تر شدند
شنبه ها غمگین شدند
یکشنبه ها از مرزها فرار کردند
سلام چهار شنبه
سلام لر بی طمع نیست

دوشنبه ها زیر هوای پر از ریزگرد و آلاینده خفه شدند
سلام چهارشنبه
سه شنبه ها...آخ... سه شنبه ها از بس دار دیدند
خودشان را از بالای پل پایین انداختند

سلام چهار شنبه

پنجشنبه ها را گشت ارشاد بخاطر بد حجابی
و آلودگی صوتی
و هزار کوفت و زهر مار
گرفت و زد و برد
و دوباره رسیدیم به جمعه ها
که دوباره جمعه ها خاموش شدیم
و آخوندها جمعه ها نعره زدند
و ما گوشهایمان را بستیم
و سازهایهان را در زیرزمینیها شکستند
سلام چهار شنبه
حالا امروز روز توست
سلام چهار شنبه
سلام آتش
به تو رسیدیم
به ترقه های تو
به جرقه های تو
می خواهیم بعد ازین
شنبه ها برقصیم
یکشنبه ها دور هم سر سفره بنشینیم و نان سر سفره باشد
و دوشنبه ها دوست بداریم
و سه شنبه ها خورشت بادمجان بخوریم
و جهارشنبه ها بجه هایمان را به مدرسه ببریم
و پنجشنبه ها به تفریحگاه برویم
با ساندویچ و پپسی و خیار
و جمعه ها شادی کنیم
بدون خاطره ی دار
سلام جهار شنبه سوری بیقرار

م. شوق
سلام خیابان pinned this message
16 March 2019
س
20:08
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 16.03.2019 16:22:44
#چالوس به پیشواز نوروز و بهار🌺
کارناوال نوروزی در شهر چالوس
مژده رسان نوروز و بهار ایران زمین است.
@ma_golha
سلام خیابان pinned this message
17 March 2019
س
22:29
سلام خیابان
Deleted Account 26.03.2018 22:10:42
کانال ما گلهای خندانیم.

برای کودکان. برای آن که صدایشان باشیم. با پیام مهربانی و معصومیتشان
@ma_golha

https://t.me/joinchat/AAAAAE5pW4qZ52rZrEDH0Q
18 March 2019
سلام خیابان pinned this message
19 March 2019
س
14:58
سلام خیابان
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
22.0 KB
#ایران - داستان چهارشنبه سوری به روایت #شاهنامه_فردوسی

✍️سیاوش یکی از مظلومترین چهره های شاهنامه است که وقتی زنِ پدرش سودابه به او دل بست هرگز به مکر نامادری گرفتار نشد..

تا اینکه این جسارت به گوش پدرش کیکاووس رسید وشدیدا موردخشم او گردید.

#سیاوش از پدر خواست تا برای اثبات پاکی وبی گناهیش از هفت تونل آتش عبور کند و اگر سالم بیرون آمد آن را دلیل بر بی گناهیش بدانند.

این آزمونِ آتش درآخرین سه شنبهِ سال انجام شد و او سرفرازانه بیرون آمد..
به دستور پدراین روز #جشن_ملی شناخته شد.

ما هم آخرین سه شنبهِ سال را به یاد پاکی و #انسانیت او با پریدن از روی آتش جشن میگیریم..!!
پیشاپیش #چهارشنبه_سوری آتشین مبارک 💥🔥
@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
20 March 2019
س
19:48
سلام خیابان
فاصلة اندک

برای خمینی که از ماه به چاه غلتید

فاصله ای اندک و مهیب
از سایه سارهای بهشت تا شراره های دوزخ
و از خونخواهی،
تا خونخواری...
زنهار که فاصله هول اندک است.

در ماه زیبای اعتماد بود
برچاه خونکاری غلتید
فواره عفونی ریم و خونابه
و ناگهان رخ نمود با خوی خنزیری پلشت.


فاصله ای رقت آورتر
از لیسه زدن بر سگاله ای، نعلینی، عبایی و قبایی
و دمی برآوردن با دوستاقبانی
و بوسه بر خنجر خونین خائنی...

با پلکی که بر هم نهاد
و لبخند رضایتش را جلادان دیدند
آری به پلک زدنی
از خونخواهی به خونخواری غلتید.

اسفند۹۷

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
19:49
رازهایت را بخوان!

بهار راز شکفتة تست
رازهایت را بخوان!
رازهایی از جنس لبهای بسته
و دردهای گم
که در مغز استخوانها خانه دارند
و ولوله می کنند شبها
در اتاقها و بسترهای تنهایی.

ترانة رازهایت، سمفونی های سکوت، را بخوان!
جهان باید بداند
در قلب دختران لب بسته
دفینه هایی از درد خفته است.
و پدران آواره
کاشف همة گنجهای جهان خواهند بود
وقتی که لبهای دختران شان را شکفته بینند.

با ترانه ای برای همة چشمهای منتظر
با صدای فلوتی
که به جای درد استخوانها را می ترکانند
و آوازی
که رنگین تر از بهار چلچله ها را می خواند
رازهایت را بخوان!

۲۹اسفند۹۷

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
19:51
در خنکای صبحی که نیستم

در خنکای صبحی که من نیستم
بخوان به آواز بلند!
برای همة درختان
آواز پرنده را بخوان
وبه یاد آر
پرنده برای مردن نیست
پرنده باید که بخواند آوازهای ناشنیده را
در پسکوچه های شهر.

در صبحی که من نیستم
بنویس
بر سر در هر خانه
نام جاودانگی ماه را
و کوچه را فرش کن
با گلبرگ های گل زرد.
با ماه بگو
حکایت بیداری چراغها را
در ویرانه های نومید و متروک
با گل بگو
من فاتح تو نبودم
من لبهای تو را فتح نکردم
من بویت را نشنیدم
و می برم
نگاه پر اندوه و سینة پر رازت را برای چلچله ها
و در هرشهر خواهم گفت
من تنها
چراغ را دیدم
در شب تاریک بی انتها
و چشمانی را که در نهانخانه هایش
همیشه ترانه های غمگین پنهان بود
و زنی
در انتظار فردا
برای ناگفته ها و ناگفتنی هایش
رنج را زمزمه می کرد

در صبحی که من نیستم
مرا ببخش
و در خنکایی ماندگار
زیباترین ترانه ماندن را بخوان
برای قمری ها سربریده...

۲۸اسفند۹۷

كاظم مصطفوي
@Salam_Khiaban
21 March 2019
س
09:50
سلام خیابان
عیدتان مبارک
س
21:10
سلام خیابان
عیدتان مبارک
25 March 2019
س
08:26
سلام خیابان
جهان من، جهان شما

جهان، همه، از آن شما
مرا شعری بس!
جهان شعر کم نیست
از جهان شما.
برنده کیست؟
جهان تان، همه، از آن شما

۱دی97
کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
08:28
کاسة پر

کاسه ای که پر است،
مثل دل من،
شکست.
و ریخته شد
بر زمین آنچه که رنگ خون داشت.
غنچه ای که زیر باران پرپر شد
دل من بود
و تن شست از غبار
در کاسه ای شکسته.

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
27 March 2019
س
15:05
سلام خیابان
I
Iranwire 24.03.2019 12:03:28
🔹 ‏کمک مسئولین به سیل‌زدگان
‏⁧ #گلستان
اثر مانا نیستانی
سلام خیابان pinned this message
28 March 2019
س
12:36
سلام خیابان
ا
اتچ بات 17.09.2017 12:07:39
ما برای آواز خوش چنگ...
🖌🎼❤️🖌❤️🎼🖌❤️🎼🖌❤️🎼🖌❤️🎼

ما براي كندن هر بند و حصار
رود گشتيم و عليه ديوار
به جنگ آمده ايم
چشمهاي تو ز شادي
بايد كه درخشان بشود
سفره ها بايد پرنان بشود
چهره ها بايد خندان بشود
ما براي لبخند
ما براي گلخند
در بهشتي كه بسازيم از ايران
ما براي «جنات تجري من تحتها الانهار»
به جنگ آمده ايم.
از «م. شوق»26اسفند94
سلام خیابان pinned this message
س
22:50
سلام خیابان
سیل...

ای سیل! چه با مردمِ ما ، بَد شده‌ای تو !

با ملّتِ ما ، دشمنِ بی حَد شده‌ای تو !

این خصلتِ بَد را ، زِ کجا یاد گرفتی ؟

انگار که از حوزه‌ی قُم ، رَد شده‌ای تو !

شعر از : ع. ح (#رهاو)

سلام خیابان
29 March 2019
سلام خیابان pinned this message
30 March 2019
س
11:41
سلام خیابان
من مرگ را زندگی می کنم

پرسش آزاردهنده ات از چیست؟
به ماه سپیده دم نگاه کن که شفاف تر از نگاه او است
هنگام که دست بسته، برتیرکی تنها
آخرین افق زندگی را می خواند.

ماه ساکت سرد گواه باش!
ماه بی ابر خاموش صدایم را بشنو!
وقتی که حلقه ای از سیمهای خاردار
با گلهای کاغذی بافته شده
می خواست دیهیم روزها باشد
من مرگ را برگزیده ام!
من مرگ را زندگی می کنم.

۳۱شهریور۹۶

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
11:44
در انتهای هستی

در انتهای هستی نایستاده ام!
که حسن ترا
تمام یافته ببینم.
تو همیشه شروع ملاحتی
و من آن چوپان نی زنم
که فراموش می کند گله را
در پرواز تپش های نی لبک خود
و می رود تا آن سوی فراموشی...

آواز در سکون این هستی جانمرگ
شوریدن است
و من ناباورانه شادم
وقتی که می یابم گوشه هایی از حسن ترا
و مثل غواصی جوان
که درشت ترین مروارید جهان را صید کرده است
به ساحلی باز می گردم که در رؤیاها خوانده بودمش.

کودکی خوشحالم
گمشده در بازاری شلوغ
با گریه های شوق
در لحظة باز یافتن مادر.

شاعری آوارة وادی های بکرم
که با دیدن هرباره ملاحت تو
فاتح جهان شعر می شوم
با هشدارواره نهیبی
که شعر تازه قدم دوم را می طلبد.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
س
12:00
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 28.03.2019 14:46:25
شعری پر از درد از یک دخترخانم نوجوان شیرازی
برای تسکین هموطنان

@tuaftab
سلام خیابان pinned this message
31 March 2019
س
08:41
سلام خیابان
یکی از قربانیان معصوم سیل شیراز
08:42
وای به بقیه حضرات رئیس مبارزه با مواد مخدر هم هستند
س
19:59
سلام خیابان
کمک به سیلزدگان به سبک آخوندی
سلام خیابان pinned this message
1 April 2019
سلام خیابان pinned this message
2 April 2019
س
16:23
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 02.04.2019 16:21:04
آفتاب شوق
کانال معتبر ادبی و هنری برای دوستداران شعر و نوشتن امروز ایران
https://t.me/joinchat/AAAAAEH5zAHpFNedC6SKAQ
سلام خیابان pinned this message
3 April 2019
سلام خیابان pinned this message
سلام خیابان pinned this message
4 April 2019
س
13:36
سلام خیابان
سین هشتم نامش چیست؟
سین ناخواندهٔ نوروز! کجا بودی تو؟

من نمی‌دانستم سین هشتم نامش سیل است

بارها هر سر سال

هفت سین می‌چیدیم

سنبل و سکه و سیب

سبزه و سیر و سماق و سمنو

همه را بردی تو!
......
م. شوق

@tuaftab
👇👇👇👇
13:36
سین هشتم نامش چیست؟

🍎🥬🥮📋📖❤️

سین ناخواندهٔ نوروز! کجا بودی تو؟

من نمی‌دانستم سین هشتم نامش سیل است

بارها هر سر سال

هفت سین می‌چیدیم

سنبل و سکه و سیب

سبزه و سیر و سماق و سمنو

همه را بردی تو!

سفره را از جا کندی

کی تو را مهمان کرد؟

خانه‌اش ویران باد!

آخر ای سین تو چرا در نزدی؟

ما همه منتظر شادی و شیرینی دیدار عزیزان بودیم

وقت روبوسی بود!

وقت تبریک و مبارک باد سال جدید!

وقت امید نوی بهر شروع

تو لباس همه را گل کردی

شعر سهراب سپهری را نشنیدی؟ می‌گفت:

آب را گل نکنیم!؟

تو ولی بی‌خبر از راه رسیدی

خانه‌مان را بردی

باغها را خوردی

جاده‌ها را ویران

شهرها را

وای...چه بگویم.... ایران را... ایران!

هیچ می دانی ای سیل

تو به شیراز، به شهر گلها

حمله کردی ناگاه

خاله‌ام را با همسر و فرزندانش

توی ماشین در یک لحظهٔ جانکاه...

بردی با خود...آه

این چه کاری بود

روی تپه

من و مادر دیدیم

خانه هامان در مشت تو بود

یک به یک می‌خوردی، می‌رفتی

من به مامان گفتم

که کدام است بگو مامان جان

آن که می‌غلطد در آب به ناگاه

پشت بام خانه‌ٔ ماست؟

و حیاط خانه‌ٔ همسایه

با گلدانهایش

من به بابا گفتم

سین هشتم را دیگر

من نخواهم بخشید

کاش سین دگری می آمد

که به جای خانه‌ٔ ما

خانه‌ٔ دشمن ایران را ویران بکند

بین سینها باید گشت

تا که سینی پیدا بکنیم

که دوباره بتوانیم

خانه را از نو برپا بکنیم

باز از شادی نوروز

کنار گلها

بازی و شادی و غوغا بکنیم

و من از بابا خواهم پرسید

سین هشتم غیر از سیل

نامش چیست؟

م. شوق
@tuaftab
س
15:49
سلام خیابان
ا
اتحادیه آزاد کارگران ایران 04.04.2019 11:33:18
🔴تصاویر از آثار ویرانگر سیل در پلدختر و مشقت و رنج انسانها
@ettehad
سلام خیابان pinned this message
5 April 2019
س
08:29
سلام خیابان
تنهایی های ناگفتنی
08:29
مبارزه از طفولیت
08:29
زندگی ادامه دارد
08:30
اندوه از دست رفته ها
08:30
تلاش برای نجات
08:30
زنی که تسلیم نیست
س
10:06
سلام خیابان
?
📚کتابخانه‌ی مقاومت 25.02.2019 15:28:54
✉️ارسالی عضو ڪتابخانه‌ی مقاومت
✌️انسان رها
@resbook
س
14:17
سلام خیابان
به گفته ی خبرگزاری رویتر لاریجانی رییس مجلس آخوندی اعتراف کرده که سیل، صدها میلیون دلار خسارت به کشاورزی ایران وارد کرده. او اضافه کرده که میزان خسارت به کشاورزی حدود 350میلیون دلار هست و به رغم این که دولت اعلام کرده که به شهروندان غرامت می دهد اما بودجه سال جدید98 برای پوشاندن خسارات سیل کفایت نمی کند.علی لاریجانی رییس مجلس گفت دولت بایستی دنبال سایر منابع برای جبران خسارات باشد...».
خوب به وضوح می بینیم که وعده های روحانی و کل سران این نظام چقدر دروغه. این در حالیه که بارشها دوباره در همه جا شروع شده و مناطق مختلف همچنان زیر هستند. از جمله نگاه کنیم به صحنه ای که سیل در رودبار کوهدشت همچنان در جریانه و تصاویرحاکیه آب فروکش نکرده
سلام خیابان pinned this message
6 April 2019
س
11:08
سلام خیابان
دلتنگی های دریا(یک قصه _ فصلی از یک کتاب)
س
16:32
سلام خیابان
P
PMOI 01.04.2019 03:30:22
⭕️📝گزیده‌ای از پیامهای نوروزی زندانیان سیاسی در سیاهچالهای رژیم ولایت‌فقیه


🔻زندانی سیاسی ابوالقاسم فولادوند – زندان گوهردشت کرج:
...آزادی به هیچ‌وجه خود روانه سرزمینی نمی‌شود، بلکه باید فدیه‌ها داد و برای آوردن این موهبت انسانی به پیشوازش رفت و مسیر را هموار و گلباران کرد، همان کاری که فرزندان مجاهد ایران‌زمین ۵۳سال است در راه آن بدون هر گونه چشمداشتی جان‌فشانی می‌کنند و اینک می‌توان ایستادگی و جان‌فشانی آنها را در هیبت مجاهدان اشرفی و افسران دلاور ارتش آزادیبخش ملی ایران مشاهده کرد که به‌قول خواهر مریم می‌گویند، ما از همه چیز خود گذشته‌ایم و همه چیز خودمان را فدا می‌کنیم تا مردم‌مان به همه چیز دست یابند...

🔻زندانی سیاسی مجید اسدی - زندان گوهردشت :
...این همان سیری است که طی یک سال گذشته، از دل قیام و شورش مردم ایران عبور کرد و رژیم را به نقطه‌ای بی‌بازگشت و سراسر بن‌بست پرتاب نمود و می‌رود تا سال ۹۸را با بهار آزادی ایران پیوند زند.
در اینجا می‌باید به کانون‌های بی‌باک، رزمنده و شورشی درود فرستاد که میدان‌داران قیام امروز ایران‌اند. همانها که فروتنانه و بی‌نام و نشان، از هر انبار باروت خشمی به یک‌باره آتشفشانی گدازان می‌سازند و نهرهای کوچک عصیان را در هر کوی و برزن به بستر رودهای خروشان قیام می‌ریزند.
آری، شمیم معطر جنگاوری‌تان تا همه جای این وطن و تا درون زندانها پیچیده است و هر لحظه مسئولیت تاریخی همه‌مان را یادآور می‌شود...

🔻زندانی سیاسی مهدی فراحی شاندیز- زندان مرکزی کرج:
....برفهای کهنه نومیدی و یأس در آفتاب بیداری و آگاهی ملت ایران در حال ذوب شدن است. ولایت فقیه به‌عنوان پس‌مانده‌ترین پدیده تاریخی در جهان به لحظه پایانی عمر حاکمیتش نزدیک شده است. من صدای پای بهار را از پشت دیوارهای قطور زندان و سیمهای خاردار احساس می‌کنم.
خورشیدی در حال طلوع است که مثل هیچ‌کس نیست. در هر شهری پرتوی از او می‌درخشد. شبهای ستم علیه خلق ایران در درخشش خنده او به روزگار خرمی و رهایی تبدیل خواهد شد...

🔻زندانی سیاسی سهیل عربی - زندان تهران بزرگ
...کجای تاریخ دیده‌اید که ا از اشقیا و تباه کنندگان جان و مال و هستی مردم به نیکی یاد کنند؟
تاریخ از ژاندارک سخن می‌گوید چون به هنجار زمانه شورید، تاریخ از اسپارتاکوس سربدار سخن می‌گوید، چون زنجیر را به سخره گرفت، تاریخ از ستار سخن می‌گوید که بیرق شرف برافراشت و کوی امیرخیز را زادگاه یک انقلاب ماندگار کرد و بالاخره تاریخ از بیژن و حنیف می‌گوید چون بن‌بست زمانه را گشودند.
پس ما به مقاومت‌مان زنده‌ایم! و به آن می‌بالیم...

🔻زندانیان سیاسی زندان مرکزی اردبیل
...ما زندانیان سیاسی زندان مرکزی اردبیل، با تبریک فرا رسیدن سال نو و نوروز خجسته به ملت بزرگ ایران و همه زنان و مردانی که برای آزادی و عید واقعی تلاش کردند و می‌کنند، وظیفه خود می‌دانیم که ابتدا سر تعظیم فرود بیاوریم در برابر قهرمانانی که طی یک سال اخیر در زندانها و یا در خیابانهای این وطن غرق به خون، جان خود را فدای آزادی کردند؛ یلانی مثل رامین حسین پناهی و زانیار و لقمان مرادی...

🔻زندانیان سیاسی زندان مرکزی ارومیه
...ما زندانیان سیاسی زندان مرکزی ارومیه ضمن تبریک نوروز سال ۱۳۹۸به همه مردم ایران، حمایت خود را از اقدامات شجاعانه و قهرمانانه کانون‌های شورشی اعلام می‌کنیم و یقین داریم که با سرنگونی رژیم آخوندی، سرزندگی و شادی و بهروزی در ایران مستقر خواهد شد...

🔻زندانیان سیاسی دیزل‌آباد کرمانشاه
...ما جمعی از زندانیان سیاسی زندان دیزل‌آباد کرمانشاه، جشن ۴۰سالگی این حکومت منحوس را اعتراف واضح به شکست پروژه ولایت فقیه دانسته و همه مردم و نسل جوان و آگاه را به گسترش اعتراضات فرا می‌خوانیم؛ و با درود به کانون‌های شورشی که عرصه را بر مزدوران دیکتاتوری ولایت تنگ کردند، ما همه جوانان شورشی را به گسترش اعتراضات فرا می‌خوانیم...

@mojahedin_org
سلام خیابان pinned this message
7 April 2019
س
11:33
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 07.04.2019 11:32:32
دوستان این کانال یکی از بهترین کانالهای اجتماعی ایران است. تازه ترین خبرها را از آن بگیرید👇👇👇👇
س
11:33
سلام خیابان
ma
mohammadreza azad2019 06.04.2019 15:59:05
س
11:46
سلام خیابان
مردمی که ده روز در محاصرة سیل هیچ کمکی نداشته اند هلال احمر رژیم آخوندی را که برای نمایش کمک رسانی آمده باخشم بی حد بر می گردانند و القاب شایسته ی رژیم آخوندی را نثار حکومتی ها میکنند. این است مردم بجان آمده. این است خشم مردم که به زودی طغیان خواهد کرد. این است شناخت و دید مردم نسبت به رژیم آخوندی. باید به این مردم که در عین محرومیت جلو سو‌ء استفاده ی آخوندها از نمایشاتشان را میگیرند هزاران بار درود گفت.

@tuaftab
س
19:05
سلام خیابان
ف
فرید 28.03.2019 23:21:20
زبان حال وطن و ما از زبان این دختر جوان افغان!
بی آشیانه گشتم...
#سپاه_عامل_سیل
سلام خیابان pinned this message
10 April 2019
س
17:22
سلام خیابان
نیای جهانگشای من(۲)

نیای جهانگشای من که حرمسرایش
پر بوده است از خواهران جوانبخت خود
همیشه سفارش کرده است
به شاعران پول بدهید!
و از خانه و مال و منال
هرچه را خواست بدهید!
فقط یک چیز ندهید!
به شاعران «رو» ندهید!
نیای جهانگشای من می دانست
که شاعران اگر شوند پررو
بساط نیا را به هم می زنند
و نیای جهانگشای من
تحمل نمی کند رقیبی را
که می دهد همة آن چه را که گرفته است به گزاف
به آن که عقد می کند خواهران حرمسرا را
برای برادران جهانگشای بی رقیب.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
17:26
مرا بنویس!

مرا بنویس!
من از دودمان عاشقانم
نام مرا بنویس!
عاشقان؛
همیشه مهربان ترین عاصیان بوده اند.
من با آبروی کلام در افقها گره خورده ام
و بی آن که بترسم از حادثة مقدر
عاشق تندباد آتشها بوده ام
و سوخته ام با عاشقان.

مرا بنویس!
من آن آتشفشان بوده ام
که گدازه های جاری اش در خیابانها
به آتش کشیده نام و عکس هر بت را
مرا به نام تبارم،
به نام عشق، صدا کن!
من پیدا شدة روزهای گمگشتی ام
با شال و کلاه و عینکی از اندوه
گمشده در مه غلیظ تردیدها
و آن شبها که به شما رسیده ام،
در محفل عاشقان رقصیده ام.
نام مرا بنویس!
نام مرا بنویس بر پیشانی آن آسمان دور
که ذهن سبز پرندگانش را
پروازهای سرخ رنگین کرده است.
ستارگان دنباله ام هستند
و رنگین کمانها همیشه بعد از بارانها و سیلابها
سراغم را از ابرها گرفته اند.
مرا بخوان!
بر پرچم آن صف
که یک سویش صد هزار تیرک اعدام است
و پیش رو زمینی دارد که کودکان گرسنه نمی خوابند.
نام مرا بنویس بر آن رود روان
که رو به دریائی دارد با سواحل ناپیدا
و نهنگانش
در ژرفای تمام اقیانوسها خانه دارند.

من دورم ، نزدیکم و هرجا که نگاه کنی
این منم که نوشته ام
نام بلند آرزو را
بر رود و کوه و درخت
مرا بخوان!
مرا بنویس!
مرا بشنو!
مرا به نام!
من فردایم، سپیده ام، روز در راهم
می رسم از میان حادثه
می درخشم چون تو!

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
17:27
دوست دارم که باور نکنم

دوست دارم که باور نکنم
این جوی جاری خون را
در چمنزاری که روزی سبز بود.

دوست دارم نبینم
پرندگانی را که در سایة درختی
شاخه های ترد را می آزمودند

دوست دارم باور نکنم
آن گور ساکت
با سنگ سفیدش
از آن تو ست.

دوست ندارم که باور کنم
آرمیدن مردی را که بوی روز می داد
و نامش معنای طلوع را می پراکند.

لبخندهایش
در هیچ کجای جغرافیای این خاک نمی گنجید
و در تمام صبحهای وطنش
به دنبال گمشده ای به نام سپیده بود.


کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
11 April 2019
س
13:28
سلام خیابان
دوست دارم همین را باور کنم

پاسخی به شعر برادرم کاظم مصطفوی
🌺🌸🍁

از گور ساکتم با سنگ سفیدش
روزی
با تو از سپیده ای سخن خواهم گفت
برای تو که باور کردی
جوی خونی بر چمیزارمان را
و دیدی
پرندگانی را
آویز شاخه های ترد درختان
و این همه رنج را تاب آوردی

اما از زبان سپیده ای که گمشده بود
به تو خواهم گفت
طلوعهای بشر
همه خونین خواهد بود
تنها به سپیده ای باور داشته باش
که در قلب تو طلوع میکرد
و هر غروب به خون می نشست

.من امروز دوست دارم همین را باور کنم

م. شوق
س
14:18
سلام خیابان
ک
کجخولستان 10.04.2019 18:53:04
یکی از سیل زده های خوزستان با تریلی از روی استاندار خوزستان رد شد :
ازتون تشکر میکنیم که فقط به فکر خودتون هستید😂😂😂

🆑 @kaj_kholestan 👈join
.
س
15:58
سلام خیابان
...و زندگی همچنان ادامه دارد...
سلام خیابان pinned this message
13 April 2019
س
19:42
سلام خیابان
تصویر تو بر آبها

شبٍ سردٍ بی تویی انتهای صبر من است
و گریه،
تا صبح درد جاری است.
رودی سرخ که به ابدیت روزٍ دراز می ریزد
بستر همه اشکها و آه هاست.
من ادامه اندوهم
گمشده در دوری غربت
به جستجوی بوی آشنای سالیان دور...

تو با درخت همسایه بودی،
با رود هم پیمان،
با پرنده هم خانه،
و با باد رفته ای
تا آنسوی ابر و آسمان
به جستجوی عارفی
نشسته در کنار چشمة زلال
که می داند سنگ دوست ساکت و صبور گیاه است،
و برگ ٍ تشنة قطره های باران
همنشین شاعری دل سپرده به شکوفیدن شکوفه.

من بی تو یادی هستم رفته از یاد.
کی این غزل تلخ تمام می شود؟
کی مطلع شعر
با قامت نور آراسته می شود؟
کی تاریکی قلبم
در روشنان سپیده ای بیدار می شود؟
شبِ بی شعر، غزل ماندنی تاریکی است
و وقتی که تصویر تو بر آبها بدرخشد
آینة تاریک من روشن می شود.

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
س
19:51
سلام خیابان
ن
نه به زندان نه به اعدام 13.04.2019 08:51:48
ترانه آلاء صالح «بانوی انقلاب سودان»

به اسم دین ما را سوزاندند...
به اسم دین ما را کشتند...
به اسم دین ما را زندانی کردند...
دین از آنها مبراست...
دین می‌گوید بگذر...
دین نمی‌گوید ساطور به دست بگیر...
دین می‌گوید عبور کن...
دین می‌گوید در برابر حاکمان (ظالمان) مقاومت کن...
سلام خیابان pinned this message
14 April 2019
س
09:32
سلام خیابان
چند ترانه
09:35
شكنجه، جنايتي ضدبشري

شكنجه به‌عنوان عملي غير‌انساني، جنايتي است عليه بشريت. جنايتي كه تحت هيچ نام و هيچ بهانه‌يي قابل توجيه نبوده و نيست. هم از اين رو بايد برخورد با آن را يكي از شاخصهاي اصلي ارزيابي ترقيخواهي هر فرد يا مكتب و جنبشي بدانيم. معياري كه بربسياري از دعاوي مهر تأييد مي‌زند و خزف را از صدف باز مي‌شناساند. و بي‌جهت نيست كه به عنوان جنايتي هميشه تكاندهنده در ادبيات و فرهنگ بشري جاي خاصي يافته‌است.
بيش از صد سال پيش داستايوسكي رماني جاودانه به نام برادران كارامازوف خلق كرد. در آن‌جا مسأله شكنجه به صورتي بسيار عميق و انساني مطرح شده‌است. «ايوان»، يكي از كارامازوفها، برادر ديگرش «آليوشا» را در برابر سؤالي دشوار قرار مي‌دهد: «فرض كنيم براي آن كه بشر به سعادت جاوداني برسد لازم باشد كودك خردسالي را تا حد مرگ شكنجه بدهيم. تو حاضري اين كار را بكني؟» و آليوشا پاسخ مي‌دهد «نه حاضر نيستم». آريل دورفمن نوشته‌است: «آليوشا به ما مي‌گويد شكنجه نه تنها ستمي در حق جسم، كه نيز جنايتي است كه بر تخيل انسان روا مي‌داريم. شكنجه مستلزم آن است كه ما استعداد تصور عذاب ديگري را در خودمان نابود كنيم و چنان تصوير غيرانساني از قرباني بسازيم كه عذاب ما نباشد.

فصلی از یک کتاب _ کاظم مصطفوی
09:35
09:36
فصل اول کتاب شکنجه و شکنجه گر
سلام خیابان pinned this message
15 April 2019
س
11:23
سلام خیابان
رنگ من

هر رنگ پاسخ صدايي ست.
صداي تو پاسخ من است.
پاسخ عشق من
عشقي كه به خاك دارم
به آهوان تشنة دشت دارم
و عشقي ساكت
كه به تو دارم.
صداي تو
رنگ من است.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
11:25
خاموش بوده‌ام...

خاموش بوده‌ام.
و به دور از دريا
با ماه
حرفي نگفته‌ام.

اي ماه!
با تو حرفي نداشته‌ام
آنگاه كه به دور از دريا
خاموش بوده‌ام.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
س
13:39
سلام خیابان
سراومد زمستون....
سلام خیابان pinned this message
16 April 2019
س
14:14
سلام خیابان
دل من! سهم تو پرواز!

مث يه درخت تنها،
تك و تنها، توي صحرا
مث پر پر زدن كفتر چاهي توي شبها
مث يه غنچة سرخ
كه دلش تنگه و فرياد مي زنه
مث من، مثل خودم
گاهي وقتها دل من تنهاست،
بعضي اوقات غرق غمهاست.

دل عاصي!
دل من دوس داره با تو
تمام شب، تا دم صبح
بشينه حرف بزنه...
دوس داره واسة خودش
غزل رفتن و ماندن بخونه.


دل عاصي!
دل دريا، دل موج
دل عاشق كش ساكت!

بس كه ديدم
تو رو شبها
توي راهها، پشت درها
تك و تنها، تك و تنها...
از همون موقع كه خوردي
تو به درها، يا به ديوار
به خودم گفتم!
دل آدم سنگ نيس، اما
اگه افتاد روي سنگا
نباهاس
مث يك كاسة چيني
صد و صد تيكه بشه
نباهاس خورد بشه.

دل من!
ديشبي جات خالي بود.
بس كه بي تو
بس كه بيدل
بس كه تنها، بس كه تنها، بس كه تنها بودم
خودم از دست خودم خسته شدم
انگاري آهن و سرب
مي جوشيد توي رگام
انگاري ابراي عالم يه سره
گريه مي كردن توي چشام.
اومدم رو پشت بوم
تا نسيمي بخوره به گونه هام...
يه هويي هواي تو، تو دلم اومد و رفت.
يه هويي حس كردم
مثل اين كه دوباره جوون شدم، عاشق شدم
دوباره مثل يه رود
پر ماهي، پر آب، پر موج...
دوباره، باور كن!
من خودم، دريا شدم.

به خودم گفتم:
دل من يادت نره
هركسي بار خودش، آتيش به انبار خودش
هركسي رنگ خودش، سهم خودش
دل من! سهم تو پرواز
مثل هرشعر يا كه آواز
جاي تو توي ابرآ، توي رؤيا
دل من! جاي تو اون جاس
كه صدا رنگ خداس.


کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
14:15
سززمنی من! سززمین من!....
14:16
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
439.1 KB
ای بر پدر قرمساق دزدتان لعنت
سلام خیابان pinned this message
17 April 2019
س
11:11
سلام خیابان
غزل‌غربت در سرزمين بي برادري

همسايه با كابوس و همخون زخم و «نه»
جفت آهويي در به درم
با جراحتي مادرزاد برگلو...
ميراث نياي بي پناه.

رميده در ماه
قرنهاي آوارگي من
درچشمهاي خونين تو خلاصه شده است.
از من مپرس خانه ام كجاست؟
نشاني شبهاي دربه دري ام را،
از ستاره هاي سوزان تر از اشك بپرس!
از من مپرس كي ام؟
يا كجايم، و يا كه راهي كدام ناكجايم؟
ويرانم، ويرانه ام، خرابه ام، خرابم!
«خراب» آن زلف آشفتة كج
كه قرين قمر بود
و عارفي عريان از آن تار ربابي ساخت.
از من مپرس كه غريب ترين آوارگانم
و نيافته ام هيچ شبي را
تا در آن بميرم
بي آرزوي از ياد بردن خاطرات دربه دري.
از من مپرس اهل كدام قريه دور
يا كشور بي نامم!
خسته، خراب و خرد
در جستجوي سرزميني نفرين ناشده
هرشب تا به صبح در خرابه هاي ماه مي ميرم
تا شايد روزي، يا كه لحظه اي
بر قير آن خيابان معصوم غارت شده
شعري بي دغدغة تيغ و كنده و ساطور بخوانم.

من ميوة بر شاخه نشستة درخت تنهايي ام
از من مپرس كدام ماهِ برگردِ زمين، مادرم بوده است
و كدام ستاره با من عقد خواهري بسته.
از من مپرس برادرم كيست؟
من در سرزمين بي برادري
همساية «حجت» و «ولي» و «علي» بوده ام.
من همخانة شاعري بوده ام
كه در صبحگاهي سرد
ميان جنگلي از ترس تيرباران شد.
من همراه چريكي بوده ام بي باك
كه بر نعش نور نگريست
و هرشليكش
تفكر فيلسوفي خانه نشين بود.

من گريسته ام
براي عشقي كه پايانش درياست.
براي رودي كه پايان ندارد،
براي خياباني مملو از كودكان گل فروش،
و براي آسماني،
آبي تر از پيراهن اشكهايم.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
11:15
ترانه ای با صدای سیما بینا درباره مشروطه
11:20
مرا عهدی است با شادی که شادی آن من باشد
س
12:13
سلام خیابان
جوانمردی
س
16:15
سلام خیابان
مدرسه ای در نیک شهر
سلام خیابان pinned this message
18 April 2019
س
11:46
سلام خیابان
ع
علی اکبر یاغی تبار 22.03.2019 06:33:54
ای همه قول شما بد
تکِ اسب شر نتازین
اینقد از جوون مردم
لالهٔ پرپر نسازین

رد خون چن تا آهو
مونده رو تن گون‌ها
سینهٔ چن‌تا جوون شد
سپر گلنگدن‌ها

(آه از این گلنگدن‌ها
آه از این گلنگدن‌ها‌
آه از این گلنگدن‌ها)

از غم مصرع اول
مثله شد مصرع دوم
دیده‌بوسی گلوله‌ست
با جگرگوشهٔ مردم

از عذاب بیت اول
جون‌به‌سر شد بیت دوم
کو ترنم و ترانه
کو ترانه و ترنم

تاکی ای ماه شب‌افکن
تاکی ای یار هم‌آوا
رتق و فتق کار دنیا
باشه دست نانجیبا

تاکی ای همقفس من
عوض خوشه ی گندم
بمب خوشه‌ای بریزه
رو سر و سفرهٔ مردم؟

ای همه فعل شما بد
تکِ اسب شر نتازین
اینقد از جوون مردم
لالهٔ پرپر نسازین

#علی_اکبر_یاغی_تبار
@yaghytabar
س
17:26
سلام خیابان
گريه ملاحان

ملاحان گمشده بازآمدند
با انبان هاي پر از مرواريد پيروزي...
و صندوقهاي گنج درياهاي دور
بر ساحل وقت نشست.

در صندوقهاي تهي از گنج
افعيان افسرده غنوده بود
و با ني ساحران پير رقصيدند
در صبحگاه ميدان هاي خالي حادثه.

شادي مثل دود در آسمان بي ابر گم شد
و ملاحان گريستند
وقتي كه نيافتند
كسي را كه برملاحان بگريد.

گمشدگان، گم شدند
در قعر درياها و سواحل دور
به جستجوي عبث شادي
تا ديگر بار بشكافند دريا را ملاحان جوان

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
19 April 2019
س
09:51
سلام خیابان
كار شما قتل شاعر است

كار شما قتل شاعر است، فقيهان!
وقتي كه نمي خواهيد بگويد
از آن چه كه نمي خواهيد بگوييد.
و يا كه وقتي مي خواهيد بگويد
از آن چه كه مي خواهيد بگوييد.
فرقي نمي كند
وقتي كه پرنده كوچك را
در مشت خود مي فشاريد
تا سرخوشانه بخواند آواز
يا كه سكه اي در كلاه دخترك دوره گرد مي اندازيد
تا برقصد در برابر چشمهاي بي تفاوت عابران
فرقي نمي كند،
پرنده،
دخترك،
و شاعر را كشته ايد.
اما پرنده بايد در آسمان بپرد
و دختر بايد كه برقصد بر چمن
همچنان كه شاعر بايد از ممنوعه ها بگويد.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
09:54
به یاد شادروان مرضیه که همیشه ماندنی است
20 April 2019
س
08:01
سلام خیابان
بنان _ شعر سعدی _ برو ای فقیه دانا
س
10:14
سلام خیابان
سند زیر را هم بخوانید
10:14
سه شنبه 27 فروردین 98 - حمید دولتی مدیر حفظ نباتات سازمان جهاد کشاورزی رژیم در استان هرمزگان گفت: بعد از 40 سال با بزرگترین سطح حمله ملخ به کشور مواجه شده ایم که در این میان ارضی استان هرمزگان با بیشترین میزان هجوم مواجه است.
وی تصریح کرد: با توجه به هشدار فائو بارندگی که در هفته های اخیر در کشور داشته ایم به عنوان یک جاذب برای ورود و حمله حجم عظیمی از گله های ملخ شده است که به صورت پروازی از شبه جزیره عربستان به ایران می آیند و ما به زودی مورد حمله دسته‌های بزرگ ملخ قرار خواهیم گرفت.
وی تصریح کرد: در حال حاضر استان‌های جنوبی کشور نظیر سیستان و بلوچستان، کرمان، بوشهر، جنوب فارس و هرمزگان درگیر این رویداد هستند اما با توجه به اینکه هرمزگان پیشانی ورود این ملخ ها به حساب می آید، بیشترین میزان درگیری را دارد
10:16
در كوچة شقايق

در كوچة شقايق
كبوترها بر شاخه نشسته اند
با پيراهن هاي سياه و چشمان پرخون.

سكوت انبوه؛
اندوه انبوه؛
انبوه انبوه.

تنها صداي گامها
و تفكر خاموش فوج سوگواران
تنها من و اين لحظه كشدار بي انتها.

ابد چه نزديك است!
و تو در پرواز آرام شبانه
چه دوري!

با تابوت غرق در ميناهاي سفيد
كبوترهاي سياه به چه فكر مي كنند؟
در آسمان پرواز؟

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
س
18:54
سلام خیابان
س
21:01
سلام خیابان
ن
نه به زندان نه به اعدام 20.04.2019 15:16:51
وضعیت یک نوزاد سیل زده در خسرج ۳۱ فروردین #سپاه_عامل_سیل
سلام خیابان pinned this message
23 April 2019
س
15:44
سلام خیابان
س
19:03
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
24 April 2019
س
18:32
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
25 April 2019
س
17:53
سلام خیابان
شکوفه می رقصد از باد بهاری
سلام خیابان pinned this message
26 April 2019
س
12:51
سلام خیابان
س
18:56
سلام خیابان
یاد بگیریم. ایثار با تمام عشق و شادی
سلام خیابان pinned this message
27 April 2019
س
08:30
سلام خیابان
معرفی و افشای شکنجه گران وظیفه انسانی هر ایرانی با شرف است
08:31
شغل جدید آخوندهای حرامزاده و حرام لقمه پااندازی برای حشد الشعبی
سلام خیابان pinned this message
28 April 2019
س
12:32
سلام خیابان
س
18:03
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
1 May 2019
س
08:16
سلام خیابان
س
16:12
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
3 May 2019
س
12:52
سلام خیابان
از مجموعه قصه پیامبر کوچک من
12:52
سلام خیابان pinned this message
4 May 2019
س
15:17
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 04.05.2019 15:15:17
آفتاب شوق
کانال معتبر ادبی و هنری برای دوستداران شعر و نوشتن امروز ایران
https://t.me/joinchat/AAAAAEH5zAHpFNedC6SKAQ
سلام خیابان pinned this message
5 May 2019
س
10:03
سلام خیابان
روایتی نانوشته از جنایتهای رژیم آخوندی
10:04
جنایتهای پنهان
10:08
آن عهد كه با او دارم
(در ياد دكتر غلامحسين ساعدي)
10:09
مجموعه مقالات ادبی
س
17:53
سلام خیابان
شادی بیاموزیم
سلام خیابان pinned this message
7 May 2019
س
10:02
سلام خیابان
سخنرانی یک خانم معلم شجاع
11 May 2019
س
11:06
سلام خیابان
بدون شرح
س
19:51
سلام خیابان
قصه از کتاب همیشه همان زن
19:52
همیشه همان زن
سلام خیابان pinned this message
13 May 2019
س
20:50
سلام خیابان
قلبي كه در اعماق خاكستر ميتپيد
(دربارة جعفر پوينده )
20:51
هنگام وقوع كجا بودي؟

به ياد برادر مسعود
كه ياد يادها است


هنگام وقوع كجا بودي؟
من زير باران مي گريستم از شوق،
و در خيابانهاي بي عابر
مي دويدم به سوي تنهايي...

خورشيد شانه ام را بوسيد
و من ماه نيمه را مثل يك سيب گاز زده
مي فشردم ميان انگشتهايم
هنگام كه نيمة ديگرش گم بود.

در كهكشاني از ابر و ماه
كوليانه در ستاره اي بي نام رقصيدم
و آب از چشمه اي نوشيدم
كه گوزنهاي مجروح را مي شناخت.

هنگام وقوع در جنگلي گمشده در رؤيا
من به سوي شعر رفتم
و بي آنكه در بزنم
وارد خانه اي از واژه ها شدم.

در اتاق شادي ها
تو نمي داني؟يا كه مي داني؟
هنگام وقوع شعر
من ترا ديدم.


كاظم مصطفوي

@Salam_Khiaban
20:55
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا
سلام خیابان pinned this message
15 May 2019
س
08:41
سلام خیابان
کودکان و حیوانات
س
16:23
سلام خیابان
حرفهای یک دختر با روحانی رییس جمهور رژیم
س
16:43
سلام خیابان
دست انداختن آخوندها توسط جوانان
سلام خیابان pinned this message
16 May 2019
س
09:57
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 15.05.2019 16:51:44
چشمهایم را بگیر
و تا وقتی که دنیایی دیگر پیش رویم باشد
باز نکن

من در تاریکیها
به دنبال خانه ای روشن هستم
با مادری که در آغوشم بگیرد
با اسباب بازیها
و کتابها و دفترهای مشق
من به دنبال پدری هستم
که صورتش از آتش کوره
نسوخته است
و خواهرم در پشت میزش به من درس می دهد

چشمانم را باز نکنی!

م. شوق

@ma_golha
س
16:45
سلام خیابان
ج
جهان پهلوان تختی 16.05.2019 11:26:37
دزد را برای بازسازی صحنه سرقت از بانک در حضور خبرنگاران به محل سرقت آورده‌اند، بعد از آنکه توضیح می‌دهد چگونه از بانک سرقت انجام داده است از او می پرسند با پول‌ها چکار کردی ؟ پاسخ می‌دهد اول دو‌تا قوطی شیرخشک برای بچه‌ام خریدم !
@Gholamreza_Takhti46
سلام خیابان pinned this message
17 May 2019
س
13:23
سلام خیابان
ا
ادبیات دیگر 15.05.2019 13:38:28
ــ «آن نيمه‌ام كجاست؟
تا من چقدر گورستان باقی است؟»

گودال‌ها چه زود پر شد
از ما كه از طناب‌ها و آمبولانس‌ها يكديگر را پايين می‌آورديم
حتی صدای گريه‌ی هيچكس را انگار نشنيدم
تا آمدی و ايستادی روزی بر سينه‌ی بيابانی
و از تشنج خونت آوايی برخاست
كه يك روز در تنم
پيچيده بود و تاول را
تركانده بود
آن شب كه شهر را از تابوت بيرون كشيدند
گودال دست‌جمعی ما را ستاره‌ها نشان كردند
از زير دُب اكبر يك شب پايين آمدند و رد پايشان
بر خاك ماند.

محمد مختاری

•••

اكنون اين من‌ام
با گوری در زيرزمينِ خاطرم
كه اجنبیِ خويشتن‌ام را در آن به خاك سپرده‌ام
در تابوتِ آهنگ‌های فراموش شده‌اش...

اجنبیِ خويشتنی كه
من خنجر به گلوی‌اش نهاده‌ام
و او را كشته‌ام در احتضاری طولانی،
و در آن هنگام
نه آب‌اش داده‌ام
نه دعايی خوانده‌ام!

اكنون
اين
من‌ام!

احمد شاملو

@adabyate_digar|#Poem|#Mokhtari|#Shamlou
س
19:13
سلام خیابان
ر
روشنفکران 17.05.2019 08:02:47
تو را به حقیقت اسلام قسم می‌دهم! آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی‌کند؟ مدارس را افتتاح کردید، آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید..!

چه معنی دارد زن درس بخواند. این عین اشاعه فاحشه خانه‌ ها است و صرف وجوه متبرکه روضه خوانی و وجوه زیارات برای افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان مخالف اسلام است.

#تذکرةالغافل_و_ارشاد_الجاهل
از #روحانی :
#شیخ_فضل_الله_نوری
#مذهبی

🆔👉 @Roshanfkrane
سلام خیابان pinned this message
18 May 2019
س
11:06
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 04.05.2019 15:15:17
آفتاب شوق
کانال معتبر ادبی و هنری برای دوستداران شعر و نوشتن امروز ایران
https://t.me/joinchat/AAAAAEH5zAHpFNedC6SKAQ
س
11:50
سلام خیابان
۲۷/۲/۹۸:«سازمان عفو بین الملل از مصوبه اخیر کمیسیون قضایی مجلس ایران که متهمان امنیتی را در ۲۰ روز نخست بازداشت شان از حق دسترسی به وکیل محروم می کند بشدت انتقاد کرد و آن را «پسرفت» خواند.عفو بین الملل روز پنج شنبه، ای تأکید کرد تصویب نهایی این طرح «ناقض تعهدات ایران ذیل حقوق بین الملل» خواهد بود ».
س
15:39
سلام خیابان
ما عشق را کشتیم

ما عشق را کشتیم
وقتی که دریغ کردیم
از بذل نگاه
به کودکی گرسنه.

ما عشق را فروختیم
وقتی که در فصل حراج گل سرخ
ساکت تر از دیوارهای خونین
تنها به اشکی قناعت کردیم
و راه خانه را
از میان بن بست سکوت پیمودیم

ما عشق را نپیمودیم
وقتی در حجم پوک روزمرگی غلت زدیم
وقتی که دیوانه وار بر طبل مدام عادت کوبیدیم
و افسوس را به جای فریاد بر سر برزنها جار زدیم.


ما عشق را ندیدیم
و بی سبب به خود دروغ گفتیم
وقتی که خشنود از دیدن خود در آینه های محدب
سکه های جیب مان را
شاباش تولد خود کردیم.

ما،
خیلی ساده،
کور بودیم و عشق را ندیدیم
و ابله بودیم و باختیم
وقتی که زندگی را قماری برسر تسلیم دیدیم.

۱۰اردیبهشت۹۸
کاطم مصطغوی

@Salam_Khiaban
15:43
نماز عوام _ تراژدی یا کمدی؟
19 May 2019
س
12:15
سلام خیابان
طنز عظما
س
21:08
سلام خیابان
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
189.9 KB
مردم آزار
21:09
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
253.9 KB
بدون شرح
21 May 2019
س
18:09
سلام خیابان
اندوه خزاني

تو چه دوري!
چه دوري!
دور!
دور!

در فاصلة من و تو
يك درخت حضور دارد،
يك شاخه،
يك برگ.

چگونه، چقدر دوري
دورتر از همة درختها و شاخه ها و برگها.
و من چه دورم
گسترده تر از اندوه خزاني خود.

کاظم مصطفوی


@Salam_Khiaban
18:11
آن حضور سایه وار
کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
23 May 2019
س
11:56
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 23.05.2019 11:56:14
این دخترخانم اصفهانی به زیباترین صورت از درد گرانی میگوید. حتما ببینید

@ma_golha
سلام خیابان pinned this message
24 May 2019
س
10:53
سلام خیابان
چرا می‌نویسیم، سئوالی بی معناست
به قلم فاضل السلطانى
ارنست همینگوی ما را نصیحت می‌کرد اگر می‌توانیم ننویسیم، ننویسیم. این توانایی به این معناست که نوشتن سبب وجودی ما و جوهره آن نیست. شاید ضمیمه زیبایی در این وجود باشد، چیزی اضافه که آگاهانه یا نیمه آگاهانه آن را خواسته‌ایم، یا دکوری خارجی که وجود ما را زینت می‌بخشد. اما در مغز استخوان نیست، تشکیل دهنده خون و عصب‌های ما نیست. آن، ما نیستیم.
همینگوی خود اولین کسی بود که به آن عمل کرد. تلاش کرد نسخه دیگری از «وداع با اسلحه» یا «خورشید همچنان می‌تابد» یا «پیرمرد و دریا» ننویسد... صادقانه تلاش کرد. نوشتن برای او دشوار شد. اما همینگوی جز نوشتن چیزی نبود. آن ناتوانی عمیق‌ترین اعماقش را می‌گزید. جایزه نوبل کمکی به او نکرد و نه شهرت اسطوره‌ای و زندگی پرهیاهو و نه زن‌هایش. هیچ چیز جای نوشتن نمی‌نشیند. می‌دانست او بدون واژه‌ها همینگوی نیست. کلمات برای همینگوی و همکارانش از«سازندگان بزرگ جهان» از هومر تا آخرین ابداع‌گر، چیزی نیست جز؛ کار آفرینش بزرگ. یا بیافرینی یا بمیر. پس از نبردی نفس‌گیر با نوشتن، آن تیر از راه رسید که در سرپرهیبتش خالی کرد تا به عذاب الیم پایان دهد؛ ناتوانی در آفرینش.
آیا آن رهگذر با گام‌های باعظمت، آرتو رامبو کار دیگری کرد؟ پرشد از کلمه در حالی که نوزده ساله بود تا جایی که راه تنفسش را بستند. او به روش خاص خودش خودکشی کرد؛ از واژه‌ها به یمن گریخت تا مشغول تجارت چارپایان و سلاح بشود.
جز آتش عذاب کلمات چه کسی آلمانی باشکوه هولدرین را سی سال تمام مهمان بیمارستان بیماریهای اعصاب ساخت؟ نوبت به فرانسوی بزرگ دیگر ژرار دو نروال رسید که مهمان همان بیمارستان در پاریس شد. حتی آنجا هم کلمات از لب‌هایش جدا نمی‌شدند وقتی بر بستر«جنون» می‌خوابید و زیباترین سروده‌هایش را می‌نوشت؛ «گردش‌ها و خاطرات»،«اورلیا» و «رؤیا و زندگی». پس از شب‌های سیاه و سفیدش آن طور که یک بار نوشت، به طرف درختی درقلب پایتخت فرانسه رفت تا برای همیشه با آن یکی شود. هنوز چهل و چهار سالش بود.
اینجا دیگر این پرسش که «چرا می‌نویسیم» سئوالی زائد و بی معنی می‌شود. سئوالی منطقی از مبهم‌ترین فعالیت‌های بشری... پدیده‌ای به دور از منطق. کسی نمی‌داند چگونه می‌آید و به کجا می‌رود. چرا این گرفتارش می‌شود و آن یکی نه. دلیلی وجود ندارد تا جوابی وجود داشته باشد.
ریچارد روسوی رمان نویس و برنده جایزه پولیتزر در کتاب «سارق سرنوشت» که چندی پیش توسط «الان و آنوین» منتشر شد، می‌نویسد هر چه نوشته بود را به رابرت داون استاد آن زمانش در زمینه نویسندگی خلاق در دانشگاه نشان داد و داون به او گفت:« اغلب نویسندگان هزار صفحه نثر بی مایه می‌نویسند بعد پاره می‌کنند. تو لازم است دو هزار صفحه بنویسی».
روسو به ما می‌گوید نوشتن دشوار است همان طور که زندگی هست. اما روسو با همه ناامیدی و آنچه یکی از منتقدان «خود ویرانی» می‌نامد، درس جدی نویسندگی را پرتلاش با خود شروع کرد، تنها در انزوا و وحشتش. به دنبال «حقیقتی که ممکن است پی یک زندگی را بریزد». اما او همچنین از نویسندگانی یاد می‌کند واعتراف می‌کند از او مستعدتر بودند، اما آنها خاموش شدند.
تاریخ پر از نویسندگان خاموش است، حتی پیش از آنکه شعله بکشند. شاید آنها نیز کلمات گلویشان را فشرده و بیهودگی پیش رفته و عقل و احساس را از کار انداخته باشد و آنها را از تاریکی آکنده ساخته باشد همان طور که سارتر یک بار در اوج ناامیدی‌اش فریاد کشید: چه کاری از دست ادبیات ساخته است؟ و فلسفه دستش را گرفت و نجاتش داد.
س
18:38
سلام خیابان
به یاد چه گوارا
سلام خیابان pinned this message
26 May 2019
15:56
خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود

شاعر شهید میرزاده ی عشقی.

خلقتِ من در جهان یک وصله ی ناجور بود,
من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟
خلق از من در عذاب و من خود از اخلاقِ خویش,
از عذابِ خلق و من یارب چه ات منظور بود؟
حاصلی ای دهر از من غیرِ شر و شور نیست,
مقصدت از خلقتِ من سیر شر و شور بود؟
ذاتِ من معلوم بودت، نیست مرغوب از چه ام,
آفریدستی، زبانم لال چشمت کور بود؟
ای چه خوش گر چشم می پوشیدی از تکوینِ من,
فرض میکردی که ناقص خلقتِ یک مور بود.
ای طبیعت گر نبودم من جهانت عیب داشت؟
ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟
قصدِ تو از خلقِ عشقی من یقین دارم فقط,
دیدنِ هر روز یک گونه رنجِ جوراجور بود.
گر نبودی تابشِ استاره ی من در سپهر,
تیر و بهرام و خور و کیوان و مه بی نور بود؟
راست گویم، نیست جز این علتِ تکوینِ من,
قالبی لازم برای ساحتِ یک گور بود.
آفریدن مردمی را بهر گور اندر عذاب,
گر خدایی هست! ز انصافِ خدایی دور بود.
مقصدِ زارع ز کشت و زرع، مشتی غله است,
مقصدِ تو زا فرینِش مبلغی قاذور بود؟
گر من اندر جای تو، بودم امیر ِ کائنات,
هر کسی از بهر کارِ بهتری مامور بود.
آنکه نتواند به نیکی پاسِ هر مخلوق داد,
از چه کرد این آفرینش را، مگر مجبور بود؟
27 May 2019
س
17:16
سلام خیابان
یادش به خیر که جاودانه است
س
18:00
سلام خیابان
پرندة سقوط

پرندة گِلي
با شش‌هايي از آهك و جلبك
بي‌هيچ آوازي
حتي آوازهاي كاغذيِ فربه و فرسوده.

«چرا كسي براي شاعري كه تشنه نيست
آب نمي‌خواهد!؟».

پرندة سنگ
پرندة سنگ شده
پرنده‌اي كه گلويش
نه كارد را مي‌شناسد و نه پرندگان مقتول ماه را.

«چرا كسي براي شاعري كه نمي‌بيند:
دشنة خونين راهزنان
در پيراهن مقتولان پيچيده شده
گريه نمي‌كند؟».

پرندة كور
با چشماني از آبله
زنداني مفرغ بالهاي مفتولي
و بلاهت خاردار زبان سيمي سقوط.


«چرا كسي لعنت خود را
از شاعري كه معشوقه‌اش كودكي را كشت
بر نمي‌گيرد؟».

پرندة لعنت،
پرندة سقوط.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
18:02
در صبحگاه ناگهان

در صبحگاه ناگهان
بادها از روزهاي بي‌ابر آمدند.
با كلماتي از صداهاي جاري عبور
كه روزانة روزها را مي‌نويسند.
*
در آن روزها
سالهاي زرد پاييزي
از ركود خستة آب مي‌گذشت.

در آن روزها
صداي محزون برگ
تكرار لذت حس كلمه‌اي پير بود
در خيابانهاي باد.

آه!
در آن روزهاي لال، آن سالهاي ژندة ممتد
صداي بي‌رنگ كلمات
عبوري بود پر ملال از غروب سالهاي بي‌آب.
*

در صبحگاه ناگهان
صداي تازة آب آمد
و بادها
پر از پر شفاف ابرها شدند.

صداي نبض بي‌تاب آب مي‌آيد:
صداي سادة سال
صداي اصيل كلمات.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
29 May 2019
س
19:01
سلام خیابان
کودکستان مدرسه ای در بلوچستان
19:01
سیل مهیب
سلام خیابان pinned this message
30 May 2019
س
10:10
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 29.05.2019 14:53:32
ترانه ای زیبا با صدای یک بانوی ایرانی
@tuaftab
س
17:50
سلام خیابان
یک کتاب خواندنی
سلام خیابان pinned this message
31 May 2019
س
19:04
سلام خیابان
ص
صبح امید 30.05.2019 00:13:48
🔴غرق شدن ۳ دانش آموز دختر در چابهار هنگام برداشت آب از گودال

🔻سه دانش آموز اهل روستاهای “کموبازار” و “ولی محمد بازار” واقع در چابهار از توابع استان سیستان و بلوچستان حین برداشت آب آشامیدنی از یک چاله “هوتگ” بر اثر پرت شدن در آب و عمق زیاد گودال جان خود را از دست دادند.
🔻امروز چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۸، رییس اداره آموزش و پرورش بخش دشتیاری چابهار اعلام کرد: این دانش آموزان از روستای “کموبازار” یا “ولی محمدبازار” هستند که برای برداشت آب به داخل “هوتگ” افتاده و غرق شدند.
🔻وی گفت: هویت این دانش آموزان “منیره خدمتی”، “مریم خدمتی” فرزند واحد و “یسرا دلشب” فرزند ناصر است.

@bahareirani
سلام خیابان pinned this message
1 June 2019
س
10:26
سلام خیابان
10:26
درباره یاوه های بهمن بازرگانی
10:26
حتما دربارة جعل تاریخ یا حوادث تاریخی زیاد شنیده اید. این مقوله در سراسر تاریخ و در همة کشورها موضوعیت داشته و پدیدة جدیدی نیست. در تاریخ گذشته و معاصر خودمان موارد متعددی از جعل وقایع و حوادث داشته ایم.
آخوندها اساتیدی بی بدیل در جعل خبر و حدیث و روایت در تاریخ بوده و هستند. و طرفه این که در دورة حاکمیت آنها تنها خودشان نیستند که دست به جعل و دروغپردازی می زنند. آخوندها با نهادهایی که به راه انداخته اند تبحری حیرت انگیز در زمینه جعل و تحریف حقایق از خود نشان داده اند. آنها با انواع شعبده و اقسام حقه بازی لاشه های بو گرفته را با هفت قلم آرایش و بزک و دوزک به میدان می کشند تا «سفید» را «سیاه» و «سیاه» را «سفید» کنند. کتاب «زمان بازیافته» به اصطلاح خاطرات سیاسی بهمن بازرگانی از این دست است.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
10:37
هنر خیابانی
2 June 2019
س
09:09
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 01.06.2019 14:52:31
از مقدمه ی کتاب شازده کوچولو و سرزمین ملاها
اصل کتاب:
👇👇👇👇
س
09:09
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 01.06.2019 14:52:10
معرفی کتاب شازده کوچولو در سرزمین ملاها
👇👇👇👇👇👇
س
09:43
سلام خیابان
این هم محض گل روی هموطنان آذری
س
10:19
سلام خیابان
کتاب تا این مهتاب ارغوانی است مجموعه ای است از مقالات و شعرها و قصه هایی که درباره قتل عام سال 67 نوشته ام از این کتاب سه مقاله انتخاب کرده ام که برایتان می گذارم. بسیار روشن است که اگر بخواهیم آنها را بازنویسی کنیم بسا بیشتر و مستندتر خواهیم نوشت
10:19
کتاب تا این مهتاب ارغوانی است
10:20
قتل عام زخم همیشه فروزان
10:21
معنای واقعی «قانون» آخوندی
10:21
برای نابودی ژن خمینی
س
10:28
سلام خیابان
ص
صبح امید 31.05.2019 21:48:05
⭕️ کذب‌گویی رسانه‌های حکومتی در خصوص حضور «طائب» در سیرک روز قدس

♦️در حالی‌که «حسین طائب» پدر پرستوها و فواحش کشور، دست‌کم با دو محافظ نشان‌دار و چند محافظ بی‌نشان در تجمع امروز حامیان تروریست‌ها حضور یافته بود، رسانه‌های حکومتی سعی کردند حضور وی را بدون محافظ جلوه دهند تا وانمود کنند وی مردمی است و محافظ ندارد!

🔺«طائب» اگر شهامت داشت، با کلت کارسازی شده زیر عبا و محافظان متعدد در جمع خودی‌های نظام حاضر نمی‌شد!

@bahareirani
س
10:29
سلام خیابان
S
Sima Media - سیمای آزادی 01.06.2019 19:43:59
🔴 در سالگرد شهادت قهرمان شورشی غلامرضا خسروی :‌
🔹لبخند، رازی است!
@SimayAzadiTV 👇👇👇
س
11:25
سلام خیابان
آ
سلام خیابان pinned this message
3 June 2019
س
08:51
سلام خیابان
بخشی از مقدمه کتاب تا این مهتاب ارغوانی است:
«(منتطری) روزي احمدآقا نزد من آمدند و ملاقاتي سه ساعته با من داشتند و در حقيقت از من بازجويي مي كردند از جمله گفتند شما به آقاي محتشمي گفته ايد مردم به ولايت فقيه راي داده اند نه به ولايت احمد آقا و باز مي گفت شما به آقاي خامنه اي هم گفته ايد من حاضرم با امام تا لب جهنم بروم ولي حاضر نيستم به جهنم بروم. معلوم شد هردو نفر صحبت مرا منتقل كرده اند. من به احمد آقا گفتم واضح است كه مردم به ولايت فقيه راي دادند نه به ولايت شما، احمد آقا گفت آيا امام مي خواهند جهنم بروند؟ من گفتم ايشان نمي خواهند جهنم بروند ولي اين كارها كه در زندانها به نام امام انجام مي شود به عقيده من جهنم دارد و من نمي توانم روي آنها صحه بگذارم».
كتاب «يادداشتها از كتاب خاطرات منتظري و نقد آن» نوشته است
نوشته اسدالله بادامچيان(از باند مؤتلفه)

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
4 June 2019
سلام خیابان pinned this message
س
20:28
سلام خیابان
م
مانیتورینگ حقوق بشر ایران 02.06.2019 22:47:22
ناله های درد آلود مادری به خاطر نداری و #فقر
« روحانی خبر داری که بعضی از خانه ها اصلا سفره وجود نداره ...این یخچال من خالیه من و دختر ۱۳ ساله ام ۲۳ روز است که روزه هستیم و به خاطر فقر سحری نداریم ..........»
نیمی از جمعیت ایران زیر خط فقر بسر میبرند.
https://t.me/IranHumanRightsmonitornews
7 June 2019
س
21:22
سلام خیابان
با هزار صوت زیبا
9 June 2019
س
08:23
سلام خیابان
روشن تر از خاموشی،چراغی ندیدم،
و سخنی،به از بی سخنی،نشنیدم.
ساکن سرای سکوت شدم،
و صدرۀ صابری در پوشیدم.
مرغی گشتم؛
چشم او،از یگانگی
پر او،از همیشگی،
در هوای بی چگونگی،می پریدم.
کاسه ای بیاشامیدم که هرگز،تا ابد،
از تشنگی او سیراب نشدم.

"با یزید بسطامی"


@Salam_Khiaban
08:29
که ابدینی پر ستاره( از کتاب قصه پیامبر کوچک من)

ما نبايد به مجسمة وسط ميدان نگاه مي‌كرديم. چند نفر از ما نگاه نكرده بودند؛ نمي‌دانم. ولي همه، از جمله خود من، يقين داشتيم كه اگر نگاه كنيم سنگ خواهيم شد. تكه سنگي از بلور كه بيشتر به يك مجسمه نمكي شبيه بود. مجسمه اي كه روز به روز كوچكتر مي شد و در يك روز هيچ چيز از آن باقي نمي ماند.
08:29
قصه ای از مجموعه پیامبر کوچک من
08:31
مرا ديگر...

آمده‌اي
پيچيده در مه صبحگاهي درگاه
با لبخندي كه قامت هواي روشن بيداري را مي‌پراكند.


مي‌بينمت
در نشئة ترد و شيرين خواب و بيداري
آن چنان كه دندان ترديدهايم
بر گوشت لحظه‌اي كه در آن هستم فرو مي‌رود.


رؤياي ناممكن گمشدة آسمانهايم!
در اين سلسله
نه آن چنان مي‌بينمت كه بگويم
اكنون،
طريقتم هستي.
و نه رهايم مي‌كني
آن چنان كه ولگردي خسته بمانم
پرسه‌زن كوچه‌هاي ساليان تنهايي.


گريزناپذير،
بيدار و روشن آمده‌اي.
و دريغي نيست.
مرا،
ديگر،
طاقت خوابي نمانده است.

3خرداد70

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
12 June 2019
س
11:16
سلام خیابان
«ادیسون ومادرش»
ادیسون به خانه برگشت یادداشتی به مادرش داد، گفت این را معلم داد گفت تنها مادرت بخواند.
مادر درحالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند، فرزند شما یک نابغه است واین مکتب برای او کوچک است، آموزش او را خود بر عهده بگیر.
سالها گذشت، مادر او از دنیا رفته بود.
روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در کنج خانه خاطراتش را مرور میکرد، ورقی را در میان شکاف دیوار یافت آن را در آورد و خواند.
نوشته بود:
«کودک شما کور ذهن است، از فردا او را به مکتب راه نمیدهیم»
ادیسون ساعتها گریست و در دفتر خاطراتش نوشت:
ادیسون، «کودک کور ذهنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد».
13 June 2019
س
21:22
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 11.06.2019 23:49:09
دکتر خوان گارسه
خطاب به مجاهدین خلق
نقل قولی از یک متفکر بسیار مشهور در زمینه های نظامی را بیان میکنم. او یک آلمانی در قرن 19 به نام «کلاسویتس» (Clausewitz) بود. او چنین نوشت که برای فتح یک کشور باید سرزمنیش را کنترل کرد، جمعیتش را خلع سلاح نمود. ولی تا زمانی که در ذهن مردم، اراده مقاومت وجود دارد نمیتوان بر هیچ کشوری سلطه کامل پیدا کرد.
فکر میکنم شما در خارج و داخل ایران گواه آن هستید که موضوع شما به همین مرحله سوم برمیگردد. آنها کشور را کنترل میکنند، مردم را در داخل کشور خلع سلاح کرده اند. ولی آنها تسلطی بر اذهان ندارند. بنابراین وقتی میگویید که به نبرد ادامه خواهید داد و وقتی میگویید که در داخل ایران از حمایت برخوردار هستید، باور من این است که آینده به شما تعلق دارد.
متشکرم.۱۲شهریور 1396
س
21:29
سلام خیابان
?
📚کتابخانه‌ی مقاومت 05.06.2019 18:08:27
Samuel Beckett
ساموئل بکت
“Try again.
Fail again.
Fail better.”
دوباره تلاش کن!
دوباره شکست بخور!
شکست به‌تر!
@resbook
15 June 2019
س
15:41
سلام خیابان
مادرِ علی‌رضا شیرمحمدعلی در خاک‌سپاری پیکر سلاخی شده فرزند
س
18:26
سلام خیابان
ذوق و ابتکار و زیبایی
سلام خیابان pinned this message
16 June 2019
س
17:07
سلام خیابان
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
س
19:07
سلام خیابان
سلام خیابان pinned this message
17 June 2019
س
11:01
سلام خیابان
بی نیاز از گفتن
س
18:09
سلام خیابان
مجازات یک زن حزب اللهی
س
20:44
سلام خیابان
آ
آوای ایران ✌️🌹 https://t.me/avayeiran99 15.06.2019 08:07:55
این وحوش مسئول مستقیم قتل علیرضا شیر محمدی می باشند .
18 June 2019
س
19:03
سلام خیابان
نبرد برای بقا
س
19:26
سلام خیابان
باروری و زایایی یک درخت
سلام خیابان pinned this message
س
21:38
سلام خیابان
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
128.3 KB
بدون شرح
19 June 2019
س
00:49
سلام خیابان
زن باش

م. شوق
س
17:21
سلام خیابان
مزدور وحشی که خانم هموطنی را در گلسار رشت مورد ضرب و شتم قرار داد و سپس وی را دستگیر کرد شناسایی شد.
💥مرتضی گل آرا
مسئول اطلاعات کلانتری14 گلسار رشت و رئیس انجمن موی تای گیلان
وی دارای یک باشگاه ورزشهای رزمی در خیابان سعدی رشت میباشد.
وی سابقا در اطلاعات صومعه سرا بوده و مدتی هم در کلانتری ۱۳ رشت فعالیت داشته است
💥محل سکونت وی در لاکان رشت میباشد.
🔻اینستاگرام:
muaythai.3388
🔻همراه:
09114641832
21 June 2019
س
11:53
سلام خیابان
وصیتنامه گابریل گارسیا مارکز
12:03
یک رقص جمعی زیبا
12:04
آواز و ترانه ای کلاسیک شعر سعدی و بهار
س
17:16
سلام خیابان
دامن کشان
س
20:01
سلام خیابان
بدترين تصوير از آدمي مثل نيما، تصويري نيست كه دشمنش نقاشي ميكند. چنين تصويري بيشتر بر ارزش نيما ميافزايد.
مثلاً وقتي پير و پاتالهاي نفس بريدهاي كه ناي گفتن يك شعر ماندني را نداشتند به او بد ميگفتند، حتي خودشان هم ميدانستند كه آن پير مرد گوشهگير و اخمو چه آبي در خوابگه مورچگان ريخته است. اما بدتر از تصوير دشمنان از يك هنرمند، طرحي است قلمزدة دوستي نادان. آدمي شرمنده ميشود و ناگزير است كه دم فرو بندد و بگذرد. اگر كه حرفي بزني يا نزني، فرقي نميكند تف سربالا است. ، در هرحال تصويري ست مخدوش با تأثيرات گسترده يك بدآموزي اجتماعي.
اما فاجعهبارترين نوع تصوير از نيما را نه دشمنان شناخته شده و نه دوستان ناآگاه كه دلالان ادبي و فرهنگي ارائه ميدهند. همان كسان، يا ناكسان، كه او را پلي براي عبور ميدانند. اينان زمينخواراني سيريناپذير هستند كه ميراث نيما را با زمين اموات و بي صاحب اشتباه گرفتهاند. بدتر از كفتاران بر مردگان چنگ و دندان ميزنند و با دف و سور از گوشتشان ميخورند و در به در دنبال اداره ثبت اسنادي هستند تا با راست و ريست كردن سندي قلابي «زمين بي صاحب» را بالا بكشند.

کاظم مصطفوی

@Salam_Khiaban
سلام خیابان pinned this message
23 June 2019
س
09:24
سلام خیابان
س
09:24
سلام خیابان
س
سلام خیابان 19.06.2019 17:21:27
مزدور وحشی که خانم هموطنی را در گلسار رشت مورد ضرب و شتم قرار داد و سپس وی را دستگیر کرد شناسایی شد.
💥مرتضی گل آرا
مسئول اطلاعات کلانتری14 گلسار رشت و رئیس انجمن موی تای گیلان
وی دارای یک باشگاه ورزشهای رزمی در خیابان سعدی رشت میباشد.
وی سابقا در اطلاعات صومعه سرا بوده و مدتی هم در کلانتری ۱۳ رشت فعالیت داشته است
💥محل سکونت وی در لاکان رشت میباشد.
🔻اینستاگرام:
muaythai.3388
🔻همراه:
09114641832
سلام خیابان pinned this message
س
22:46
سلام خیابان
ک
کانال مشهدی ها 23.06.2019 22:28:41
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
2.1 MB
چه باحال کار میکنند. فقط آخرش که خودش از وپله ها میره پایین😍😁
24 June 2019
س
12:27
سلام خیابان
Animation
Not included, change data exporting settings to download.
7.8 MB
مردم اگر از قدرت خود باخبر بودند
25 June 2019
س
10:04
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 25.06.2019 10:04:02
در چرخ عارفانه ی آتش
جمشید پیمان

آن شب بجز حديث تو حرفي به دل نبود
فرصت نيافت گريه كه ازسينه بگذرد
سرمايه، اشك بود و ز چشمي رها نشد
آن شب حضور شعله مجالِ سخن نداد
در چرخ عارفانه ی آتش ، گُل ات شكفت
ديدم كه مرگ پيش تو شرمندگي گرفت.

آن شب شکست هيبت شب در شرار تو
« سرما ـ سكوت » در قدمت سر نهاد و مرد
«جان شعله »ات به عشق سلامي دوباره داد
شاهد شدم كه عشق در اين جا غريب نيست
اسطوره پيش قامت سرخ تو رنگ باخت
نام تو ماند و قصّه پرا كندگي گرفت.

آن شب دوباره گلستان شد اين كوير
پايان گرفت فصل زمستان، بهارشد
آن شب به يمن آتش تو،لاله برفروخت
با بوسه ی فروغ تو ،خورشيد زاده شد
گُل ،خنده كرد در آن شب،تو سوختي
يعني؛بهار از دلِ تو زندگی گرفت .
سلام خیابان pinned this message
26 June 2019
س
11:17
سلام خیابان
لحظه شعر از کتاب راههای پیموده و ناپیموده


لحظة شعر


شعر كي مي‌آيد و كي مي‌رود؟ من با الهام از يك تعبير شادروان شاملو سؤال را طور ديگري مطرح مي‌كنم. شعر كي آدم را صدا مي‌زند؟ و شاعر كي خفه مي‌شود. ديگران را نمي‌دانم. اما خود من اين طور بوده‌ام كه هروقت به‌آدمها نگاه كرده‌ام شعري صدايم كرده است. پس درنگ در آدمها مادر شعر است. پس ببينيم آدمها را چطور مي‌بينيم؟
بعضي آدمها اين طوري‌اند اين طور كه اگر نيمه شبي, در كوچه‌اي خلوت از كنارتان رد شوند بي‌اختيار به‌دست و ساعدشان خيره مي‌شويد. و سعي مي‌كنيد نوك خنجري پنهان را در آستين آنها ببيند.
بعضي ديگر توي روز روشن كله معلق مي‌زنند و چيزهايي مي‌گويند كه آدم مات مي‌ماند كه اين حرفها از كجا آمده است؟ معمولاً به‌اين قبيل آدمها مي‌گويند «عوضي». من اما احساس مي‌كنم كه آنها بيشتر با كف دستشان راه مي‌روند تا با كف پايشان.

کاظم مصطفوی
@Salam_Khiaban
11:18
لحظه شعر از کتاب راههای پیموده و ناپیموده
س
18:15
سلام خیابان
سعيد، آن توسن يال‌افشان

آدم گاهي از ديدن بعضی آدمها پشيمان مي‌شود. وقتي مي‌بيند كه چقدر كوچك و حقير هستند. يك چيزي درون آدم مي‌شكند. خود آدم احساس حقارت مي‌كند. دلش نمي‌خواهد هيچ انساني را اين‌قدر تنگ نظر و كوتاه‌بين ببيند…
اما گاهي هم حسرت ديدن «آدم»ي به‌دل مي‌ماند. يك تصادف، يا نمي‌دانم يك بد شانسي، آدم را براي هميشه مغبون و حسرت‌زده مي‌كند. چرا نشد او را ببينم؟ چه مي‌شد كه ساعتي با او مي‌بودم و گپي مي‌زديم. بعد هرچه پيش مي‌آمد مهم نبود. و بعد امان از آن موقع كه يك خميني پيدا شود و او را آن‌چنان بربايد كه توفان، شقايقي را. داغش براي هميشه به‌دلت مي‌ماند. بعد هروقت كه خيلي دلت پر شد و خواستي بغض كني يا فرياد بزني يا بالاخره كاري كني ياد او مي‌افتي و آهي مي‌كشي. ساعتي را با او به‌سر مي‌بري و شكوه و شكايتي مي‌كني: ببين سعيد چه دارند مي‌كنند؟ به‌اسم شعر، به‌اسم هنر، به‌اسم ادبيات، ببين سعيد! سر از كجا درآورده‌اند؟ باورت مي‌شود؟ مي‌بيني؟
سعيد (سلطانپور) يكي از اين آدمهايي است كه علاوه برداغ، هميشه، حسرت ديدارش را داشته‌ام. بيرون از زندان كه نشد. در زندان (زمان شاه) هم، او به بندي رفت و من به بندي و يا برعكس من
18:17
سعید آن توسن یال افشان _ از کتاب گاهی نگاهی
سلام خیابان pinned this message
27 June 2019
س
16:59
سلام خیابان
رسانه ها عکس این خانم را به نام الهام حسن زاده به عنوان پرستوی 16نفر از مدیران وزارت نفت منتشر کرده اند. ما که خبر نداریم ولی به واقع به مقام عظما بعنوان بزرگترین صاحب کار گسترده ترین فاحشه خانه باید گفت عمامه اش را بالاتر بگذارد. حقا که در تاریخ سابقه ندارد که هیچ رهبری که آخوندهم هست و مدعی ولایت بر همه مسلمانان این گونه مدیران و کارمندان و مقامات حکومتی را در چنگ بگیرد.
سلام خیابان pinned this message
28 June 2019
س
11:25
سلام خیابان
درس خوانی به سبک یک پسر بچه تخس
11:27
شعری را در زیر می آورم در رسانه و کانالهای مختلف به نام چه گواارا ثبت کرده اند من از صحت و سقم آن خبر ندارم. ولی در شعر روحی بود که خوشم آمد. مخصوصا همان پاراگراف اول آن . بخوانید شاید شما هم احساس مشابهی پیدا کنم:
11:27
شعری منتصب به چه گوارا


ترانه‌ای که مردم میطلبند!

«ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﺑﺎﺷﻢ
ﻭﻟﮕﺮﺩٍ ﻗﻤﺎﺭﺧﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ بوئنس‌آیرس
محفل‌نشینِ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺯﻥ ﻭ ﺍﻣﻀﺎ
و اعتیاد؛
ﻧﻮﺣﻪ‌ﺳﺮﺍﯼِ ﮔﺬﺷﺘﻪ‌ﻫﺎﯼ ﻣُﺮﺩﻩ
ﮔﺬﺷﺘﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ
ﮔﺬﺷﺘﻪ‌ﻫﺎﯼ گیج.
ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﮐﯽ... ؟

ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﻔﺘﻦ ﻭ
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺮﻭﺩﻥ
ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﺎ میخواهیم
ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﺍﺯ اندوه آدمی بگوییم
ﻭ ﻏﻔﻠﺘﯽ عظیم
ﮐﻪ #ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﯽﺩﺭﺩ / ﭘﺮ ﺍﻓﺎﺩﻩ / ﺧﻮﺩﭘﺴﻨﺪ
ﭘﺮﺩﻩ‌ﺑﺮﺩﺍﺭِ پتیارگانی
ﮐﻪ ﺑﺮ ستم‌دیدگانٍ ﺗﺮﺱ‌ﺧﻮﺭﺩﻩ
ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ!

ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ !
ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﻪ مینویسند
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻠﻤﺎﺕ
ﺷَﻘﯽترین ﮔﻠﻮﻟﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺳﺎﺯﻧﺪ،
ﭼﺎﺭﻩ‌ی چریکی چون من چیست؟

کلمه
ﺭﺍﻫﮕﺸﺎﯼِ ﺁﮔﺎﻫﯽِ ﺁﺩﻣﯽﺳﺖ
ﻭ ﻣﺎ نیز
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ
ﺑﺮ ﺳﺮ ِ ﻣﻌﻨﺎﯼِ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻣﺘﺤﺪ خواهیم ﺷﺪ:
ﮐﻠﻤﻪ، ﮐﻠﻤﻪ‌ی ﻧﺠﺎﺕ !
ﻣﺮﺩﻡ
ﺗﺮﺍﻧﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺯ این ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﻃﻠﺒﻨﺪ...»
11:29
ترانه ای به زبان عربی برای چه گوارا و برای هموطنان عرب زبانم
سلام خیابان pinned this message
29 June 2019
س
07:45
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 28.06.2019 16:06:52
صدای زن شجاع در مراسم بخاک سپاری علیرضا شیر محمد علی اگر شرف ندارید بروید از خجالت اتان بمیرید
سلام خیابان pinned this message
1 July 2019
سلام خیابان pinned this message
2 July 2019
سلام خیابان pinned this message
3 July 2019
16:48
مصاحبه با تلویزیون ایران آزادی درباره سوم ژوییه اولین جرقه پیروزی به یک توطیه
س
21:29
سلام خیابان
آ
آفتاب شوق 03.07.2019 15:13:16
«ای کاش»

ای کاش، شاعر زمانی دیگر می بودم
با گلها
و صفای چمن ها

شاعر دورانی،
که محبت
ابری بود دلنواز
و شرافت قلبها
تکیه گاهی مطمئن و تسکین بخش.

ای کاش،
شاعر زمانی دیگر می بودم.
به دفترم نگاه کن!
همة شعرهایم پرخون است
مطلع اش بغض
قافیه اش خون
تصویرش درد
ردیفش خون
تضمینش، خشم
و همة تلاش قلم، گریز از نفرت وجنون
ازین روی بود
که به شعر گفتم
جهان پر شقاوتیست.
در بارانی از خشم
شسشوی مرگ کن
و پیراهن سپید بپوش
تا برویم.
در مسیری که
نگاه دختران بر آسفالت، سپیدة مرگ می شود.
صبای پرمُشک ایرانی
بر خاک گردآلودترین دشتها
به خاک و خون کشیده می شود.
پیراهن سپید بپوش
خون را اشک، یارای شستن نخواهد داشت
و پیراهن تو نیز
پرچم سرخ هیهاتی باید شد
و ما چون به خاک افتیم
شاعری دیگر
برخاک خواهد نوشت
بهای شادی آینده
خون شاعر بود
م. شوق
سلام خیابان pinned this message
4 July 2019
س
16:14
سلام خیابان
ترانه ای از سیمین غانم
5 July 2019
سلام خیابان pinned this message
6 July 2019
سلام خیابان pinned this message
7 July 2019
سلام خیابان pinned this message
س
22:00
سلام خیابان
سب
سعيد بهرامي 07.07.2019 21:18:09
حاضري هر چي پول تو جيبت هست بدي وگيلاساي اين دختر كرد ايراني رو بخري؟
8 July 2019
سلام خیابان pinned this message
9 July 2019
08:49
اجرای حکم علنی شلاق
08:50
من بی می ناب.... با صدای احمد شاملوو شجریاان
س
11:38
سلام خیابان
حرفهای پاسدار قالیباف درباره حوادث دانشگاه
سلام خیابان pinned this message
10 July 2019
س
19:52
سلام خیابان
پیروزی شیرها بر گله گرازها
19:59
این بچه ها....
سلام خیابان pinned this message
11 July 2019
س
12:39
سلام خیابان
د
دایره مینا ـ جدید 09.07.2019 10:57:22
🎼 خوش‌نوازی‌های علیرضا جواهری

🔵 قطعه «انتظار ـ راک»

در دستگاه «چهارگاه»

🎶 از ساخته‌های استاد پرویز #مشکاتیان

همراه با نت موزیک

دایره مینا جدید 🌺

📚🖌🎶
سلام خیابان pinned this message
س
21:46
سلام خیابان
م
ما گلهای خندانیم 11.07.2019 21:46:31
او رفت

نه برای آنکه تقدیس اش کنند

نه برای آنکه نامش را
بردیوارها بنویسند
و تصویرش را
بر سنگ ها حک کنند
او رفت
حتی نه برای آنکه
دربهشت
فرشته ای زیبا مدالی را بر سینه اش بچسباند
او رفت
تنها برای خرسندی یک پرستو
که از چنگال های کرکسی گریخته است
تنها برای شادی یک آهو
که از پنجه های گرگی رمیده است
او رفت
تنها برای شادمانی کوچک دل خود
چونان کودکی
که بند از پای کبوتری گشوده است

وقهقهه زنان پروازش را درآسمان می نگرد
اورفت
با آسودگی باغبانی
که گرازی را از مزرعه اش رانده است

شاعر: شادروان زری اصفهانی

سروده ای در وصف علی اکبر اکبری قهرمانی که لاجوردی را مجازات کرد
12 July 2019
سلام خیابان pinned this message